|
|
|
|
مرد فقیرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت.
مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت:دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم!
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : مهرگان (2015-02-10)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- داستان آموزنده “شمس و مولانا”
- داستان آموزنده دواير زندگي
- داستانی کوتاه و قشنگ
- سجده ی خدا
- بی ریاترین بیان عشق به همسر در مقابل ببر وحشی
- آخرین آرزوی سقراط
- دعای مظلوم از صد هزار برج می گذرد
- نگاهى به آفرينش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن
- نقش اخلاق در زندگي مشترك
- رمز بسم ا...
- داستان آموزنده کمک به رقبا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)