PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مرثيه هجران



فرهاد
2013-08-17, 20:52
عمرى به تمناى وصال تو دويديم‏

بر جان، غم هجران تو را جمله خريديم‏

در شام بلاخيز فراقت به صد اندوه‏

بار غم هجران تو بر دوش كشيديم

در حسرت ديدار تو اى پادشه حسن‏

ما پيرهن صبر و تحمل بدريديم‏

از آتش دل در شب هجران تو چون شمع‏

صد قطره همى گشته و بر گونه چكيديم‏

بر درد فراق تو بسى صبر نموديم‏

از خصم زبون طعنه‏ى بسيار شنيديم‏

تا كوى جماران تو را طوف نمائيم‏

اندر گذر وصل تو بر سينه خزيديم‏

كو آن قلمى تا كه دهد شرح غم ما

كاندر شب هجران تو عمرى چه كشيديم؟

هر چند كه رفتى و از آن لعل شكربار

جامى دگر از شربت حكمت نچشيديم‏

هر چند در اين دير كهن در غل و زنجير

مانديم و دگر باره تو را سير نديديم‏

هر چند كه بين خس و خاشاك بمانديم‏

و از گلشن تو غنچه‏ى اميد نچيديم‏

هر چند كه با داس زمان درگذر وصل‏

ما كِشته‏ى اين عمر گران را درويديم‏

ليكن ز رهِ عشق تو ما باز نگشتيم‏

پيوند وفادارى خود را نبريديم‏

امروز به يمن تو همه مشعل راهيم‏

بر شام تباهى نفس صبح سپيديم‏

بر خرمن بيدادگران شعله‏ى خشميم‏

بر فصل زمستان زمان پيك اميديم‏

گر قفل جهالت زده شد بر دل انسان‏

با لطف تو امروز بر اين قفل كليديم‏

بيمى به دل خويش نداريم كه دايم‏

در سايه‏ى الطاف خداوند حميديم‏