جنازه پسرشونُ که آوردند چیزی جزء دو سه کیلو استخون نبود پدر سرشو بالا گرفت و گفت :حاج خانم غصه نخوری ها !!! دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادِش ....
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-09-22 در ساعت 14:24
لیست موضوع های تصادفی این انجمن : آخرین دیدار............ نامه ی شهید بابایی به همسرش... شهید حسین فهمیده خاطراه ای از شهید چمران شهید چمران و عاشورا ی روز... . عشق بازی.............. مدیونیم از کدامین قبیله ای رفیق... خاطره ای از یک شهید پايان طراحی كتاب «خاطرات زنان شهيده آبادان»
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نمایش برچسبها
مشاهده قوانین انجمن