PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سهراب سپهری به روایت تصویر



صدای رسا
2014-04-22, 23:37
http://www.8pic.ir/images/33706653378217291409.jpgا

اهل کاشانم.

پیشه ام نقاشی است:

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ،

می فروشم به شماتا به آواز شقایق که در آن زندانی استدل تنهایی تان تازه شود.

چه خیالی ، چه خیالی ،

... می دانم پرده ام بی جان است.

خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است


http://www.8pic.ir/images/43363415049989911373.jpg


من به مهمانی دنیا رفتم:

من به دشت اندوه،من به باغ عرفان،من به ایوان چراغانی دانش رفتم.

رفتم از پله مذهب بالا.

تا ته کوچه شک ، تا هوای خنک استغنا،تا شب خیس محبت رفتم.

من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق.

رفتم، رفتم تا زن،تا چراغ لذت،تا سکوت خواهش،تا صدای پر تنهایی.


http://www.8pic.ir/images/64004356919541126552.jpg


هر که در حافظه چوب ببیند

باغیصورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند

هر که با مرغ هوا دوست شودخوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود


http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3605/10813646-b.jpg


من در این تاریکیفکر یک بره روشن هستم

که بیاید علف خستگی ام را بچرد...

صدای رسا
2014-04-22, 23:43
http://www.8pic.ir/images/58147410560795705596.jpg
هیچ کس زاغچه ای را

سر یک مزرعه

جدی نگرفت


http://www.8pic.ir/images/85471680489848653496.jpg
باید امشب بروم

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد


http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3605/10813678-b.jpg
من نمی دانم

که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.

گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.

چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.

واژه ها را باید شست .

واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.


http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3605/10813689-b.jpg
...کسی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم،

آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم.

صدای رسا
2014-04-22, 23:47
http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3605/10813735-b.jpg




چیزهایی هست که نمی دانم



می دانم ، سبزه ای را بکنم خواهم مرد .



می روم بالا تا اوج ، من پر از بال و پرم .



راه می بینم در ظلمت ، من پر از فانوسم .



من پر از نورم و شن



و پر از دار و درخت



پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج .



پرم از سایه برگی در آب .



چه درونم تنهاست .





http://www.8pic.ir/images/53307763026340946200.jpg




صدا کن مرا



صدای تو خوب است



صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است



که در انتهای صمیمیت حزن می روید.





http://www.8pic.ir/images/56951126758644164892.jpg




کسی نیست،



بیا زندگی را بدزدیم،



آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم.





http://www.8pic.ir/images/37395146664875899664.jpg




زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست ...

صدای رسا
2014-04-22, 23:49
http://www.8pic.ir/images/11718411211914080741.jpg


ماه بالای سر آبادی است


اهل ابادی در خواب است


باغ همسایه چراغش روشن,


من چراغم خاموش.


یاد من باشد تنها هستم.


ماه بالای سر تنهایی است.




http://www.8pic.ir/images/57358077973256029960.jpg



قایقی خواهم ساخت


خواهم انداخت به آب.


دور خواهم شد از این خاک غریب


که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق


قهرمانان را بیدار کند.


http://www.8pic.ir/images/28827367076688950551.jpg








مـنــ چهـ ســبزمــ امـــروز


و چهـ اندازهـ تنــمــ هوشیار استـــ . . .


http://www.8pic.ir/images/00409523456527294884.jpg





آب را گل نکنیم:


در فرودست انگار، کفتری می‌خورد آب.


یا که در بیشه دور، سیره‌یی پر می‌شوید.
یا در آبادی، کوزه‌یی پر می‌گردد.


آب را گل نکنیم:


شاید این آب روان، می‌رود پای سپیداری، تا فرو شوید اندوه دلی.


دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.




زن زیبایی آمد لب رود،


آب را گل نکنیم:


روی زیبا دو برابر شده است.




چه گوارا این آب!


چه زلال این رود!


مردم بالادست، چه صفایی دارند!


چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شیرافشان باد!


من ندیدم دهشان،


بی‌گمان پای چپرهاشان جا پای خداست.


ماهتاب آن‌جا، می‌کند روشن پهنای کلام.


بی‌گمان در ده بالادست، چینه‌ها کوتاه است.
مردمش می‌دانند، که شقاق چه گلی است.


بی‌گمان آن‌جا آبی، آبی است.


غنچه‌یی می‌شکفد، اهل ده باخبرند.


چه دهی باید باشد!


کوچه باغش پر موسیقی باد!


مردمان سر رود، آب را می‌فهمند.


گل نکردندش، ما نیز


آب را گل نکنیم.

صدای رسا
2014-04-22, 23:51
http://www.8pic.ir/images/77813327417228105886.jpg



روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد...


خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد


زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید


کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ ...


هر چه دشنام از لب خواهم برچید


هر چه دیوار از جا خواهم برکند


رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند


ابر را پاره خواهم کرد


من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ، دل ها را با عشق ،سایه ها را با آب ،شاخه ها را با باد


و به هم خواهم پیوست،خواب کودک را با زمزمه زنجره ها


بادبادک ها به هوا خواهم برد


گلدان ها آب خواهم داد ...


خواهم آمد ،سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت


پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند


هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک


آشتی خواهم داد


آشنا خواهم کرد


راه خواهم رفت


نور خواهم خورد


دوست خواهم داشت


http://www.8pic.ir/images/39329885834882885844.jpg




حیات ، غفلت رنگین یک دقیقه "حوا" است.


http://www.8pic.ir/images/21716871628317207256.jpg


سفر مرا به باغ در چند سالگی ام برد


و ایستادم تا


دلم قرار بگیرد،


صدای پرپری آمد


و در که باز شد


من از هجوم حقیقت به خاک افتادم.




http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3605/10813828-b.jpg

صدای رسا
2014-04-22, 23:53
http://upload7.ir/imgs/2014-04/72404961443987022986.jpg





صدای همهمه می آید.


و من مخاطب تنهای بادهای جهانم.


و رودهای جهان رمز پاک محو شدن را


به من می آموزند،


فقط به من.


و من مفسر گنجشک های دره گنگم


وگوشواره عرفان نشان تبت را


برای گوش بی آذین دختران بنارس


کنار جاده "سرنات" شرح داده ام.


به دوش من بگذار ای سرود صبح "ودا" ها


تمام وزن طراوت را


که من


دچار گرمی گفتارم.


و ای تمام درختان زینت خاک فلسطین


وفور سایه خود را به من خطاب کنید،


به این مسافر تنها،که از سیاحت اطراف "طور" می آید


و از حرارت "تکلیم" در تب و تاب است.




ولی مکالمه ، یک روز ، محو خواهد شد


و شاهراه هوا را


شکوه شاه پرکهای انتشار حواس


سپید خواهد کرد




http://upload7.ir/imgs/2014-04/49352950453322508465.jpg


دنگ...


فرصتی از کف رفت.


قصه ای گشت تمام.


لحظه باید پی لحظه گذرد


تا که جان گیرد در فکر دوام،


این دوامی که درون رگ من ریخته زهر،


وارهانیده از اندیشه ی من رشته ی حال


وز رهی دور و دراز


داده پیوندم با فکر زوال.


پرده ای می گذرد،


پرده ای می آید:


می رود نقش پی نقش دگر،


رنگ می لغزد بر رنگ.


ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ:



دنگ...، دنگ...،


دنگ....


http://upload7.ir/imgs/2014-04/25245801851642039298.jpg




دنگ... دنگ...



لحظه ها می گذرد.



آنچه بگذشت، نمی آید باز.


قصه ای هست که هرگز دیگر




نتواند شد آغاز...


http://upload7.ir/imgs/2014-04/76386753760890786231.jpg

به سراغ من اگر می‌آیید،


پشت هیچستانم.


پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل واشده ى دورترین بوته ى خاک.
روی شن‌ها هم، نقش‌های سُم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می‌آید.


آدم این‌جا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.


به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...



اشعار از سایت کافی کتاب

صدای رسا
2014-04-22, 23:54
منبع:
http://diyalogham.blogsky.com/