صدای رسا
2014-01-16, 13:50
حضرت محمد (ص) جهانی از عاطفه است گاهی در امور عادی و پیش پا افتاده چنان مهر و عاطفهنشان می دهد که انسان را مبهوت و حیران می سازد.
به هنگام وضو می بیند که گربه ای تشنه به آب نگاه می کند ، وضو را قطع کرده و آب را نزد گربه می -گذارد . با دشمن محکم تر از کوه و با دوست نرم تر از آب بود.
به هنگام سجده پیشانی و قلب خود را تسلیم خدا می کرد و در همان حال ، اگر کودکان بر پشـت اوسوار می شدند ، سجده ها را طولانی کرده تا بازی بچه ها به هم نخورد ، الله اکبر! در یک لحظه هـم باخدای خود به راز و نیاز مشغول بود و هم بازی با کودکان را با ارزش و مهم می دانست و مهر و عاطفهنسبت به آنان را از دست نمی داد.
در آیات قرآن از جمله آیه 159 سوره ی آل عمران خداوند به پیامبر (ص) فرموده اند:"ای رسول ما! به خاطررحمتی از جانب خدا با مردم مهربان و رئوف گشته ای و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکندهمی شدند...»
بنابراین نظام حکومتی اسلام بر مبنای محبت و نرمش بنا شده است و افراد خشن و سخت گیر نمی -توانند مردم داری کنند.
روزی پیامبر(ص)حسن و حسین(ع) را روی زانوی خود نشانده و آنان را نوازش می کرد و می بوسید.اقرعبن حاس که ناظر مهر و عطوفت پیامبر (ص) بود گفت: "من ده فرزند دارم و هرگز آن ها را نبوسیده ام.پیامبر خطاب به جمع حاضر فرمودند:" هر کس رحم نکند مورد محبت قرار نخواهد گرفت."و در روایت دیگریآورده است که: پیامبر مهربان از این همه بی مهری مرد نسبت به کودکان خویش ناراحت شد و به خشمآمد و رنگ چهـره اش دگرگون شد و به آن مرد گفت:"اگر مهر و عاطفه از دل تو برداشته شده،من چه کنم؟ و در ادامه فرمودند: "هر کس از نثار مهر و عطوفت به کودکان دریغ ورزد و آنان را مورد محبت قرار ندهد واز احترام به بزرگان سرباز زند از ما نیست ." روزی پیامبر اکرم (ص) در مسجد در حال صحبت بودند و ازمحبت و احترام فرزندان و والدین می گفتند ، که ناگهان چشمشان به در مسجد افتاد و لحظه ای ساکت شدند ، همه با تعجب نگاه می کردند ، کودکی 10 ساله وارد شد و جلو رفت پیامبر با خوش رویی به اودست داد و بین خود و یکی از دوستانش به نام معاذبن حبل نشاند.
معاذ دستی با مهربانی بر موهای کودک کشید و گفت: " خجالت نکـش دوسـت کوچکم ، هر چه مـی - خواهـی به رسول خدا بگو."پسرک بعد از نگاه کردن به چشمان مهربان و مهر پیامبر (ص)سرش را پایینانداخت و گفت : "من و خواهرم از روز گذشته چیزی نخورده ایم و خیلی گرسنه هستیم،پیامبر (ص) پساز شنیدن این حرف ناراحت شد و شخصی را فرستاد تا هر چه در خانه هست بیاورد".
آن مرد 21 دانه خرما با خود آورد پسرک وقتی خرماها را دید بسیار خوشحال شد. پیامبر (ص) آنها را دربیـن مادر و خواهرش تقسیم کرد . و با مهربانی به آنها داد . پسرک تشکر کرد معاذ دوباره او را نوازش کردو دلداری داد.
پسرک از پیامبر (ص) و دیگران خداحافظی کرد و رفت.پیامبر به معاذ گفت: "ای معاذ ،تو به این کودک یتیممهربانی کردی هـر کس بـه یتیمی کـمک کند و دست نـوازش بر سرش بکشد ، خداوند به تعداد موهاییکه از زیر دستش می گذارد ، پاداش بزرگی به او می دهد و گناهی از گناهانش را می بخشد."
روزی پیامـبر در کوچه متوجـه کودکی شد که نگاهش پر از غم و غصه بود جلو رفت و علت را پرسید کودککه غم بی پدری داشت و لباس هایش نیز کهنه و پر وصله بود ، شروع به گریه کرد پیامبر با مهربانی او رادربغل گرفت؛اشک از چشمان کودک سرازیر شد.چون مادر و خواهرش ازدواج کرده و پدرش در جنگ شهیدشده بود بچه ها او را مسخره می کردند و با او بازی نمی کردند.
پیامبر با شنیدن این حرف ها خیلی غمگـین شـد و چشم هایش پر از اشک شد . پسرک را بوسید و بامهربانی گفت :
" دیگر غصـه نخور از این به بعد من پـدرت هسـتم و دختـرم فاطمه زهرا خواهر توست. پسر کوچک خیلیخوشحال شد و با شادی به سوی بچه ها دوید ، فریاد زد بچه ها من هم پدر دارم ، پدر من بهتـرین پدردنیاسـت ، دیگر حق ندارید مرا مسخره کنید.
پیامبر (ص) خندید و پسرک را با خود به خانه برد و به دخترش فاطمه فرمود : " دخترم این کودک یتیم، ازاین پس، فرزند من و برادر توست به او محبت کن و خوب از او نگهداری کن."
فاطمه لبخند شیرینی به او زد لباسش را تمیز و موهایش را شانه زد ظرفی از خرما جلوی او گذاشت وبامهربانی ، حسن و حسین را صدا زد تـا بـا او خـرمـا بخـورند بـچـه ها کنـار کودک نشسـتنـد . پسـرک ازخوشحالی در پوسـت خود نمی گنجید، دیگر احساس تنهایی نمی کرد و هم بازی خوبی برای حسن وحسین شد.این است لطف و مهربانی پیامبران و اولیاء الهی .
منبع:نور نبوت
به هنگام وضو می بیند که گربه ای تشنه به آب نگاه می کند ، وضو را قطع کرده و آب را نزد گربه می -گذارد . با دشمن محکم تر از کوه و با دوست نرم تر از آب بود.
به هنگام سجده پیشانی و قلب خود را تسلیم خدا می کرد و در همان حال ، اگر کودکان بر پشـت اوسوار می شدند ، سجده ها را طولانی کرده تا بازی بچه ها به هم نخورد ، الله اکبر! در یک لحظه هـم باخدای خود به راز و نیاز مشغول بود و هم بازی با کودکان را با ارزش و مهم می دانست و مهر و عاطفهنسبت به آنان را از دست نمی داد.
در آیات قرآن از جمله آیه 159 سوره ی آل عمران خداوند به پیامبر (ص) فرموده اند:"ای رسول ما! به خاطررحمتی از جانب خدا با مردم مهربان و رئوف گشته ای و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکندهمی شدند...»
بنابراین نظام حکومتی اسلام بر مبنای محبت و نرمش بنا شده است و افراد خشن و سخت گیر نمی -توانند مردم داری کنند.
روزی پیامبر(ص)حسن و حسین(ع) را روی زانوی خود نشانده و آنان را نوازش می کرد و می بوسید.اقرعبن حاس که ناظر مهر و عطوفت پیامبر (ص) بود گفت: "من ده فرزند دارم و هرگز آن ها را نبوسیده ام.پیامبر خطاب به جمع حاضر فرمودند:" هر کس رحم نکند مورد محبت قرار نخواهد گرفت."و در روایت دیگریآورده است که: پیامبر مهربان از این همه بی مهری مرد نسبت به کودکان خویش ناراحت شد و به خشمآمد و رنگ چهـره اش دگرگون شد و به آن مرد گفت:"اگر مهر و عاطفه از دل تو برداشته شده،من چه کنم؟ و در ادامه فرمودند: "هر کس از نثار مهر و عطوفت به کودکان دریغ ورزد و آنان را مورد محبت قرار ندهد واز احترام به بزرگان سرباز زند از ما نیست ." روزی پیامبر اکرم (ص) در مسجد در حال صحبت بودند و ازمحبت و احترام فرزندان و والدین می گفتند ، که ناگهان چشمشان به در مسجد افتاد و لحظه ای ساکت شدند ، همه با تعجب نگاه می کردند ، کودکی 10 ساله وارد شد و جلو رفت پیامبر با خوش رویی به اودست داد و بین خود و یکی از دوستانش به نام معاذبن حبل نشاند.
معاذ دستی با مهربانی بر موهای کودک کشید و گفت: " خجالت نکـش دوسـت کوچکم ، هر چه مـی - خواهـی به رسول خدا بگو."پسرک بعد از نگاه کردن به چشمان مهربان و مهر پیامبر (ص)سرش را پایینانداخت و گفت : "من و خواهرم از روز گذشته چیزی نخورده ایم و خیلی گرسنه هستیم،پیامبر (ص) پساز شنیدن این حرف ناراحت شد و شخصی را فرستاد تا هر چه در خانه هست بیاورد".
آن مرد 21 دانه خرما با خود آورد پسرک وقتی خرماها را دید بسیار خوشحال شد. پیامبر (ص) آنها را دربیـن مادر و خواهرش تقسیم کرد . و با مهربانی به آنها داد . پسرک تشکر کرد معاذ دوباره او را نوازش کردو دلداری داد.
پسرک از پیامبر (ص) و دیگران خداحافظی کرد و رفت.پیامبر به معاذ گفت: "ای معاذ ،تو به این کودک یتیممهربانی کردی هـر کس بـه یتیمی کـمک کند و دست نـوازش بر سرش بکشد ، خداوند به تعداد موهاییکه از زیر دستش می گذارد ، پاداش بزرگی به او می دهد و گناهی از گناهانش را می بخشد."
روزی پیامـبر در کوچه متوجـه کودکی شد که نگاهش پر از غم و غصه بود جلو رفت و علت را پرسید کودککه غم بی پدری داشت و لباس هایش نیز کهنه و پر وصله بود ، شروع به گریه کرد پیامبر با مهربانی او رادربغل گرفت؛اشک از چشمان کودک سرازیر شد.چون مادر و خواهرش ازدواج کرده و پدرش در جنگ شهیدشده بود بچه ها او را مسخره می کردند و با او بازی نمی کردند.
پیامبر با شنیدن این حرف ها خیلی غمگـین شـد و چشم هایش پر از اشک شد . پسرک را بوسید و بامهربانی گفت :
" دیگر غصـه نخور از این به بعد من پـدرت هسـتم و دختـرم فاطمه زهرا خواهر توست. پسر کوچک خیلیخوشحال شد و با شادی به سوی بچه ها دوید ، فریاد زد بچه ها من هم پدر دارم ، پدر من بهتـرین پدردنیاسـت ، دیگر حق ندارید مرا مسخره کنید.
پیامبر (ص) خندید و پسرک را با خود به خانه برد و به دخترش فاطمه فرمود : " دخترم این کودک یتیم، ازاین پس، فرزند من و برادر توست به او محبت کن و خوب از او نگهداری کن."
فاطمه لبخند شیرینی به او زد لباسش را تمیز و موهایش را شانه زد ظرفی از خرما جلوی او گذاشت وبامهربانی ، حسن و حسین را صدا زد تـا بـا او خـرمـا بخـورند بـچـه ها کنـار کودک نشسـتنـد . پسـرک ازخوشحالی در پوسـت خود نمی گنجید، دیگر احساس تنهایی نمی کرد و هم بازی خوبی برای حسن وحسین شد.این است لطف و مهربانی پیامبران و اولیاء الهی .
منبع:نور نبوت