🌿🌹
ماشینها هیچ احساسی ندارند
پیر نمیشوند
شب کمرشان درد نمیگیرد
در فکر اجارهخانه نیستند
از همه مهمتر
آخر هفته از صاحبکارشان مساعده نمیخواهند
درست مثل
ماشینی که دیروز
جای پدر پیرم را در کارخانه گرفت
روز جهانی کارگر مبارک
نمایش نسخه قابل چاپ
🌿🌹
ماشینها هیچ احساسی ندارند
پیر نمیشوند
شب کمرشان درد نمیگیرد
در فکر اجارهخانه نیستند
از همه مهمتر
آخر هفته از صاحبکارشان مساعده نمیخواهند
درست مثل
ماشینی که دیروز
جای پدر پیرم را در کارخانه گرفت
روز جهانی کارگر مبارک
🌿
اگر روزی بمیرم
تمام کتاب هایی را که دوست دارم
با خودم خواهم برد
قبرم را از عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد
و خوشحال از اینکه اتاق کوچکی دارم
بی آنکه از آینده وحشتی داشته باشم
دراز می کشم
سیگاری روشن می کنم
وبرای همه دخترانی که دوست داشتم آغوششان بکشم
گریه می کنم
اما درون هر لذت ترسی بزرگ پنهان شده است
ترس از اینکه
صبح زود کسی شانه ات را تکان بدهد و بگویید؛
بلند شو سابیرباید برویم سر کار!
سابير هاکا⚜
🌿🌹🌿
از كتاب: (خطر سقوط مصالح)
بارها پیش آمده است که آجری از دست یک بنا،
کیسه ای سیمان از شانه های یک کارگر
یا ورقه ای آهنی از قلاب یک جرثقیل لیز بخورد و پایین بیافتد
بعضی دردها تا ابد انسان را آزار می دهند
پس به من حق بده
آنقدر ترس در وجودم نهفته باشد
که هر وقت آغوش ات می گیرم
از صدای تکان خوردن گوشواره هایت
بترسم!
سابيرهاكا ⚜
🌿
هر انسانی گاهی برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد.
دوست دارم زندگی کنم ...
با اینکه می دانم
زندگی هرگز خیال ندارد روی خوش به من نشان بدهد!
چرا که هربار دستی را گرفتم
دست هایم تاول زدند
و هیچ فرقی نداشتند
دست بیل
دست کلنگ
یا دست تو!
سابير هاکا
[FONT=arial][SIZE=4][IMG]http://www.lenzor.com/public/public/user_data/photo/9/8471-df58688c73f2b6ecc99c1c1e3c7e174a-l.jpg[/IMG]
پدرم یک کارگر بود
مردی با ایمان
که وقتی به نماز می نشست
خدا از دستهایش خجالت می کشید... .[/SIZE][/FONT]