نوروز : یاد اعیاد گذشته یادباد
[FONT=Arial][COLOR=Green][SIZE=3][B]نزدیک عید پدر و مادرم ما را به کفش ملي می بردند. خودشون از پشت ویترین انتخاب می کردند و به فروشنده می گفتند اندازه سایز پای ما بیاورد و اصلا سوال نمی کردند که این کفش را دوست دارید یا نه , فقط همیشه می گفتند این ﻛﻔﺸﻬﺎ ﻣﺮﮒ ﻧﺪاﺭﻧﺪ!
عاشق عید بودم . بوی عید را دوست داشتم . بوی شیرینی ها ,بوی عود و بوی سبزی پلو ماهی مادر و مادربزرگام و سفره ای که اولین روز عید پهن می شد و همه فامیل دور آن می نشستند ...
چرا فکر نمی کردیم شاید این روزها تمام شوند ؟
چرا آنقدر خاطرمان جمع بود ؟
چرا مواظب لحظه ها نبودیم ؟
چرا خوشبختی را عمیق نفس نکشیدیم ؟
که امروز مجبور نباشیم فقط چنگ بیندازیم به گذشته ها ,خیره شویم به آن و زندگی کنیم با آن ...
از کودکی به نوجوانی و جوانی راهی نیست اما همراهانت همیشگی نیستند.
در فراز و فرود راه ,خیلی ها را از دست می دهی .
ما در همین از دست دادن ها بزرگ شدیم , پخته شدیم ,ساخته شدیم .
ﻣﺎﺩﺭ و ﭘﺪﺭ ﺑﺰﺭﮔﻬﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ و من امروز بعد از گذشت این چند سال , می خواهم بنویسم فقط کفش ملي نیست که مرگ ندارد ,عشق هم مرگ ندارد
,بعضی خاطرات هم مرگ ندارد بعضی قلبها و بعضی آدمها ...
[SIZE=1][/SIZE]
[/B][/SIZE][/COLOR][/FONT][LEFT][URL="https://www.uplooder.net/img/image/88/5e9ac7207a146040987e276f622cf911/hasa-n-a-li_ebrahimi_said_.jpg"][FONT=Arial][SIZE=3][B][SIZE=1][COLOR=#ffffff]https://www.uplooder.net/img/image/88/5e9ac7207a146040987e276f622cf911/hasa-n-a-li_ebrahimi_said_.jpg[/COLOR][/SIZE][/B][/SIZE][/FONT][/URL]
[/LEFT]