PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چنگیزخان و پرنده ی شکاری



صدای رسا
2015-04-20, 00:23
یک روز چنگیز و درباریانش برای شكار به جنگل رفتند.

هوا خیلی گرم بود وتشنگی داشت چنگیز و یارانش را از پا در می آورد.

بعد ازساعتها جستجو جویبار كوچكی دیدند.

چنگیز شاهین شكاریش را به زمین گذاشت،

و جام طلایی را در جویبار زد و خواست آب بنوشد ،

اما شاهین به جام زد و آب بر روی زمین ریخت.

برای بار دوم هم همین اتفاق افتاد،

چنگیز خیلی عصبانی شد و فكر كرد ،

اگر جلوی شاهین را نگیرم ،

درباریان خواهند گفت:

چنگیز جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهین برآید ؛

پس این بار با شمشیر به شاهین ضربه ای زد.

پس از مرگ شاهین چنگیز مسیر آب را دنبال كرد و دید كه ماری بسیار سمی در آب مرده و آب مسموم است.

او از كشتن شاهین بسیار متاثر گشت.

مجسمه ای طلایی از شاهین ساخت ،

بر یکی از بالهایش نوشتند :

یک دوست همیشه دوست شماست ؛

حتی اگر كارهایش شما را برنجاند.

روی بال دیگرش نوشتند :

هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است...

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ...

ﺩﯾﺮﺗﺮ ﺑﺮﻧﺠﯿﻢ ،

ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺒﺨﺸﯿﻢ ،

ﮐﻤﺘﺮ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﻢ ،

ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﺪﻫﯿﻢ ...

بهمن پور
2015-04-21, 22:52
همیشه زود قضاوت می کنیم و همیشه زود تصمیم می گیریم
شاید بهتر است بگویم راه های پشت سر خود را می بنیدم که دیگر بازگشتی نیست
زندگی قدر همین لحظه هاست .
خدایا به ما هم از نعمت صبر و ایمان واقعی ات نصیب کن