http://www.ariatalk.com/wp-content/uploads/2014/09/url4.jpg

تا پاییز چند ساعت باقی است

تا تحویل آفتاب و باد

تا دیدار برگ های سبکبال با پنجره های راز

و عشق بازی پرده ها در چارچوب نسیم

لحظه ها را می شمارم

و بالا می روم از پله های امروز

تا بام بادبادک های خیال

دستم را دراز می کنم و از ته مانده آسمان شهریور

تکه ابری می چینم به طراوت مهتاب

فشرده در میان انگشتان فردا

چکه چکه بارش امید

بر بستر آرزوهای گم شده

آرزوهای دور، آرزوهای دیر

آرزوهای نهان بر کوچکی باغچه دل

دلم قرص است

به قرصی ابهت ماه در خیال کودکی

دلم روشن است

به روشنی ستاره باران شب های شوق

آب می ریزم پای ساقه های خوشبخت بامبو

و غذا برای شبانه نارنجی ماهی ها

می نشینم کنار پنجره تنهایی

و خیره می شوم به جمعیت شب چراغ ها

در فصل شعر و شعور و اندیشه

خوشبختی نزدیک است، آرزوها در راه

تا پاییز چند ساعت باقی است ... .