|
|
|
|
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.
در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد.
یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد.
وقتی همسایه صدای در زدن او راشنید خوشحال شد وپیش خود فکر کرداین بار دیگر برای دعوا آمده است.
وقتی در را بازکرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت :
" هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت میکند که از آن بیشتر دارد ....."
منبع:bartarinha.ir
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-02-25 در ساعت 01:34
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- داستان چنگیزخان مغول و شاهین پرنده
- حکایت پادشاه و تخته سنگ
- داستان آموزنده “شمس و مولانا”
- فقر واقعی، فقر روحی است
- الاغ ملانصرالدین و تعمیر پشت بام خانه
- داستان عاشقانه و غم انگيز قرار
- برای این یکی اوضاع فرق کرد...
- كيك بهشتي مادربزرگ !
- داستان زیبای مردی که فکر میکرد همسایه اش دزد است!
- گفتار پیری مستغنی
- صاحب عشق
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)