داستانی از مظلومیت امام حسین(ع)
[CENTER][COLOR=#333333][FONT=Tahoma][COLOR=#0000FF]«بسم الله الرحمن الرحیم»
[/COLOR][/FONT][/COLOR][/CENTER]
[COLOR=#333333][FONT=Tahoma]روزى در مراسم حجّ و طواف کعبه الهى، زنى چون دیگر مسلمانها مشغول طواف کردن بود، در حالتى که [COLOR=#333399]دستش از آستین لباسش بیرون و نمایان[/COLOR] بود، که ناگاه مرد بوالهوسى – که او نیز مشغول طواف کعبه الهى بود – چشمش به آن زن افتاد و دید که دستش نمایان است، نزدیک او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن کشید…
[/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma]در این لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد – هوس باز – به دست آن زن – بى مبالات – چسبیده شد؛ و هر چه تلاش کردند نتوانستند دست خود را از یکدیگر جدا سازند.[/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma]افرادى که در حال طواف بودند، اطراف این زن و مرد جمع شدند و هرکس به نوعى فعالیّت کرد تا شاید دست هاى این دو نفر را از یکدیگر جدا کنند، ولى سودى نبخشید؛ و در اثر ازدحام جمعیت، طواف قطع گردید. و بعد از آنکه ناامید گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر یک به شکلى نظریّه اى صادر کرد:
بعضى گفتند: باید دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانیده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلکه مرد مقصّر است؛ و باید دست او قطع گردد.[/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma]چون بین آنها اختلاف نظر پیدا شد و نتوانستند این مشکل را حلّ نمایند، به ناچار در جستجوى اهل بیت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه علیهم اجمعین بر آمدند؛ و سؤال کردند که کدام یک از ایشان در مراسم حجّ مشارکت کرده است؟
[/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma]گفته شد: [COLOR=#0000FF]حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام[/COLOR] شب گذشته وارد مکّه شده است؛ و تنها او مى تواند مشکل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسین را در آن جمع بیاورد.[/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma]وقتى حضرت ابا عبداللّه علیه السلام در آن جمع حضور یافت، امیر مکّه خطاب به حضرت کرد و گفت: یابن رسول اللّه! نظر شما درباره این مرد و زن چیست؟[/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma]حضرت رو به جانب کعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند کرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه یافت [COLOR=#0000FF]دست مرد از زن جدا شد.[/COLOR][/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma]ـ
امیر مکّه پرسید: اکنون آنها را چگونه مجازات کنیم؟
امام حسین (ع) فرمود: دیگر مجازاتى بر آنها نیست، (زیرا خداوند توانا آنها را مجازات نمود).
آنچه که جانسوز است اینست که ان شخص سلیم بن کلب کوفی نام داشت و پس از این واقعه به پای حضرت افتاد و گفت از خدا میخواهم عمری به من دهد که بتوانم جبران کنم…
سالها بعد در [COLOR=#0000FF][B]غروب واقعه عاشورا[/B][/COLOR] زمانی که جسم عریان اباعبدلله درگودال قتلگاه رها شده بود سلیم ساربانی بود که از آنجا عبورش افتاد و انگشتر حضرت چشمانش را گرفت و چون هرچه سعی کرد موفق به درآوردن ان نشد دست به خنجر برد و انگشت را با انگشتر ربود…
[/FONT][/COLOR][COLOR=#333333][FONT=Tahoma][COLOR=#999999]تهذیب الا حکام: ج ۵، ص ۴۷۰، ح ۲۹۳،
[/COLOR]
[COLOR=#999999]مناقب ابن شهرآشوب: ج ۴، ص ۵۱[/COLOR][/FONT][/COLOR]