|
|
|
|
اکرم لباسِ سپیدی به تن دارد. چهرهای معصوم و رنجکشیده دارد. میگوید یک روز که روی تخت ایستاده بود، انگار نیرویی او را پایین انداخت. از آن به بعد روی صندلی چرخدار بوده است. میگوید دو فرزندِ پسر دارد که زمانِ زیادیست به او سر نزدهاند. از همسرش میگوید که بسیار دوستش داشته و مردِ خوبی بوده است. به روبهرو خیره میشود و اشک در چشمانش حلقه میزند. به نظر فراموشی دارد. از من میپرسد چرا اینجاست. دستش را میگیرم. میگویم برای طوافِ نمادینِ کعبه. میگوید التماسِ دعا.
ن کیوانپور
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- کودکانِ فراموش شده در هیاهوی زندگی
- سالمندانِ بیسرزمینِ سرزمینمان !
- خانه های قولنامه ای بر سر مردم خراب می شوند
- مسئولانِ دلسوزِ البرز، هنگامِ احداثِ بناهای غیر مجاز کجا بودهاند؟!
- آیا جایگاهِ خود را در جامعه میدانید؟
- روز پدر
- طواف نمادین کعبه در کهریزک
- با این وسیله آب مورد نیاز بدنتان را تأمین کنید
- آرمانشهرِ کذایی معلولان در وعدههای مسئولانِ البرز
- دورنمای تاریکِ بحران کمآبی
- محبوس در دورِ بیامانِ تکرار
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)