رساله دلگشا - عبید زاکانی
[h=2][URL="http://diyalogham.blogsky.com/1392/06/13/post-267/"][COLOR=#006400]رساله دلگشا - عبید زاکانی[/COLOR][/URL][/h][COLOR=#2C2C29][FONT=tahoma][COLOR=#006400]خواب دیدم قیامت شده است.
هر قومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رسانیدم و پرسیدم:
"عبید، این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده، نگهبان نگماردهاند؟!"
گفت:
"میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله"
رساله دلگشا - عبید زاکانی
[/COLOR][IMG]http://www.kooolak.com/wp-content/uploads/1324586596.jpg[/IMG]
[/FONT][/COLOR]