فلاحتداری
2013-10-28, 11:39
همانگونه که می دانید، از بدو خلقت انسان، نيازهاي متنوعي(اعم از جسمي و رواني) با او همراه بوده كه براي برآورده ساختن اين نيازها سازگاري با محيطش به ابزارهايي نياز داشته است.
هنر به عنوان يكي از وسايل اوليه ي سازگاري بشر در خدمت نيازهاي كمال جويي و زيبا طلبي و از طرف ديگر، آرامبخش ناراحتي ها و سختي هاي زندگي او بوده است. موسيقي شكلي از هنر است كه احساس، عاطفه، ادراك و شناخت انسان را بدون نياز به تكلم و زبان منتقل مي كند.
استفاده ي بشر از موسيقي، امري آسان و قابل دسترس بوده است، چون ريتم و ملودي، به عنوان دو ركن اساسي موسيقي، در سرشت انسان وجود داشته و از طرفي آواگريها و حركات ريتميك نيز نيازي به تكلم نداشته است. از اين رو در بيشتر قبايل ابتدايي مراسم و آيين هاي مختلف موسيقيايي كه وسيله اي براي ابراز همبستگي جمعي و از بين بردن ترس ها و غم ها و ايجاد آرامش و شادي و اراده در بين افراد قبيله بوده برگزار مي شده است.
موسيقي زبان آرزوها، انتظار ها و عواطف بشري است و هر قوم و ملتي بر حسب ويژگي هاي عاطفي و فرهنگي خود، موسيقي خاصي دارد. با درك موسيقي، عواطف زيبا، همدردي و تفاهم بيشتر قلبي ميسر خواهد شد.
درباره گرايش به آهنگ هاي دلنشين مي توان گفت: چنين گرايشي طبيعي است و نياز پاسخگويي را مي طلبد. اما بايد دانست چگونگي پاسخگويي به غرايز ابتدايي و نيازهاي دروني تا ميزاني مشترك ميان تمامي اقوام و فرهنگ ها و پيروان اديان است. تفاوت از آنجا آغاز مي شود كه براي رفع اين نياز دروني و مشترك، نوشيدني هاي متنوع پيشنهاد مي شود. اينجاست كه نظريه هاي انسان شناختي و فاكتورهاي اقتصادي , سياسي , فرهنگي رخ مي نمايد و كنش ها و واكنش ها بروز مي كند. پيچيدگي ها و ابهام ها آنگاه فزوني مي يابد كه در عصر ارتباطات و دهکده جهاني، تنوع پاسخگويي به نيازها بسيار فراوان مي شود و پاسخگويي به نياز اصيل و طبيعي بدون عوارض جانبي و ضررشان، كاري بس دشوار مي باشد و تلاش همگاني را براي انتخاب صحيح و يا پيدا كردن جايگزين مي طلبد. امروزه يکی از کارکردهای مثبت موسيقی، کمک به درمان برخی آسیب های جسمی و روانی است. شايد تا كنون مطالبي در روزنامه ها، مجلات، محل كارتان يا در بين مردم درباره موسيقي درماني خوانده يا شنيده باشيد. از ابتداي تاريخ، بشر از موسيقي براي شفاي بيماران استفاده مي كرده است. براي مثال؛ ريتم طبل ها در مراسم شفابخش جادوگران و درمان گران نقش مهمي داشته است.
ارسطو و افلاطون نیز از موسیقی به عنوان روشی برای درمان استفاده می کردند. ارسطو مي گويد: از موسيقي مي توان در بسياري از شئون زندگي، تربيت، سرگرمي، درمان، خوشگذراني و تعديل احساسات و عواطف استفاده كرد. (منتهي تصريح مي كند كه گرچه پر كردن اوقات فراغت، امري لازم است، ليكن بايد با نوعي از موسيقي مفيد و تعالي بخش پر شود).
از آن زمان به بعد رگههایی از استفاده از اصوات و آهنگها برای درمان بیماریهای مختلف بکار رفته است. اما در قرن بیستم فکر رسمی استفاده از موسیقی برای درمان مصدومین جنگ جهانی اول آغاز شد و هر چند استفاده از این روش درمانی با مشکلاتی همراه بود که با قدمهایی که برداشته شد، بتدریج این شاخه درمانی تکامل یافت و انجمنهای متعددی تشکیل گردید. بطوری که در سال 1944 اولین برنامه آموزش موسیقی درمانی در جهان در دانشگاه میشیگان آغاز شد.
در سال 1950 انجمن موسیقی درمانی آغاز به کار کرد. در سال 1971 انجمن موسیقی درمانی آمریکا یا AAMT آغاز به کار کرد. در سال 1985 فدراسیون جهانی موسیقی درمانی در سطح بین المللی به ثبت رسید. انجمن موسیقی درمانی ایرانی با اهداف بالا بردن سطح آگاهی افراد از فرآیند موسیقی درمانی و فواید آن و بالا بردن امکانات تخصصی برای استفاده از این شیوه درمانی فعالیت خود را آغاز کرده است. محورهای اصلی برنامههای موسیقی درمانی شامل شنیدن موسیقی متناسب و آرام بخش و نواختن موسیقی در گروههای منظم و یا انفرادی خواندن آوازها ، ترانههای فردی و یا گروهی میباشد.
در موسيقي درماني با استفاده از موسيقي، كه يك رسانه هنري خلاق است، به افرادي داراي مشكلات گوناگون، به منظور دستيابي به بهداشت رواني و جسمي آنان كمك مي شود. موسيقي درماني در درمان افرادي كه ناتواني هاي مختلفي از جمله عقب ماندگي ذهني، تأخير يافتگي رشدي، معلوليت جسمي، بيماري رواني و... داشته اند، به طور موفقيت آميزي جواب داده است.
امروزه از تأثير و فوايد موسيقي در مراحل مختلف رشد و زندگي انسان (از دوره جنيني تا سالمندي) گياهان و جانوران سخن به ميان مي آيد، و از تغييرات آن بر روي سيستم هاي حسي حركتي، هيجاني-عاطفي، ترشح غدد، هوشياري و آگاهي و شناخت فرد بحث مي شود.
تحقیقات انجام شده ، نشان میدهد که موسیقى به میزان قابل توجهى در تسکین درد و تقلیل وضعیت بحرانى بیمارانى که در بخش آى.سى.یو بسترى بودهاند، تأثیر داشته است. سامانه اعصاب انسان به محرکهاى موزیکال پاسخ مثبت میدهد و عملا موسیقى در تغییر حالت بیماران مؤثر است. استفاده از موسیقى باعث آرامش روحى ، بهبود وضعیت ذهنى ، کاهش اثرات استرسهاى وارده میشود و به افراد در برقرارى ارتباط ، اتحاد و تطابق کمک میکند. موسیقی قادر است زمان بهبودی بیماران را تسریع کند، همانطور که بیماران مثبت اندیش بسیار سریعتر از بیماران منفی گرا معالجه و درمان می شوند. البته موسیقی را نباید به عنوان اصلی ترین وسیله ی درمانی برای درد در نظر گرفت، بلکه باید همراه با راه اصلی درمان به گوش بیمار برسد تا به بهبودی او کمک کرده و آن را تسریع بخشد.
البته دانشمندان بر این عقیده اند که هر موسیقی و آهنگی مناسب فرد نیست، بلکه هر انسان موسیقی متناسب با خود و ارگانیک خود دارد که با آن احساس آرامش می کند و غیر آن، جز تخریب جسم و روان او را بدنبال ندارد.
بيان اين نکته لازم است که کارکرد موسيقی در درمان، محدوده خاصی زمانی و کاربردی دارد و استفاده بلند مدت و بی پروای آهنگهای مختلف، مورد تجويز هیچ درمانگری نيست.
تأثيرات منفی موسیقی نیز از نگاه دانشمندان مخفی نمانده است. در ادامه به بخشهایی از این آراء و نگاه دین به موسیقی می پردازيم.
تأثيرات موسيقى بر عقل
شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند از چاشنىهاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكهتاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مي شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مىشود. «طَرب» تأثيرى است فوقالعاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوقالعاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مىشود. و اين پيشامد، باعث مىشود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقعبينانه به دور بيفتد. جوانى كه موسيقىگرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگىاش، دُكمه ضبط صوت را حركت مىدهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مىكند تا با يافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسيقىگرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مىآورد. اين چنين كسى كه خواستهاش را در «موسيقى» مىبيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش اين زحمت را نمىدهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ پس: «موسيقى، عقل را به خواب مىبرد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشمها را بست. موسيقى عقل را به خواب مىبرد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مىشود كه كمكم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمانها مىشود. شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممکن است. ولى وقتى مىبينى نوار موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مىبينى و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مىكند و شما بيشتر به نوار رو مىآوريد... و اين روند تا آنجا ادامه مىيابد كه از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقىاش رو مىكنى.
تأثيرات موسيقى بر احساس :{ T
تفاوت احساسات براى روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائى را مىخوانيم: «تقريباً هيچ صدايى در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعى ايجاد نشده باشد و در تملّك كسى نباشد، مثلِ موسيقى، بوق اتومبيل و سر و صداى كارگاههاى ساختمانى... و اين صداهاى مصنوعى به تعبيرى برآيندِ خواست و ارادهى گروههايى خاصاند كه مىخواهند ارادهشان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند... و در اين هجوم بىامانِ صدا و فرياد و بوق، مجالى براى انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمىماند». اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتى ميان طبيعت و صداى مصنوعىِ موسيقى وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقى، پلى باشد ميانِ انسان و طبيعت؟! در ادامه گفتههاى وى آمده: «... از آن زمان كه انسان دشتهاى وسيع و پهناور را به سوى كلانشهرهاى پرجمعيت ترك گفت؛ و از آن هنگام كه صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى كارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاى تسليم شدن به چرتزدنهاى طبيعى با ضرب آهنگِ شتابناكِ زندگى شهرى خو كرديم، تمدّنى بنا نهاده شد كه در آن فاصله بسيار كم انسانها با يكديگر خطر بروز اختلافها را افزايش داده است». اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مىپردازد و مىگويد: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بىهياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتى زيبا را با هم سپرى كنند، بىآنكه براى بيان احساساتِ خود به شيوههاى منحط يا ويرانگر متوسل شوند». دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آنها كه مىگويند «موسيقى روح را پالايش مىكند» و «موسيقى يك ضرورت است» و «موسيقى رازگويى و نيايش انسانِ خاكى با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، آيا با قرآن و مناجات و طبيعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمىكنند كه براى نزديكى و رسيدن به تو (=عرفان) از چه راهى بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهى مىتوانيد به من نزديك شويد؟ (چرا به خدا، عملاً اين حق را نمىدهند كه به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسيقى را عرفانى و آرامشآور نداند؟ بلى، ما منكر نيستيم كه موسيقى آن چنان دل و روح را مىلرزاند كه اشك جارى مىشود. ولى بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأئيد خداست؟ چرا مىخواهيم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقيقى و معنادار» حساب كنيد؟ در ادامه گفتههاى آهنگساز و شاعرِ كانادايى به اين موضوع پرداخته شده: «... توجه به آن چه هنگامِ اجراى كنسرتهاى موسيقى كلاسيك در غرب مىگذرد، خالى از فايده نيست. آن چه در اين كنسرتها بسيار تعجببرانگيز است، جماعت شنوندهاىاند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتى كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراى يك قطعه موسيقى باشد. اما بايد يادآور شد كه چنين سكوتى بيشتر از عادت ناشى مىشود تا از قدرتِ زيبايى». جهتِ شناخت و فهم فزونتر اين كلام، به ادامه گفتههاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر كانادايى) توجه فرمائيد، شافِر پس از آنكه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقى را علّتِ نهفته در رازِ گوشسپارى شنوندگانِ كنسرتها مىداند، اضافه مىكند كه: «من بارها از خود پرسيدهام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمى را در موقعيتهاى ديگرى مثلاً گوش سپارى مشترك به آواز پرندگان و يا جشنهاى تابستانى برپا كرد؟»( روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5) آرى! اين است تنها گوشهاى از معناى اين سخن ما كه: «موسيقىگرايى نوعى تحريف و تغييرسازى است در حسّ زيبايىخواهى و ايجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر».
تأثير موسيقى بر سيستم اعصاب
دانشمندان علم «فيزيولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسيم كردهاند:
1. سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مركزى عصبى و نخاع، نيمكرههاى مغز، اَعصاب محيطى.
2. سلسله اعصاب نباتى: شامل سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك.
وقتى كه از خارج تحريكاتى بر روى اَعصاب شروع مىشود اعصاب سمپاتيك و يا پاراسمپاتيك به ميزان تحريكات خارجى وارده تعادل از دست مىدهند. بديهى است هر اندازه بين اين دو سيستم عصبى، فاصلهها بيشتر شود به همان اندازه نيز نگرانىهاى روانى و اغتشاشات فزونتر مىگردد. و از جمله علل و عوامل تحريكاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسيقى است. موسيقى وقتى كه با آهنگهاى نشاط انگيز يا نوارهاى حزنآور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجيب و غريب سمفونيك اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را كه بايستى بين دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مىزند و در نتيجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مايعات بدن مثل خون و...). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارىها و امراضى نزديك مىسازد كه طب جديد با تمامِ پيشرفتهايش نمىتواند آسيبهاى پيش آمده را درمان كند. مثل اغتشاشاتِ فكرى، اَمراض روانى (افسردگىها و حتى بىخيالىها)، سكتههاى قلبى و مغزى ( تأثير موسيقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد). پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه كلمبيا ثابت كرده كه: بهترين و دلكشترين نوارهاى موسيقى شومترين آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مىگذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد اين تأثير مخرب، شديدتر مىشود. «توجه دقيق به بيوگرافى مشاهير موسيقى جهان نشان مىدهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتىهاى روحى گرديدهاند و عدهاى نيز مبتلا به بيمارى شدهاند. چنان كه هنگام نواختن موسيقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهانى شدهاند.( همان) از آن چه گفته شد، چنين به دست مىآيد كه هر نوع موسيقى، به ويژه آهنگهاى احساسى برانگيزش، تحريكاتى در اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» به وجود مىآورد كه در نتيجه، تعادلِ اين اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مىگردد. آن چه مهم است اينكه ضعف اعصاب نيز، خود امراضِ ديگرى از قبيل: اختلالِ حواس، پريشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگينى گوش)، نابينايى، سل و... به وجود مىآورد. البته تصور نكنيد كه مشكل در همين چند مورد اختلال ياد شده خلاصه مىگردد. دكتر «الكسيس كارل»، زيست شناس و فيزيولوژيست فرانسوى مىنويسد: «كاهش عمومىِ هوش و نيروى عقل، از تأثير الكل و سرانجام از بىنظمى در عادت ناشى مىشود؛ و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكرى سهيماند». موسيقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلكه در نوازندگان نيز تأثيرات خطرناكى داشته است. اخبار و گزارشات زير تنها گوشهاى از واقعيت است: * در ايالتِ «لتيل راك» آمريكا، جوانى كه پيانو ياد مىگرفت، نغمات موسيقى چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد(روزنامه اطلاعات، شماره 9622). «باخ»، موسيقىدانِ اطريشى، به اختلال حواس و كورى گرفتار شد. «فردريك هندل»، موسيقىدان آلمانى و «ماريا آلنا» خواننده ايتاليايى و «موريس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابينايى مبتلا شدند. «موتزارت» و «شوين» (دو موسيقىدان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گرديدند. «مشوبرت»، «واكتر»، «دوكونيسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پريشان فكرى و كشمكشهاى روحى مبتلا گرديدند. «شومان» و «دووراك» گرفتار ضعف اعصاب شديد و سرانجام ديوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى كاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، ديوانه گرديد.
تأثير موسيقى بر اخلاق و عرفان
سوال: نغمههاى موسيقى، جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى دارد و انسان را از مادیات جدا کرده و به معنویتی لذتبخش می برد و آیا این همان هدف دین نیست؟
پاسخ: اگر این اصل عقلایی را بپذیریم که همه ابزارها و وسایل، باید طوری انتخاب و استفاده شوند که رهرو را به مقصد و کمال برساند، با توجه به قرار داشتن دین اسلام در اوج حقانیت عقلی و تاریخی، باید گفت بهترين و معتبرترين منابع براي شناخت اينكه چه چيزي براي انسان كمال آور است و او را به خدا مي رساند، قرآن كريم و روايات است. از آموزه هاي اسلامي استفاده مي شود كه ايمان، تقوي و عمل صالح و مانند آن انسان را به كمال و قرب الهي مي رساند، ولي هرگز نداريم كه انسان مي تواند با موسيقي اين مسير را طي كند و به خدا برسد! البته نمي خواهيم بگوييم موسيقي هيچ گونه تاثير مثبتي نمي تواند ايجاد كند، گاهي برخي موسيقي هاي مي توانند تاثير هاي مثبتي ايجاد كنند مانند اينكه به انسان در برخي لحظاب آرامش مي دهد، ولي اينكه انسان با موسيقي بيش از ديگر راهها به خدا ميرسد، حرف درستي نيست.اگر اين گونه بود پيامبران بيش از ديگران از اين راه استفاده مي كردند.
با توجه به اينكه جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى در همه نفوس انسانى يكى است؛ چرا اين همه اختلاف در نغمهها و نواهاى موسيقى اقوام و ملل وجود دارد؟! اين اختلاف به حدّى است كه گاهى بعضى از موسيقىهاى يك جامعه، براى ديگران نفرتانگيز و موجب ناراحتى عصبى مىشود. اين حقيقت، بهترين شاهد است كه تأثرات، عواطف و هيجانهايى كه به وسيله موسيقى برانگيخته مىشود، مربوط به ذات و نفس انسانى نيست كه همه در آن مساويند! حتى يك انسان در موقعيت و حالات روانى گوناگون، تأثرات و هيجانهاى مختلفى در مقابل يك نوع موسيقى از خود نشان مىدهد. بنابراين از آنجا كه موسيقى ريشه در جنبه روحانى، معنوى و ماورايى انسان ندارد، نمىتواند مدد رسان سلوك عرفانى باشد كه در حوزه ملكوتى و جنبه معنوى آدمى و ما بعدالطبيعى او جاى دارد. علاوه بر آنكه اگر موسيقى موجب تعالى روح و معنوى انسان مىشد، بايد هركس كه بيشتر با آن سروكار دارد، معنوىتر و داراى مقام و منزلت ملكوتى بيشتر باشد و حال آنكه واقع، خلاف اين موضوع را ثابت مىكند.
گفتنى است: «معنى گرايى» نفوس آدمى، ريشهاى فطرى دارد و به وسيله عبادتها، خيرات، اعمال نيك، انجام دادن تكاليف و رياضت معقول نفس - كه همگى جزء فعاليت به شمار مىروند نه انفعال - به فعليت مىرسد؛ نه با موسيقى كه نخست هشيارى را از نفس بر مىكند و آن گاه او را در اختيار ضربها، فواصل، كميتها و كيفيتهاى خويش مىنهد.
ناگفته نماند، مقصود از موسيقى در مباحث ياد شده، موسيقى رايج در ميان بشر است؛ نه موسيقى و نغمهاى كه در طبيعت نهفته و نهان است. البتّه نغمهاى كه با فطرت آدمى عجين است، مىتواند آدمى را به ياد حقيقت خويش، جايگاه خود و معبود خويش بيندازد؛ همان نغمههاى داودى كه دل مشتاقان را به حركت و جنب و جوش وا مىداشت. بله اگر موسيقى بتواند حكايتگر آن نغمههاى الهى باشد، قادر خواهد بود كه مددكار سالك باشد.
کلماتی از رهبر فرزانه انقلاب را به عنوان مرجعی دينی تقديم می نماييم: «ببينيد، موسيقى اگر انسان را به بيكارگى و ابتذال و بىحالى و واخوردگى از واقعيتهاى زندگى و امثال اينها بكشاند، اين موسيقى، موسيقى حلال نيست؛ موسيقى حرام است. موسيقى اگر چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، اين موسيقى حرام است. موسيقى اگر انسان را به گناه و شهوترانى تشويق كند، اين موسيقى حرام است؛ از نظر اسلام اين است. موسيقى اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آنوقت حرام نيست. اينهايى را كه من گفتم، بعضى از آنها در موسيقى بىكلام و در سازهاست؛ بعضى هم حتى در كلمات است. يعنى ممكن است فرضاً يك موسيقى سادهى بىضررى را اجرا كنند، ليكن شعرى كه در اين موسيقى خوانده مىشود، شعر گمراه كنندهيى باشد؛ شعر تشويق كنندهى به بىبندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اينطور چيزها باشد؛ آن وقت حرام مىشود. بنابراين، آن چيزى كه شاخص حرمت و حليت در موسيقى است و نظر شريف امام هم در اواخر حيات مباركشان - كه آن نظريه را در باب موسيقى دادند - به همين مطلب بود، اين است. موسيقى لهوى داريم ممكن است موسيقى - به اصطلاح فقهىاش - موسيقى لهوى باشد. «لهو» يعنى غفلت، يعنى دور شدن از ذكر خدا، دور شدن از معنويت؛ دور شدن از واقعيتهاى زندگى؛ دور شدن از كار و تلاش و فرو غلتيدن در ابتذال و بىبندوبارى. اين موسيقى مىشود حرام. اگر اين با كيفيت اجرا حاصل بشود، اگر با كلام حاصل بشود؛ فرقى نمىكند. بنابراين، مرز موسيقى حرام و حلال، عبارت از ايرانى بودن، سنتى بودن، قديمى بودن، كلاسيك بودن، غربى بودن يا شرقى بودن نيست؛ «مرز» آن چيزى است كه بحث شد.».
منبع: http://porseman.org
هنر به عنوان يكي از وسايل اوليه ي سازگاري بشر در خدمت نيازهاي كمال جويي و زيبا طلبي و از طرف ديگر، آرامبخش ناراحتي ها و سختي هاي زندگي او بوده است. موسيقي شكلي از هنر است كه احساس، عاطفه، ادراك و شناخت انسان را بدون نياز به تكلم و زبان منتقل مي كند.
استفاده ي بشر از موسيقي، امري آسان و قابل دسترس بوده است، چون ريتم و ملودي، به عنوان دو ركن اساسي موسيقي، در سرشت انسان وجود داشته و از طرفي آواگريها و حركات ريتميك نيز نيازي به تكلم نداشته است. از اين رو در بيشتر قبايل ابتدايي مراسم و آيين هاي مختلف موسيقيايي كه وسيله اي براي ابراز همبستگي جمعي و از بين بردن ترس ها و غم ها و ايجاد آرامش و شادي و اراده در بين افراد قبيله بوده برگزار مي شده است.
موسيقي زبان آرزوها، انتظار ها و عواطف بشري است و هر قوم و ملتي بر حسب ويژگي هاي عاطفي و فرهنگي خود، موسيقي خاصي دارد. با درك موسيقي، عواطف زيبا، همدردي و تفاهم بيشتر قلبي ميسر خواهد شد.
درباره گرايش به آهنگ هاي دلنشين مي توان گفت: چنين گرايشي طبيعي است و نياز پاسخگويي را مي طلبد. اما بايد دانست چگونگي پاسخگويي به غرايز ابتدايي و نيازهاي دروني تا ميزاني مشترك ميان تمامي اقوام و فرهنگ ها و پيروان اديان است. تفاوت از آنجا آغاز مي شود كه براي رفع اين نياز دروني و مشترك، نوشيدني هاي متنوع پيشنهاد مي شود. اينجاست كه نظريه هاي انسان شناختي و فاكتورهاي اقتصادي , سياسي , فرهنگي رخ مي نمايد و كنش ها و واكنش ها بروز مي كند. پيچيدگي ها و ابهام ها آنگاه فزوني مي يابد كه در عصر ارتباطات و دهکده جهاني، تنوع پاسخگويي به نيازها بسيار فراوان مي شود و پاسخگويي به نياز اصيل و طبيعي بدون عوارض جانبي و ضررشان، كاري بس دشوار مي باشد و تلاش همگاني را براي انتخاب صحيح و يا پيدا كردن جايگزين مي طلبد. امروزه يکی از کارکردهای مثبت موسيقی، کمک به درمان برخی آسیب های جسمی و روانی است. شايد تا كنون مطالبي در روزنامه ها، مجلات، محل كارتان يا در بين مردم درباره موسيقي درماني خوانده يا شنيده باشيد. از ابتداي تاريخ، بشر از موسيقي براي شفاي بيماران استفاده مي كرده است. براي مثال؛ ريتم طبل ها در مراسم شفابخش جادوگران و درمان گران نقش مهمي داشته است.
ارسطو و افلاطون نیز از موسیقی به عنوان روشی برای درمان استفاده می کردند. ارسطو مي گويد: از موسيقي مي توان در بسياري از شئون زندگي، تربيت، سرگرمي، درمان، خوشگذراني و تعديل احساسات و عواطف استفاده كرد. (منتهي تصريح مي كند كه گرچه پر كردن اوقات فراغت، امري لازم است، ليكن بايد با نوعي از موسيقي مفيد و تعالي بخش پر شود).
از آن زمان به بعد رگههایی از استفاده از اصوات و آهنگها برای درمان بیماریهای مختلف بکار رفته است. اما در قرن بیستم فکر رسمی استفاده از موسیقی برای درمان مصدومین جنگ جهانی اول آغاز شد و هر چند استفاده از این روش درمانی با مشکلاتی همراه بود که با قدمهایی که برداشته شد، بتدریج این شاخه درمانی تکامل یافت و انجمنهای متعددی تشکیل گردید. بطوری که در سال 1944 اولین برنامه آموزش موسیقی درمانی در جهان در دانشگاه میشیگان آغاز شد.
در سال 1950 انجمن موسیقی درمانی آغاز به کار کرد. در سال 1971 انجمن موسیقی درمانی آمریکا یا AAMT آغاز به کار کرد. در سال 1985 فدراسیون جهانی موسیقی درمانی در سطح بین المللی به ثبت رسید. انجمن موسیقی درمانی ایرانی با اهداف بالا بردن سطح آگاهی افراد از فرآیند موسیقی درمانی و فواید آن و بالا بردن امکانات تخصصی برای استفاده از این شیوه درمانی فعالیت خود را آغاز کرده است. محورهای اصلی برنامههای موسیقی درمانی شامل شنیدن موسیقی متناسب و آرام بخش و نواختن موسیقی در گروههای منظم و یا انفرادی خواندن آوازها ، ترانههای فردی و یا گروهی میباشد.
در موسيقي درماني با استفاده از موسيقي، كه يك رسانه هنري خلاق است، به افرادي داراي مشكلات گوناگون، به منظور دستيابي به بهداشت رواني و جسمي آنان كمك مي شود. موسيقي درماني در درمان افرادي كه ناتواني هاي مختلفي از جمله عقب ماندگي ذهني، تأخير يافتگي رشدي، معلوليت جسمي، بيماري رواني و... داشته اند، به طور موفقيت آميزي جواب داده است.
امروزه از تأثير و فوايد موسيقي در مراحل مختلف رشد و زندگي انسان (از دوره جنيني تا سالمندي) گياهان و جانوران سخن به ميان مي آيد، و از تغييرات آن بر روي سيستم هاي حسي حركتي، هيجاني-عاطفي، ترشح غدد، هوشياري و آگاهي و شناخت فرد بحث مي شود.
تحقیقات انجام شده ، نشان میدهد که موسیقى به میزان قابل توجهى در تسکین درد و تقلیل وضعیت بحرانى بیمارانى که در بخش آى.سى.یو بسترى بودهاند، تأثیر داشته است. سامانه اعصاب انسان به محرکهاى موزیکال پاسخ مثبت میدهد و عملا موسیقى در تغییر حالت بیماران مؤثر است. استفاده از موسیقى باعث آرامش روحى ، بهبود وضعیت ذهنى ، کاهش اثرات استرسهاى وارده میشود و به افراد در برقرارى ارتباط ، اتحاد و تطابق کمک میکند. موسیقی قادر است زمان بهبودی بیماران را تسریع کند، همانطور که بیماران مثبت اندیش بسیار سریعتر از بیماران منفی گرا معالجه و درمان می شوند. البته موسیقی را نباید به عنوان اصلی ترین وسیله ی درمانی برای درد در نظر گرفت، بلکه باید همراه با راه اصلی درمان به گوش بیمار برسد تا به بهبودی او کمک کرده و آن را تسریع بخشد.
البته دانشمندان بر این عقیده اند که هر موسیقی و آهنگی مناسب فرد نیست، بلکه هر انسان موسیقی متناسب با خود و ارگانیک خود دارد که با آن احساس آرامش می کند و غیر آن، جز تخریب جسم و روان او را بدنبال ندارد.
بيان اين نکته لازم است که کارکرد موسيقی در درمان، محدوده خاصی زمانی و کاربردی دارد و استفاده بلند مدت و بی پروای آهنگهای مختلف، مورد تجويز هیچ درمانگری نيست.
تأثيرات منفی موسیقی نیز از نگاه دانشمندان مخفی نمانده است. در ادامه به بخشهایی از این آراء و نگاه دین به موسیقی می پردازيم.
تأثيرات موسيقى بر عقل
شأن و ويژگى عقل آن است كه «معتدل» و «متين» باشد. يعنى با حفظِ استوارى و پختگىاش بتواند از چاشنىهاى لذت و سرور، نشاط و تلاش بهرهمند باشد؛ اما در اين ميان، موسيقى آن چنان يكهتاز ميدان لذّت و نشاط، خيال و تحريك و احساس مي شود كه آدمى دچار حالتِ «طَرب» مىشود. «طَرب» تأثيرى است فوقالعاده! با محوريت موسيقى. اين «تأثير فوقالعاده» باعثِ كاهش يا سلبِ جدّيّت عقل مىشود. و اين پيشامد، باعث مىشود كه عقل از محاسبات جدّى، دقيق و واقعبينانه به دور بيفتد. جوانى كه موسيقىگرا و «طَربخواه» است: براى زدودنِ افسردگىاش، دُكمه ضبط صوت را حركت مىدهد تا يكى ديگر برايش بخواند و بنوازد تا او «خوش» باشد! اما جوانِ معقول، آن گاه كه در خود افسردگى مشاهده كند سعى در شناختِ عوامل پژمردگى مىكند تا با يافتِ آن علتها، عوامل خوشىِ ماندگار يا معقول را در خود فراهم سازد. جوانِ موسيقىگرا، براى تحريك و برانگيختن احساس، به درمانهاى مجازى و آنى روى مىآورد. اين چنين كسى كه خواستهاش را در «موسيقى» مىبيند هيچ وقت به خودش، به عقلش و به ارادهاش اين زحمت را نمىدهد تا ببيند و بفهمد كه كجاى زندگى را اشتباه محاسبه كرده و چه سنگى مقابل راهش است. آيا دوستِ ناباب او را به افسردگى كشانده؟ يا سستى در انجامِ وظايفِ دينى و الهى او را به افسردگى كشانيده؟ پس: «موسيقى، عقل را به خواب مىبرد!» يك شعار و شعر نيست. يك قانون است. يك حقيقت است و براى فهم حقائق بايد چشم گشود نه اينكه چشمها را بست. موسيقى عقل را به خواب مىبرد: يعنى باعثِ اشتغالِ آدمى به امورى مىشود كه كمكم باعثِ غفلت از خود، نيازها، علل و درمانها مىشود. شما دردى داريد كه درمانش تنها با اراده و تغيير شرايط ممکن است. ولى وقتى مىبينى نوار موسيقى آن را حلّ كرده، ديگر آن را درمانِ دردت مىبينى و ديگر هيچ! اينجاست كه آن درد همچنان عمق و شدّت پيدا مىكند و شما بيشتر به نوار رو مىآوريد... و اين روند تا آنجا ادامه مىيابد كه از آهنگهاى معمولى به تند و غربى و شرقىاش رو مىكنى.
تأثيرات موسيقى بر احساس :{ T
تفاوت احساسات براى روشن شدنِ بيشتر اين قسمت كه در واقع، با هم سخنانِ «موراى شافِر»، نويسنده، شاعر و آهنگساز كانادائى را مىخوانيم: «تقريباً هيچ صدايى در جهانِ مدرن نيست كه به طور مصنوعى ايجاد نشده باشد و در تملّك كسى نباشد، مثلِ موسيقى، بوق اتومبيل و سر و صداى كارگاههاى ساختمانى... و اين صداهاى مصنوعى به تعبيرى برآيندِ خواست و ارادهى گروههايى خاصاند كه مىخواهند ارادهشان را اقشار ديگر جامعه تحمّل كنند... و در اين هجوم بىامانِ صدا و فرياد و بوق، مجالى براى انديشيدن و آرامش ذهن و فراغتِ تن و روان باقى نمىماند». اينك خود قضاوت كنيد كه با اين وجود ديگر چه شباهتى ميان طبيعت و صداى مصنوعىِ موسيقى وجود خواهد داشت تا در نتيجه موسيقى، پلى باشد ميانِ انسان و طبيعت؟! در ادامه گفتههاى وى آمده: «... از آن زمان كه انسان دشتهاى وسيع و پهناور را به سوى كلانشهرهاى پرجمعيت ترك گفت؛ و از آن هنگام كه صداى زنگ ساعت جاى آواز خروس و صداى باد و باران را گرفت و صداى كارخانه جاىِ صداى آواز پرندگان را اشغال كرده و ما به جاى تسليم شدن به چرتزدنهاى طبيعى با ضرب آهنگِ شتابناكِ زندگى شهرى خو كرديم، تمدّنى بنا نهاده شد كه در آن فاصله بسيار كم انسانها با يكديگر خطر بروز اختلافها را افزايش داده است». اين آهنگساز و شاعر و نويسنده، در ادامه سخنانش به پوچى و دور از واقعيتِ پاك بودنِ صداها و عدمِ ارتباطشان با طبيعت، مىپردازد و مىگويد: «آن چه براى ما ضرورى است، مراسمى است آرام و بىهياهو كه در آن جماعت گردآمده لحظاتى زيبا را با هم سپرى كنند، بىآنكه براى بيان احساساتِ خود به شيوههاى منحط يا ويرانگر متوسل شوند». دقت كنيد و ببينيد كه: چرا آنها كه مىگويند «موسيقى روح را پالايش مىكند» و «موسيقى يك ضرورت است» و «موسيقى رازگويى و نيايش انسانِ خاكى با خداست» آن قدر كه با «تار» و «سه تار» انس دارند، آيا با قرآن و مناجات و طبيعت مأنوس هستند؟ چرا از خدا سؤال نمىكنند كه براى نزديكى و رسيدن به تو (=عرفان) از چه راهى بياييم؟ و آيا اساساً خدا اين حق را ندارد كه بگويد از چه راهى مىتوانيد به من نزديك شويد؟ (چرا به خدا، عملاً اين حق را نمىدهند كه به حال و هواى مصنوعى برخاسته از موسيقى را عرفانى و آرامشآور نداند؟ بلى، ما منكر نيستيم كه موسيقى آن چنان دل و روح را مىلرزاند كه اشك جارى مىشود. ولى بحث اينجاست كه اين حالت، چقدر مورد تأئيد خداست؟ چرا مىخواهيم «حالت مجازى و مصنوعى» را به جاى «حالت حقيقى و معنادار» حساب كنيد؟ در ادامه گفتههاى آهنگساز و شاعرِ كانادايى به اين موضوع پرداخته شده: «... توجه به آن چه هنگامِ اجراى كنسرتهاى موسيقى كلاسيك در غرب مىگذرد، خالى از فايده نيست. آن چه در اين كنسرتها بسيار تعجببرانگيز است، جماعت شنوندهاىاند كه حاضرند نفس را در سينه حبس كرده و به اصواتى كه هوا را به ارتعاش درآورده، گوش بسپارند. شايد اين نهايتِ موفقيت در اجراى يك قطعه موسيقى باشد. اما بايد يادآور شد كه چنين سكوتى بيشتر از عادت ناشى مىشود تا از قدرتِ زيبايى». جهتِ شناخت و فهم فزونتر اين كلام، به ادامه گفتههاى «موراى شافر» (آهنگساز و شاعر كانادايى) توجه فرمائيد، شافِر پس از آنكه تأثير عادت و تلقين در توجّه به موسيقى را علّتِ نهفته در رازِ گوشسپارى شنوندگانِ كنسرتها مىداند، اضافه مىكند كه: «من بارها از خود پرسيدهام آيا ممكن نيست كه شبيه چنين مراسمى را در موقعيتهاى ديگرى مثلاً گوش سپارى مشترك به آواز پرندگان و يا جشنهاى تابستانى برپا كرد؟»( روزنامه اطلاعات، چهارشنبه، 2 آبان 1380، صفحه 5) آرى! اين است تنها گوشهاى از معناى اين سخن ما كه: «موسيقىگرايى نوعى تحريف و تغييرسازى است در حسّ زيبايىخواهى و ايجاد دگرگونى در ذائقه روحى و روانى بشر».
تأثير موسيقى بر سيستم اعصاب
دانشمندان علم «فيزيولوژى»، دستگاه عصبى انسان را به دو قسمت تقسيم كردهاند:
1. سلسله اعصاب ارتباطى: شاملِ ستون مركزى عصبى و نخاع، نيمكرههاى مغز، اَعصاب محيطى.
2. سلسله اعصاب نباتى: شامل سيستم سمپاتيك و پاراسمپاتيك.
وقتى كه از خارج تحريكاتى بر روى اَعصاب شروع مىشود اعصاب سمپاتيك و يا پاراسمپاتيك به ميزان تحريكات خارجى وارده تعادل از دست مىدهند. بديهى است هر اندازه بين اين دو سيستم عصبى، فاصلهها بيشتر شود به همان اندازه نيز نگرانىهاى روانى و اغتشاشات فزونتر مىگردد. و از جمله علل و عوامل تحريكاتِ خارجى، ارتعاشاتِ موسيقى است. موسيقى وقتى كه با آهنگهاى نشاط انگيز يا نوارهاى حزنآور همراه گردد (مخصوصاً اگر با ارتعاشاتِ عجيب و غريب سمفونيك اجراء گردد) به طور مسلّم تعادل لازمى را كه بايستى بين دو دسته عصب نامبرده وجود داشته باشد را بر هم مىزند و در نتيجه اصولِ حساس زندگى (اعم از هضم، جذب، دفع، ترشحات، ضربات قلب و وضعِ فشار مايعات بدن مثل خون و...). را مختل ساخته و رفته رفته شخص را به گرفتارىها و امراضى نزديك مىسازد كه طب جديد با تمامِ پيشرفتهايش نمىتواند آسيبهاى پيش آمده را درمان كند. مثل اغتشاشاتِ فكرى، اَمراض روانى (افسردگىها و حتى بىخيالىها)، سكتههاى قلبى و مغزى ( تأثير موسيقى بر روان و اعصاب، صص 3، 6، 26 و 92 به بعد). پروفسور «ولف آدلر» استاد دانشگاه كلمبيا ثابت كرده كه: بهترين و دلكشترين نوارهاى موسيقى شومترين آثار را روى دستگاه اعصاب انسان باقى مىگذارد، مخصوصا اگر هوا گرم باشد اين تأثير مخرب، شديدتر مىشود. «توجه دقيق به بيوگرافى مشاهير موسيقى جهان نشان مىدهد كه در دوران عمر به تدريج دچار ناراحتىهاى روحى گرديدهاند و عدهاى نيز مبتلا به بيمارى شدهاند. چنان كه هنگام نواختن موسيقى درجه فشار خونشان بالا رفته و دچار سكته ناگهانى شدهاند.( همان) از آن چه گفته شد، چنين به دست مىآيد كه هر نوع موسيقى، به ويژه آهنگهاى احساسى برانگيزش، تحريكاتى در اعصاب «سمپاتيك» و «پاراسمپاتيك» به وجود مىآورد كه در نتيجه، تعادلِ اين اعصاب به هم خورده و انسان دچار ضعف اعصاب مىگردد. آن چه مهم است اينكه ضعف اعصاب نيز، خود امراضِ ديگرى از قبيل: اختلالِ حواس، پريشانى، جنون، ثقل سامعه (سنگينى گوش)، نابينايى، سل و... به وجود مىآورد. البته تصور نكنيد كه مشكل در همين چند مورد اختلال ياد شده خلاصه مىگردد. دكتر «الكسيس كارل»، زيست شناس و فيزيولوژيست فرانسوى مىنويسد: «كاهش عمومىِ هوش و نيروى عقل، از تأثير الكل و سرانجام از بىنظمى در عادت ناشى مىشود؛ و بدون ترديد سينما و راديو در اين بحران فكرى سهيماند». موسيقى نه تنها در شنوندگان اثرات منفى بر جاى گذاشته، بلكه در نوازندگان نيز تأثيرات خطرناكى داشته است. اخبار و گزارشات زير تنها گوشهاى از واقعيت است: * در ايالتِ «لتيل راك» آمريكا، جوانى كه پيانو ياد مىگرفت، نغمات موسيقى چنان در روح آن جوان هيجان ايجاد كرد كه بدون دليل از جاى برخاست و با 19 ضربه چاقو، معلم خود را از پاى درآورد(روزنامه اطلاعات، شماره 9622). «باخ»، موسيقىدانِ اطريشى، به اختلال حواس و كورى گرفتار شد. «فردريك هندل»، موسيقىدان آلمانى و «ماريا آلنا» خواننده ايتاليايى و «موريس راول» نوازنده فرانسوى، هر سه به نابينايى مبتلا شدند. «موتزارت» و «شوين» (دو موسيقىدان مشهور) به ضعف قوا و سل دچار گرديدند. «مشوبرت»، «واكتر»، «دوكونيسى» و «مندلسن» به اختلالاتِ عصبى، پريشان فكرى و كشمكشهاى روحى مبتلا گرديدند. «شومان» و «دووراك» گرفتار ضعف اعصاب شديد و سرانجام ديوانگى شدند. «بتهون» در سى سالگى كاملاً ناشنوا شد و پس از ضعف اعصاب، ديوانه گرديد.
تأثير موسيقى بر اخلاق و عرفان
سوال: نغمههاى موسيقى، جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى دارد و انسان را از مادیات جدا کرده و به معنویتی لذتبخش می برد و آیا این همان هدف دین نیست؟
پاسخ: اگر این اصل عقلایی را بپذیریم که همه ابزارها و وسایل، باید طوری انتخاب و استفاده شوند که رهرو را به مقصد و کمال برساند، با توجه به قرار داشتن دین اسلام در اوج حقانیت عقلی و تاریخی، باید گفت بهترين و معتبرترين منابع براي شناخت اينكه چه چيزي براي انسان كمال آور است و او را به خدا مي رساند، قرآن كريم و روايات است. از آموزه هاي اسلامي استفاده مي شود كه ايمان، تقوي و عمل صالح و مانند آن انسان را به كمال و قرب الهي مي رساند، ولي هرگز نداريم كه انسان مي تواند با موسيقي اين مسير را طي كند و به خدا برسد! البته نمي خواهيم بگوييم موسيقي هيچ گونه تاثير مثبتي نمي تواند ايجاد كند، گاهي برخي موسيقي هاي مي توانند تاثير هاي مثبتي ايجاد كنند مانند اينكه به انسان در برخي لحظاب آرامش مي دهد، ولي اينكه انسان با موسيقي بيش از ديگر راهها به خدا ميرسد، حرف درستي نيست.اگر اين گونه بود پيامبران بيش از ديگران از اين راه استفاده مي كردند.
با توجه به اينكه جنبه ملكوتى و ماوراى طبيعى در همه نفوس انسانى يكى است؛ چرا اين همه اختلاف در نغمهها و نواهاى موسيقى اقوام و ملل وجود دارد؟! اين اختلاف به حدّى است كه گاهى بعضى از موسيقىهاى يك جامعه، براى ديگران نفرتانگيز و موجب ناراحتى عصبى مىشود. اين حقيقت، بهترين شاهد است كه تأثرات، عواطف و هيجانهايى كه به وسيله موسيقى برانگيخته مىشود، مربوط به ذات و نفس انسانى نيست كه همه در آن مساويند! حتى يك انسان در موقعيت و حالات روانى گوناگون، تأثرات و هيجانهاى مختلفى در مقابل يك نوع موسيقى از خود نشان مىدهد. بنابراين از آنجا كه موسيقى ريشه در جنبه روحانى، معنوى و ماورايى انسان ندارد، نمىتواند مدد رسان سلوك عرفانى باشد كه در حوزه ملكوتى و جنبه معنوى آدمى و ما بعدالطبيعى او جاى دارد. علاوه بر آنكه اگر موسيقى موجب تعالى روح و معنوى انسان مىشد، بايد هركس كه بيشتر با آن سروكار دارد، معنوىتر و داراى مقام و منزلت ملكوتى بيشتر باشد و حال آنكه واقع، خلاف اين موضوع را ثابت مىكند.
گفتنى است: «معنى گرايى» نفوس آدمى، ريشهاى فطرى دارد و به وسيله عبادتها، خيرات، اعمال نيك، انجام دادن تكاليف و رياضت معقول نفس - كه همگى جزء فعاليت به شمار مىروند نه انفعال - به فعليت مىرسد؛ نه با موسيقى كه نخست هشيارى را از نفس بر مىكند و آن گاه او را در اختيار ضربها، فواصل، كميتها و كيفيتهاى خويش مىنهد.
ناگفته نماند، مقصود از موسيقى در مباحث ياد شده، موسيقى رايج در ميان بشر است؛ نه موسيقى و نغمهاى كه در طبيعت نهفته و نهان است. البتّه نغمهاى كه با فطرت آدمى عجين است، مىتواند آدمى را به ياد حقيقت خويش، جايگاه خود و معبود خويش بيندازد؛ همان نغمههاى داودى كه دل مشتاقان را به حركت و جنب و جوش وا مىداشت. بله اگر موسيقى بتواند حكايتگر آن نغمههاى الهى باشد، قادر خواهد بود كه مددكار سالك باشد.
کلماتی از رهبر فرزانه انقلاب را به عنوان مرجعی دينی تقديم می نماييم: «ببينيد، موسيقى اگر انسان را به بيكارگى و ابتذال و بىحالى و واخوردگى از واقعيتهاى زندگى و امثال اينها بكشاند، اين موسيقى، موسيقى حلال نيست؛ موسيقى حرام است. موسيقى اگر چنانچه انسان را از معنويت، از خدا و از ذكر غافل كند، اين موسيقى حرام است. موسيقى اگر انسان را به گناه و شهوترانى تشويق كند، اين موسيقى حرام است؛ از نظر اسلام اين است. موسيقى اگر اين خصوصيات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آنوقت حرام نيست. اينهايى را كه من گفتم، بعضى از آنها در موسيقى بىكلام و در سازهاست؛ بعضى هم حتى در كلمات است. يعنى ممكن است فرضاً يك موسيقى سادهى بىضررى را اجرا كنند، ليكن شعرى كه در اين موسيقى خوانده مىشود، شعر گمراه كنندهيى باشد؛ شعر تشويق كنندهى به بىبندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اينطور چيزها باشد؛ آن وقت حرام مىشود. بنابراين، آن چيزى كه شاخص حرمت و حليت در موسيقى است و نظر شريف امام هم در اواخر حيات مباركشان - كه آن نظريه را در باب موسيقى دادند - به همين مطلب بود، اين است. موسيقى لهوى داريم ممكن است موسيقى - به اصطلاح فقهىاش - موسيقى لهوى باشد. «لهو» يعنى غفلت، يعنى دور شدن از ذكر خدا، دور شدن از معنويت؛ دور شدن از واقعيتهاى زندگى؛ دور شدن از كار و تلاش و فرو غلتيدن در ابتذال و بىبندوبارى. اين موسيقى مىشود حرام. اگر اين با كيفيت اجرا حاصل بشود، اگر با كلام حاصل بشود؛ فرقى نمىكند. بنابراين، مرز موسيقى حرام و حلال، عبارت از ايرانى بودن، سنتى بودن، قديمى بودن، كلاسيك بودن، غربى بودن يا شرقى بودن نيست؛ «مرز» آن چيزى است كه بحث شد.».
منبع: http://porseman.org