|
|
|
|
تعدادی حشره کوچولو در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند. آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند. یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود.
وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید. وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود.
حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود. تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود.
شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است!
پس تغییر را پیش بکش!
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- نگاهى به آفرينش زن با توجه به داستان آدم و حوا در قرآن
- داستان درویش و زاهد و دخترک کنار رودخانه
- حکایت پادشاه و تخته سنگ
- بی ریاترین بیان عشق به همسر در مقابل ببر وحشی
- حکایت شبلی که گاه مردن زنار بسته بود
- ثروت واقعی
- داستان عاشقانه و غم انگيز قرار
- داستان چنگیزخان مغول و شاهین پرنده
- کفش صورتی
- مرد فقیر- داستان بسیار آموزنده
- آخرین آرزوی سقراط
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)