PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : زندگی ساده و روان پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله)



صدای رسا
2014-01-17, 12:24
http://www.jonbeshnet.ir/sites/default/files/styles/medium/public/media/image/muhammad_60.jpg?itok=VbNNBBBI
تربیت انسان بیش­تر از جنبه­ عملی مورد نظر است و مربّی موفق بایستی افزون بر آموزش­‌های لازم، دسترسی به گونه­‌های عملی و الگویی كامل برای تعلیمات خود داشته باشد و خود نیز با صفات و اخلاق و اعمال خویش مسایل تربیتی را در صحنه­ عمل نشان دهد. این ویژگی در تربیت اسلامی ممتاز و شاخص است. محمدی زیستن تفسیر تأثیر نقشِ زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) بر حیات مادی و معنوی انسان­ها است كه از توجه به كلمات و فرمایشات حكیمانه اثرگذارتر است.
درس زندگی پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) سرمشق زیبای زندگی برای تمامی كسانی است كه به اهداف عالی انسانی می‌­اندیشند و در جهت تعالی و كمال زندگی گام بر می­‌دارند. همچنان كه قرآن كریم می­‌فرماید: ﴿ولكم فی رسول الله أسوة حسنة﴾.[1]


پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله) در تمامی ابعادی كه یك انسان قابلیت رشد و كمال دارد؛ بهترین اسوه، الگو و سرمشق است. همچنان كه پیش از این گفتیم؛ محمدی زیستن آرمان­ مسلمانان است، نیز در ادعیه­‌ وارده از معصومین﴿علیهم السلام﴾ رسیدن به چنین زیستنی از خداوند طلب می­‌شود. چارچوب زیستن محمدی دارای اصول و اسلوب است. یكی از این اصول؛ ساده و روان زیستن می­‌باشد.

آری خاتم رسل الهی و عصاره و هدف خلقت در حالی سرنوشت بشریت را به سوی خیر و سعادت رقم زد، و بر كسری­‌ها و قیصرها غلبه كرد، و امپراطوری­‌های زمان خود را به شكست وا داشت، و قدرت كاخ نشینان عالم را در هم كوبید، و شرق و غرب عالم را به سوی بندگی خداوند دعوت كرد كه كوخ نشینی و زندگی ساده­ او بر هیچ یك از افراد آگاه پوشیده نیست.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره­ زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) می­فرماید: <برای تو كافی است كه راه و رسم زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) را اطاعت نمایی، تا راهنمای خوبی برای تو در شناخت بدی­‌ها و عیب­‌های دنیا و رسوایی­‌ها و زشتی­‌های آن باشد، چه این­كه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بازداشته و برای غیر او گسترانیده شد. از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهای آن فاصله گرفت... محبوب­ترین بنده نزد خدا كسی است كه از پیامبرش پیروی كند و گام بر جایگاه قدم او نهد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنیا با گوشه­ چشم نگریست، دو پهلوش از تمام مردم فرورفته‌­تر، و شكمش از همه خالی­تر بود، دنیا را به او نشان دادند، امّا نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزی را دشمن می­‌دارد آن را دشمن داشت، و چیزی را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچیز می‌‌دانست. اگر در ما نباشد جز آن كه آنچه را خدا و پیامبرش دشمن می­‌دارند، دوست بداریم، یا آنچه را خدا و پیامبرش كوچك شمارند، بزرگ بداریم؛ برای نشان دادن دشمنی ما با خدا، و سرپیچی از فرمان­‌های او كافی بود.

و همانا پیامبر <كه درود خدا بر او باد> بر روی زمین می­‌نشست و غذا می­‌خورد و چون برده، ساده می­‌نشست، و با دست خود كفش خود را وصله می­زد، و جامه­ خود را با دست خود می­دوخت، و بر الاغ برهنه می‌نشست، و دیگری را بر پشت­ سر خویش سوار می­‌كرد. پرده‌­ای بر در خانه­ او آویخته بود كه نقش و تصویرها در آن بود، به یكی از همسرانش فرمود: "این پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن می­‌افتد به یاد دنیا و زینت­های آن می­‌افتم." پیامبر با دل از دنیا روی گرداند، و یادش را از جان خود ریشه كن كرد، و همواره دوست داشت تا جاذبه­‌های دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایی تهیه نكند و آن را قرارگاه دایمی خود نداند و امید ماندن در دنیا نداشته باشد؛ پس یاد دنیا را از جان خویش بیرون كرد، و دل از دنیا بركند، و چشم از دنیا پوشاند، و چنین است كسی كه چیزی را دشمن دارد، خوش ندارد بر آن بنگرد، یا نام آن نزد او بر زبان آورده شود>.[2]

یكی از اصحاب رسول خدا می­‌گوید: <در مشربه‌ام ابراهیم خدمت پیامبر رسیدم، در حالی كه حضرت بر تكه­‌ای خشن دراز كشیده بود و قسمتی از بدن مباركش بر روی خاك بود و بر زیر سر متكایی را كه از لیف خرما پر شده بود، گذاشته بود. سلام كردم و نشستم، و عرض كردم: یا رسول­ الله شما كه برگزیده­ خدا و بهترین بندگان او و نبی الهی چنین هستید، در حالی كه كسری و قیصر بر تخت­های طلا و فرش­های ابریشم و حریر مسكن گزیده‌­اند. حضرت فرمود: "این گروه كه از آن­ها صحبت كردی قومی هستند كه خدا زندگی برگزیده‌­شان را در حالی كه در معرض نابودی است برایشان به تعجیل عطا كرده، در حالی كه زندگی برگزیده و پاكیزه ما را كه ابدی است تأخیر انداخته است">.[3]

و در جای دیگر فرمود: <مرا با دنیا ﴿و این زیورهای آن﴾ چه كار؟ مَثَل من و دنیا همچون فردی است كه در روزی گرم و تابستانی بر درختی بگذرد و ساعتی در زیر سایه­ی آن استراحت كند و كسی كه دنیا را به این چشم می­بیند به آن اعتماد نمی‌­كند و این­كه زندگی­اش در سختی و تنگی می­گذرد یا در راحتی و آسایش توجه ندارد>.[4]

چنین بود كه حضرت در تمام طول زندگی، برای خویش سنگی را روی سنگ دیگر ننهاد و بنایی را نساخت.

فرش پیامبر (صلی الله علیه و آله) عبایی بود و تشك حضرت از لیف خرما پوشیده بود. شبی برای ایشان دو زیرانداز انداختند. حضرت به یك زیرانداز اكتفا فرمود.[5] در خوراك به ساده­‌ترین و حداقل آن اكتفا می­‌كرد. عیون اخبار الرضا به سه سند از امام رضا(علیه السلام) از اجداد طاهرینش نقل می­كند كه فرشته‌­ای نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد و عرض کرد: <ای محمد! پروردگارت به تو سلام می‌­فرستد و می‌فرماید: "اگر بخواهی تمام سرزمین مكه را برایت پر از طلا می­‌نمایم." حضرت سر را به آسمان بالا برد و فرمود: پروردگارا از تو می­خواهم كه روزی از غذا سیر بشوم و تو را شكر نمایم و روز دیگر گرسنه شوم و دوباره از تو بخواهم [تا مقام بندگی كه عرض نیاز و سپاس به درگاه الهی است دائماً محفوظ بماند].

امام صادق(علیه السلام) می­فرماید: پیامبر(صلی الله علیه و آله) عصر پنج­شنبه­ای به مسجد قبا رفت، از همراهان نوشیدنی طلبید، اوس ­بن خولی انصاری ظرفی شیر و عسل برای حضرت آورد، پیامبر به محض آن­كه جرعه­‌ای از آن نوشید، آن را پس زد و فرمود: <دو نوشیدنی در حالی كه به یكی از آن­ها می­‌شود اكتفا كرد، نه آن را می‌­نوشم و نه آن را تحریم می­‌كنم ولكن به جهت تواضع و كوچكی كردن به درگاه الهی آن را نخواهم نوشید. و كسی كه برای خدا تواضع كند، خدا او را سرفراز و سربلند خواهد كرد و كسی كه بر خدا، بزرگی فروشد، خدا او را ذلیل و خوار خواهد كرد و كسی كه در زندگی میانه رو باشد؛ خدا روزی او را بدهد و كسی كه زیاده روی و تبذیر كند، خدا او را محروم خواهد كرد، و كسی كه زیاد به یاد مرگ باشد، خدا او را دوست دارد>.[6] برداشت ما از این روایت آن است كه تنوع در خوراك، لذت چرانی و شكم پروری و مستی، كه نتیجه‌­اش غفلت از مبدأ هستی و مرگ و احساس دارایی و تكبر است و به دنبال آن، روحیه­ی بندگی كه خمیر مایه­ محبت الهی است، از انسان زدوده می­‌شود.
چنانچه اغنیا نه تنها به جهت مواسات و هم­دردی با فقرا، بلكه برای درك بندگی و چشیدن لذت محبت الهی و محبوب الهی گردیدن به سادگی در خوراك روی آورند و در نحوه­ خوردن و استفاده از مواهب الهی اقتدا به پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) نمایند، بایستی از تجملات دور شوند.
امام صادق(علیه السلام) درباره­ی پوشش پیامبر(صلی الله علیه و آله) می­‌فرماید: <شخصی نزد پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) آمد و دوازده درهم به پیامبر داد؛ از آن­جا كه لباس­های حضرت فرسوده شده بود، ... به همراه حضرت علی به بازار رفتند تا پیراهنی بخرند. در بین راه چشم پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله) به دختركی افتاد كه گوشه­‌ای نشسته و گریه می­كرد. پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) پرسید: چه مشكلی داری؟ گفت: ای رسول خدا خانواده‌­ام چهار درهم به من داد تا چیزی بخرم، آن پول گم شد و جرأت نمی­‌كنم كه به خانه برگردم. پیامبراكرم(صلی الله علیه و آله) چهار درهم به او داد و فرمود: نزد خانواده‌­ات بازگرد. سپس پیامبر در بازار پیراهنی به چهاردرهم خرید و خدا را ستایش كرد و از بازار بیرون آمد. مرد برهنه‌­ای را دید كه می­گفت: هر كس مرا بپوشاند، خداوند او را از لباس بهشتی بپوشاند. پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) لباسی را كه خریده بود به او داد و به بازار بازگشت و پیراهن دیگری را به چهار درهم باقیمانده خرید و حمد خدا را گفت و به سوی منزل بازگشت. در بین راه همان دخترك را دید كه نشسته و می­‌گرید. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا به خانه نمی­‌روی؟ گفت: ای رسول خدا! چون دیر شده، می­‌ترسم مرا كتك بزنند. حضرت فرمود: از جلو برو و خانه‌­ات را به من نشان بده. سپس ایشان نزدیك خانه ایستاد و فرمود: <السّلام علیكم یا أهل الدار> كسی جوابش را نداد، دوباره سلام كرد، كسی جوابش را نداد. دفعه­ سوم جواب آمد: <علیك السلام یا رسول الله و رحمة الله و بركاته> حضرت فرمود: چرا دفعه اول و دوم جواب سلام را نگفتید؟ گفتند: سلامت را شنیدیم، دوست داشتیم كه بیش­تر سلام كنی، پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: این دخترك مقداری تأخیر داشت او را بازخواست نكنید. گفتند: ای رسول خدا! حال كه شما این راه را آمده‌­اید، او را آزاد كردیم. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه دوازده درهم با بركتی! دو نفر را لباس پوشاند و برده‌­ای را آزاد ساخت>.[7]
مرحوم طبرسی در مكارم الاخلاق از انس ­بن مالك نقل می‌­كند كه پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) به عیادت مریض و تشییع جنازه می­رفت و دعوت بندگان را می­‌پذیرفت و بر الاغ سوار می­‌شد. و این سیره­ آن حضرت بود كه برخلاف صاحبان منصب و قدرت دنیوی، هیچ شأنی به جز بندگی خدای متعال برای خویش قایل نبود. از این رو اصحاب به راحتی به ایشان مراجعه می­‌كردند و مشكلات خود را با حضرت مطرح می‌نمودند.

انس ­بن مالك می­گوید: <فردی پیامبر را در مسیر دید و عبای حضرت را چنان به شدت كشید كه وقتی به گردن مبارك حضرت نگریستم اثر كشیده شدن حاشیه­ عبا را بر گردن ایشان مشاهده كردم. آن­گاه با گستاخی نیز گفت: ای محمد دستور بده از مال خدا كه در اختیار توست به من هم قدری داده شود. حضرت نگاهی به او كرد و خندید و دستور داد به او كمك شود>.[8]
در تواضع و سادگی رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) همین بس كه وقتی سواره بود، اجازه نمی‌­داد كسی در كنارش راه برود، بلكه او را بر مركب خویش سوار می­‌كرد و یا می­‌فرمود: <تو جلو برو، تا در فلان مكان به تو ملحق ­شوم>.
دیلمی در ارشاد می­‌گوید: پیامبر علاوه بر این­كه سوار الاغ می­‌شد، فردی را كنار خود سوار می‌­كرد. از خریدن وسایل مورد نیاز خانواده­ خود، از بازار و حمل آن به منزل خجالت نمی­‌كشید. با ثروتمند و فقیر مصافحه می‌نمود. بر همگان اعم از ثروتمند و فقیر، بزرگ و كوچك سلام می­‌كرد و اگر به چیزی هرچند خرمای خشك شده­ دعوت می­‌شد، آن را كوچك نمی­‌شمرد. كم خرج و كریم الطبع و خوش برخورد بود. چهره‌­اش باز و بشّاش و همراه با لبخند بود.
امام صادق(علیه السلام) می­‌فرماید: <حضرت خود در را می­‌گشود و به جایی تكیه نمی‌­زد. هدیه را هرچند یك جرعه شیر می­‌پذیرفت، ولی از صدقه نمی­‌خورد. به صورت كسی خیره نگاه نمی‌­كرد. كسی را كه بر ایشان وارد می­‌شد احترام می­‌كرد و او را بر چیزی كه زیر خود پهن كرده بود، مقدم می­‌داشت>.
نیز از همین امام معصوم (علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: <روزی برای حضرت هدیه آوردند. ایشان آن را بین اصحاب صفه تقسیم كرد، ولی به برخی از آن­ها نرسید. حضرت احساس كرد ممكن است باعث ناراحتی افراد شود. به سوی آن­ها رفت و فرمود: <ای اهل صفه از شما معذرت می­خواهم، مقداری مال به دست ما رسید و خواستیم بین شما تقسیم كنیم، ولی به همه نرسید. از این­رو گروهی از شما را كه از داد و بیدادشان می­‌ترسیم، مقدّم داشتیم>.[9]
در حدیثی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می­‌خوانیم كه حضرت می­‌فرماید: <پنج چیزند كه تا مردن آن­ها را وانگذارم؛ غذا خوردن بر روی زمین با بنده­‌ها، و سوار شدن بر الاغ پالان شده، و دوشیدن بز با دست خودم و پوشیدن لباس پشمین و سلام كردن بر كودكان، تا این كارها پس از من روش عموم باشد>.[10]
سادگی و روانی زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و نحوه­ برخورد با اصحاب و مردم تنها جنبه­ فردی نداشت، بلكه براساس كلام آن حضرت: <لتكون سنّة من بعدی> دلالت بر این دارد كه هرگز شؤونات اعتباری مجوز برای سخت­گیری در زندگی و تشریفات و رفاه گرایی نیست و همه­ امت اسلامی باید شیوه­ زندگی پیامبر را به عنوان روش برگزیده در تمامی شؤونات زندگی پیاده كنند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در لزوم اقتدا به این روش پیامبر می­‌فرماید: <پس باید اندیشه كننده به عقل خویش مراجعه كرده؛ ببیند آیا خداوند محمد(صلی الله علیه و آله) را به آن حالت گرامی داشته، یا آن­كه او را خوار كرده و كوچك شمرده است، اگر بگوید: او را خوار كرده، سوگند به خداوند بزرگ دروغ گفته و بُهتان بزرگی زده ﴿زیرا چگونه تصوّر می­توان كرد كه خداوند بهترین آفریده­ خود را كه معصوم و منزّه از هر خطا است خوار گرداند﴾ و اگر بگوید: او را گرامی داشته، باید بداند كه خداوند غیر آن حضرت را خوار كرده كه دنیا را به او ارزانی داشته و آن را از مقرّب­ترین مردمان به خود دور كرده است، پس باید پیرو، از پیغمبر خود پیروی كند و دنبال نشانه­ او برود، و در آید هرجا كه او را درآمده ﴿گفتار و كردارش طبق دستور او باشد﴾ و اگر از آن حضرت پیروی نكرد، از تباه شدن ﴿در دنیا و آخرت﴾ ایمن نیست؛ زیرا خداوند, محمّد(صلی الله علیه و آله) را نشانه­ قیامت قرار داده ﴿چون بعد از او پیغمبری مبعوث نخواهد شد﴾، و مژده دهنده­ بهشت و بیم كننده­ از عذاب گردانیده ﴿پس چون به همه­ احوال آگاه بود﴾ با شكم گرسنه از دنیا بیرون رفت ﴿از لذت و خوشی آن بهره­‌مند نگردید﴾ و به آخرت با سالم ماندن ﴿از جمیع معاصی﴾ وارد شد، سنگی به روی سنگی نگذاشت ﴿بنایی نساخت﴾ تا این­كه راه خود را پویید ﴿زندگانی خویش را به سر رساند﴾ دعوت پروردگارش را اجابت نمود ﴿از دنیا رفت﴾، پس چه بسیار بزرگ است احسان و نیكویی خدا به ما از این­كه نعمت وجود آن حضرت را به ما عطا فرمود كه برای ما پیشروی است كه از او پیروی می­‌كنیم، و پیشوایی است كه گام در جا پای او می­‌نهیم ﴿و من در همه­ زندگانی از آن بزرگوار پیروی نمودم﴾...>.[11]


منابع
[1]. الأحزاب ﴿33﴾ : 21.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 160.
[3]. بحارالانوار، ج 62 ، ص 32.
[4]. مجموعه ورام، ج 1، ص 148.
[5]. بحارالانوار، ج 16، ص 216.
[6] . اصول كافی، ج 2، ص 121.
[7]. همان، ص 214.
[8]. همان، ص 230.
[9]. همان، ج 2، ص 219.
[10]. علل الشرایع، ج 1، ص 130 و عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج 1، ص 87 و خصال، ص 271 و 272.
[11]. نهج البلاغه، خطبه 159.


ماهنامه نامه جامعه، شماره بیست و هفتم.