PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تاثير سينما و تلويزيون برسبک زندگي مردم



فلاحتداری
2013-10-30, 11:45
سينما و تلويزيون مهمترين و موثرترين عناصر انتقال روش زندگي در دنياي حاضر به شمار مي‌آيند. مردم به تماشاي آثار نمايشي مي‌نشينند و با قهرمانان اين آثار همذات پنداري مي‌کنند. بديهي است که در اين صورت از آنها تاثير مي‌گيرند. يک فيلم از جامعه بيگانه موثرترين سفير و انتقال دهنده فرهنگ، آداب و رفتار اجتماعي – خانوادگي و ارزش‌هاي آن جامعه در کشور ميزبان است. در دنياي سرمايه‌داري سينما نقش پيک يا رساناي پيام از پيام‌دهنده به گيرنده پيام را ايفا مي‌کند. در يک نگاه گذرا هم به سادگي مشاهده مي‌کنيد که در آثار نمايشي دنياي سرمايه داري مخاطبين در واقع مشتريان کارگاه‌هاي توليد پوشاک، کارخانه‌هاي لوازم خانگي ، توليد کنندگان اسباب بازي‌ها و بطور کلي مشتريان شرکت‌هاي چند مليتي هستند و اين را به هيچ وجه نمي‌توان انکار کرد.
به هر حال اين در ذات ارتباط است. سينما هم که نباشد اين نکات از روش‌هاي ديگر ارتباطي تکثير مي‌شود. مسئله اين است که نبايد در برابر آن منفعل بود. مي‌شود متقابلا از اين خصيصه در جهت انتشار ايده آل‌ها و انتشار افکار و فرهنگ خود بهره بود. بديهي است در اين بين هر که قوي‌تر عمل کند و فعال‌تر باشد تاثير‌گذارتر است.
سينما يک عنصر خارجي است و با ورودش حاشيه‌هاي زيادي را به کشور وارد کرد. البته اين مهم نيست. مهم آن است که ما نتوانستيم آنگونه که بايد از اين عنصر در جهت منافع اسلامي‌و ملي خودمان استفاده کنيم. فيلم‌هاي قبل از انقلاب از هر نظر داراي ايراد و اشکالات زيادي هستند. اما به نظرم يک تفاوت عمده در آن فيلم‌ها با آثار حال حاضر وجود دارد که نمي‌توان آن را ناديده گرفت. آن فيلم‌ها عموما به زندگي پايين شهر مي‌پردازند و خصوصيات رفتاري، اعتقادي و پوششي مردم و محله وقوع داستان را تا حدود زيادي در بر مي‌گيرند. به همين خاطر رنگ و بوي ايراني‌تري دارند. از دل کوچه و خيابان بروز مي‌کنند و با وجود همه نقايصي که دارند تا حدودي متعلق به مردم زمانه خود هستند. اما حالا مدتهاست وضعيت تغيير کرده است. آدم‌هاي قصه‌هاي سينما حالا اغلب نه مردم شهرستان‌هاي ايران هستند و نه حتي مردم جنوب شهر تهران. حالا آدم‌هاي قصه‌ها عموما سوار آخرين مدل‌هاي ماشين مي‌شوند و در ويلاهاي چند هزار متري س***ت دارند. اين آدم‌ها مخاطب را به ياد مردمي‌که دور و برش مي‌بيند نمي‌اندازد. مخاطب در اين فيلم‌ها صرفا يک لايه سطحي از زندگي ايراني را مي‌بيند. حتي وقتي شخصيت‌هاي قصه متعلق به پايين شهر هستند به شکلي ديگر زندگي مي‌کنند. حالا سال‌ها است که کسي فيلمي‌نمي‌سازد که قصه‌اش در يکي از روستاها بگذرد. اگر هم ناچار باشد به روستا برود خانه ويلايي در سواحل شمال را انتخاب مي‌کند که باز با خانه‌هاي شمال تهران تفاوتي نداشته باشد. بايد پرسيد چند درصد مردم زندگي اين چنيني دارند که سينما کلا به آنها مي‌پردازد.
عامل وضعيت ناشي از این است که تهيه کننده گمان مي‌کند عامل فروش يک فيلم چنين زرق و برق‌هايي هستند! آيا واقعا اين گونه است. آيا اين نسخه‌اي براي همه دوران است. آيا کپي برداري از فيلم‌هاي غربي نسخه سينماي ايران است. اگر چنين است پس چرا سينما به اين روز افتاده است. چرا اينهمه با ريزش مخاطب روبرو هستيم . زماني در نمايش هر فيلمي در سينما در هر نوبت پخش حداقل پنجاه درصد سالن پر مي‌شد. اما حالا فيلم‌هاي چند ميلياردي در هر نوبت با چهار يا پنج نفر به نمايش در مي‌آيند. شايد در يک جا يا در يک دوره محدود بتوان مخاطب را با چنين عناصري در کنار يک ملودرام عشقيِ سطح پايين به سينما کشاند. اما اين ترفندي براي همه دوران نيست. ساختار سينماي ما به گونه اي است که اغلب تهيه کنندگان جرات خروج از يک حالت تجربه شده و نو آوري را ندارند. به همين خاطر کارهاي ما اکثراً در سطح باقي مي‌ماند و روز به روز هم از نظر مسائل فرهنگي دچار وضعيت منفعلانه و ضعيف‌تري مي‌شود.
در حالي که تقريبا در دو دهه اول انقلاب اينگونه نبود. مي‌شد تنوع موضوع و قصه را ديد.
در مورد سبک زندگي ما بايد در آثارمان از ارزش‌هاي ديني و فرهنگي خود به درستي ياد کنيم. وقتي به فيلم‌هاي غربي نگاه مي‌کنيم معمولا گاه و بي‌گاه در صحنه‌هاي مختلف آن پرچم آن کشورها را مي‌بينيم. ما در فيلم‌هايمان چقدر پرچم کشورمان را نشان مي‌دهيم. چقدر از پوشش درست در فيلم‌ها استفاده مي‌کنم. اخلاقيات را چقدر در نظر مي‌گيريم. چرا اينگونه شده که در اغلب فيلم‌ها خانواده‌ها را رو در روي هم قرار مي‌دهيم و درام را روي درگيري درون خانواده بنا مي‌کنيم. آيا عموم خانواده‌هاي ايراني اينگونه‌اند؟! چرا فکر مي‌کنيم اگر پسري را مقابل پدر خود قرار دهيم تا به شکلي زننده و به دور از آموزه‌هايي که در جامعه وجود دارد و در اغلب خانواده‌هاي ما رعايت مي‌شود با پدرش برخوردکند به درام قوي‌تري مي‌رسيم!
چقدر ما آداب غذا خوردن در فرهنگ ايراني – اسلامي را در فيلم‌هايمان نشان مي‌دهيم. چقدر احترام به والدين، اعتقاد به حلال‌خوري، نماز و آداب دين را نشان مي‌دهيم و آيا وقتي اين کار را انجام مي‌دهيم آن را با دقت و ظرافت همراه مي‌کنيم تا به دل مخاطب بنشيند يا صرفا از سرِ رفع تکليف اينکار را مي‌کنيم. اينها نکاتي است که به نظرم مي‌بايست روي آنها بيشتر تعمق شود.

منبع: mardomsalari.com