|
|
|
|
مقاله ای از آیت الله شهید دکتر بهشتی]
مطلبی که پیش روی شماست، حاوی گفتاری از شهید آیتالله دکتر سید محمد حسینی بهشتی است درباره حرمت موسیقی است که در سالیان حضور ایشان در آلمان (1349ـ1343) به عنوان امام مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ و در پاسخ به پرسشی که از ایشان در اینباره شده ایراد گردیده است.
موسیقی از نظر اسلام
نامه شما رسید. در این نامه درباره چند مطلب سوال کرده بودید که لازم دانستم به این سوالات طی نوار، پاسخ مفصلتری بدهم. خواهش میکنم که نوار را گوش کنید تا اگر باز نکتهای به نظرتان رسید بپرسید تا پاسخ بدهم و ضمناً نوار را هم به مرکز اسلامی هامبورگ برگردانید، چون اینگونه نوارها معمولا اینجا نگهداری میشود تا اگر باز کسی از برادران و خواهران مسلمان مشابه این سوالات رامطرح کرد، برای او بفرستیم. البته شما میتوانید از روی نوار کپی بردارید و کپی آن را نگه دارید. اگر وسیله ندارید میتوانید برای ما نامه بنویسید تا کپی نوار را همینجا تهیه کنیم و برایتان بفرستیم.
یکی از سوالات شما این است که «نظر اسلام درباره موسیقی چیست؟ از چه منبعی در دین این جواب را میدهید؟ اگر از قرآن است خواهشمندم آیه آن را نشان دهید.»
قبل از اینکه نظر اسلام را درباره موسیقی توضیح بدهم، لازم است این نکته را یادآوری کنم که در آیات قرآن کریم و همچنین در روایات، کلمه موسیقی یا موزیک یا معادل آن از کلمات عربی سراغ ندارم; در قرآن کریم که قطعاً نیست و در روایات هم تا آنجا که در خاطرم هست، سراغ ندارم. فقهای ما وقتی میخواستند درباره حکم موسیقی در اسلام صحبت کنند، مطلب را تحت عنوان حکم «غنا» در اسلام از یک طرف و همچنین حکم «آلات لهو» از طرف دیگر مطرح کردند. در کتابهای فقهی، یک جا بحث درباره غنا و در کنار آن بحث درباره آلات لهو دیده میشود.
کلمه «لهو» در قرآن کریم
کلمه «لهو» در چند جای قرآن کریم آمده است. از جمله در سوره جمعه که شاید شنیده باشید:
و اذا رأوا تجاره أو لهواً انفضوا الیها و ترکوک قائماً(1)
روش گروهی از مسلمانهای سست ایمان این بود که در هنگام نماز جمعه و موقعی که پیغمبر(ص) مشغول خطبه بود، اگر صدای ساز و نوا در بیرون از مسجد بلند میشد یا صدای طبل کاروان تجارتی که از بیرون مکه رسیده بود، به گوششان میرسید برای تماشای بساط طربی که آنجا بود یا برای اینکه فرصت از دستشان نرود برای معامله با کاروان، قبل از اینکه دیگران به این قافله و کاروان تجاری برسند از پای خطبه پیغمبر(ص) که در نماز جمعه ایراد میکرد پا میشدند و میرفتند. در این آیه از این افراد انتقاد شده است و میافزاید:
قل ما عندالله خیر من اللهو و من التجاره والله خیر الرازقین.
شما نباید به عنوان تجارت و کارهای تجارتی یا به عنوان تفریح و سرگرمی از پای خطبه پیغمبر در نماز جمعه بلند شوید و بروید; زیرا سودی که خدا در سنتهای خود برای مردم با ایمان و درستکار مقدر و مقرر کرده، به مراتب از سودی که شما از حضور در مراسم شادی و طرب و یا لهو و سرگرمی یا پیشدستی در تجارت یا کاروان تازه رسیده نصیبتان میشود، بیشتر است.
غالباً اینطور گفتهاند که منظور از لهو در اینجا همان صدای شیپور و نقاره و طبل و اینجور چیزهایی بوده که کاروانهای تجارتی معمولا وقتی از بیرون وارد شهر میشدند، میزدند تا مردم خبر بشوند که این قافله تجارتی وارد شهر شده و برای معامله با قافله بیایند. عدهای از مردم برای تماشا و سرگرمی میرفتند و خود این سر و صداها و علاوه بر این اصلا دیدن و تماشای قافله یک سرگرمی بود. یک عده هم برای تجارت و معامله میرفتند. این همان چیزی است که حتی امروز هم هست. میدانید که هنوز هم در جاهای کوچک وقتی میخواهند چیزهای کهنه را بخرند، زنگ میزنند تا نشان بدهند که برای خرید آمدهاند.
حرام بودن موسیقی و حرام بودن لهو
اما از این آیه نمیشود برای حرام بودن موسیقی و حرام بودن لهو استفاده کرد. حتی میشود گفت که آیه در صدد این است که بگوید چرا اینها نماز پیغمبر را ترک کردند و رفتند، همینطور که با استفاده از این آیه نمیشود گفت که تجارت حرام است.
در چند آیه دیگر از قرآن کلمه «اللغو» آمده و بعضی از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معنی کردهاند و در آن آیات هم از لغو نکوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نمیشود.
در سوره مومنون در آیه سوم در صفات مومنان گفته میشود:
والذین هم عن اللغو معرضون.
آنها کسانی هستند که از لغو یعنی از لهو اعراض میکنند. «لغو یعنی بیهوده و لهو یعنی سرگرمی. مومنان کسانی هستند که از بیهوده روی میگردانند.»
در آیه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاک گفته میشود:
والذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراماً.
آنها که به باطل شهادت نمیدهند و یا در مجالس باطل شرکت نمیکنند و وقتی که از کنار لغو میگذرند با بزرگواری از کنار آن میگذرند.
یا در آیه 55 از سوره قصص:
و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه
وقتی که لغو به گوش آنها میخورد اعراض میکنند و روی میگردانند.
این آیات، خواه «لغو» به معنی «لهو» و خواه «لغو» بهمعنی «لغو» باشد و یا اصلا معنی مستقلی داشته باشد، ظاهر مطلب این است که از این آیات در اثبات حرمت موسیقی نمیتوان استفاده کرد.
بنابراین میتوان گفت که در آیات قرآن کریم آیهای که بتوانیم از آن حرمت موسیقی و بهطور کلی حتی حرمت لغو و حتی حرمت غنا را استفاده کنیم، موجود نیست.
این درباره آیات. اما درباره روایات. روایات بسیاری درباره غنا هست که از این روایات کم و بیش برای حرمت غنا استفاده میشود. روایاتی هم درباره ساز زدن، تنبور زدن و اینجور چیزها هست که به آنها آلات طرب و آلات لهو گفته میشود. این روایات هم کم و بیش بر حرام بودن استفاده از این وسایل دلالت میکند و این روایات هم در میان کتب شیعه و هم در کتب اهل سنت موجود میباشد. درباره این روایات باید اجمالا گفت که این روایات میخواهد بگوید غنا و همچنین استفاده از آلات طرب از قبیل ویلن و انواع دیگر سازها مانند تار و تنبک، حرام است.
بعضی از فقها اینطور استنباط کردهاند که این روایات نمیخواهد بگوید که موسیقی به طور کلی حرام است بلکه اینها میخواهد بگوید، این بساط مجالس لهو و لعب، اینبساط مجالس خوشگذارنی که در زمان امامان معصوم(ع) و در زمان پیشوایان اسلامی در خانههای ثروتمندان، حکام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقیقت این روایات درصدد بیان حرمت آن سبک موسیقی و آن سبک مجالس عیاشی که در زمان پیشوایان دینی ما در خانهها و در محل زندگی بسیاری از اشراف و ثروتمندان معمول بوده، میباشد. و این مجالس، مجالسی بوده که در آن خوانندگی به عنوان نمک آش استفاده میشده، یعنی خوانندگی و نوازندگی برای تشویق شرکت کنندگان به گناهان دیگر بوده است. اصلا این نوع خوانندگی و نوازندگی به این معنا که در آن مجالس زنان با مردان شرکت میکردند و مجالس، مجالس عیاشی، هوسرانی، هرزگی، زنا، فسق و فجور بوده و ترانههایی که تشویق کننده به این کار بوده، حرام است.
آوازه خوانی حرام نیست و هر نوازندگی حرام نیست
بنابراین خلاصه مطلب چنین است: آوازه خوانی حرام نیست و هر نوازندگی حرام نیست. آن نوع از آوازه خوانی و آن نوع از نوازندگی که شنونده یا حاضران در یک مجلس را به گناه میکشاند و اهتمام آنها را به رعایت قوانین پاکی و تقوی ضعیف میکند و اراده آنها را برای گناه نکردن و به گناه آلوده نشدن سست میکند و آنها را به شرکت در فساد و گناه تشویق میکند، این نوع موسیقی حرام است. اما اگر آوازهخوانی یا حتی موسیقیی هست که این اثر را ندارد، حرام نیست. این رأی برخی دیگر از دانشمندان و فقهاست که این روایات را اینطور فهمیدهاند. بنابراین درباره موسیقی در اسلام میتوان اینطور گفت که هر نوع آوازه خوانی و هر نوع موسیقی که شنونده را به شهوترانی و مخصوصاً به بیپروایی در گنهکاری میکشاند و شنونده را برای ارتکاب فسق و فجور و کارهای خلاف عصمت و پاکی و تقوی بیپروا میکند و انگیزههای شهوت را در او چنان برمیانگیزد تا در ارتکاب گناه، خدا، قانون خدا، تعالیم پیغمبران، رعایت پاکی و تقوی و رعایت ارزشهای عالی انسانی را ولو موقتاً فراموش کند در اسلام حرام است. این قدر مسلم است. اما نمیشود گفت که آوازه خوانیها و موسیقیهای دیگر بهطور مسلم در اسلام حرام شده است.
حالا توجه میکنید به اینکه حتی کلمه لهو و به خصوص کلمه لغو هم چقدر با این نوع موسیقی مناسب است. در کلمات فقها گفته میشود: اللهو ما ینهی عن ذکرالله «لهو آنی است که آدمی را از یاد خدا غافل کند».
این «از یاد خدا غافل کردن»، میخواهد مرحله خاصی از غفلت از یاد خدا را بیان کند و آن مرحله خاص این است که آدم با ایمان، هر وقت با گناهی و لغزشی روبهرو میشود، خودبخود به یاد خدا میافتد. اینکه چون این کار حرام است و خدا گفته نکن، پس نکنم. این حالت که برای یک انسان با ایمان در برخورد با گناه دست میدهد یکی از ضامنهای موثر در حفظ پاکی و فضیلت در مردم است.
اصلا یکی از مهمترین ارزشهای ایمان این است که ایمان پلیس باطن است. وقتی انسان تک و تنها هم نشسته و با گناهی روبهرو میشود، ایمان درونی و وجدان الهی بر او نهیب میزند که خدا ناظر اعمال توست « نکن» این نوع توجه به خدا از مهمترین ارزشهای تربیتهای دینی است.
بنابراین خودبهخود آن نوع موسیقی و آن نوع از آوازهخوانی که در آدمی این توجه را ضعیف کند تا آن حد که انسان وقتی با گناه روبهرو میشود اصلا دیگر یادش نباشد که خدایی هست و بیپروا گناه کند و حتی با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است. من فکر میکنم که اگر هیچ آیه و هیچ روایتی هم در اینباره نبود و فقط ما بودیم و تعالیم اسلام و بلکه تعالیم ادیان درباره ارزش ایمان، استنباط میکردیم که این نوع موسیقی حرام است.
ترانههایی که زنهای ترانهخوان میخوانند
خلاصه میکنم: بسیاری از ترانههایی که مخصوصاً زنهای ترانهخوان میخوانند، وقتی در مجلسی خوانده میشود و عدهای را در ارتکاب گناه بیاختیار میکند، این نوع آوازهخوانی و ترانهخوانی حرام است. بنابراین آن نوع موسیقیها، آن نوع ترانهها، نوازندگیها و خوانندگیها که در شنونده این اثر را بگذارد که او را در ارتکاب گناه بیپروا کند به طوری که در برخورد با گناه اصلا یاد خدا نباشد یا یاد خدا برایش آنقدر ضعیف شده باشد که او را نتواند از گناه باز بدارد و این ضعف و این تضعیف یاد خدا نتیجه این خوانندگی و نوازندگی باشد، چنین خوانندگی و چنین نوازندگی که این اثر تضعیف کننده ایمان و پروای از گناه را داشته باشد، حرام است.
این را میتوان به عنوان نظر قطعی اسلام درباره موسیقی گفت. اما آیا هر نوع خواندن و هر نوع نواختن که این اثر را نداشته باشد، به صرف اینکه خوانندگی است، میتوان گفت حرام است یا نه مورد تردید است. قدر مسلم این است که از مسلمات اسلام نیست و آن را به حساب رأی همه علمای اسلام و فقهای اسلام و حتی رأی همه فقهای شیعه هم نمیشود گذاشت. اینها مطالبی است که فعلا تا این حد درباره موسیقی میتوانم بگویم.
ویرایش توسط بهمن پور : 2013-08-12 در ساعت 14:51
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
مطلبي كه پيش روي شماست، حاوي دو گفتار از شهيد آيتالله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي است. گفتار نخست درباره حرمت موسيقي است كه در ساليان حضور ايشان در آلمان (1349ـ1343) به عنوان امام مسجد و مركز اسلامي هامبورگ و در پاسخ به پرسشي كه از ايشان در اينباره شده ايراد گرديده است. ذكر خدمات آن شهيد فرزانه در آن ديار فرصتي مبسوط ميطلبد، اما نكته شايان توجه اين است كه يكي از برنامههايي كه توسط ايشان انجام ميشد پاسخ به پرسشهاي مسلمانان مقيم اروپا، اعم از ايراني و غير ايراني، بهصورت حضوري، مكاتبهاي و يا ارسال نوار صوتي بوده است كه اين گفتار از اين قسم آخر است.
گفتار دوم درباره تفريح از ديدگاه اسلام است. اين گفتاربين سالهاي 1349 تا 1357 در اردوي تابستاني مدرسهرفاه ايراد شده است و پيش از اين نيز توسط بنياد نشر آثارو انديشههاي شهيد آيتالله دكتر بهشتي در مجموعه مباحث تربيتي ايشان با عنوان نقش آزادي در تربيت كوكان منتشر شده است.
موسيقي از نظر اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
نامه شما رسيد. در اين نامه درباره چند مطلب سوال كرده بوديد كه لازم دانستم به اين سوالات طي نوار، پاسخ مفصلتري بدهم. خواهش ميكنم كه نوار را گوش كنيد تا اگر باز نكتهاي به نظرتان رسيد بپرسيد تا پاسخ بدهم و ضمناً نوار را هم به مركز اسلامي هامبورگ برگردانيد، چون اينگونه نوارها معمولا اينجا نگهداري ميشود تا اگر باز كسي از برادران و خواهران مسلمان مشابه اين سوالات رامطرح كرد، براي او بفرستيم. البته شما ميتوانيد از روي نوار كپي برداريد و كپي آن را نگه داريد. اگر وسيله نداريد ميتوانيد براي ما نامه بنويسيد تا كپي نوار را همينجا تهيه كنيم و برايتان بفرستيم.
يكي از سوالات شما اين است كه «نظر اسلام درباره موسيقي چيست؟ از چه منبعي در دين اين جواب را ميدهيد؟ اگر از قرآن است خواهشمندم آيه آن را نشان دهيد.»
قبل از اينكه نظر اسلام را درباره موسيقي توضيح بدهم، لازم است اين نكته را يادآوري كنم كه در آيات قرآن كريم و همچنين در روايات، كلمه موسيقي يا موزيك يا معادل آن از كلمات عربي سراغ ندارم; در قرآن كريم كه قطعاً نيست و در روايات هم تا آنجا كه در خاطرم هست، سراغ ندارم. فقهاي ما وقتي ميخواستند درباره حكم موسيقي در اسلام صحبت كنند، مطلب را تحت عنوان حكم «غنا» در اسلام از يك طرف و همچنين حكم «آلات لهو» از طرف ديگر مطرح كردند. در كتابهاي فقهي، يك جا بحث درباره غنا و در كنار آن بحث درباره آلات لهو ديده ميشود.
كلمه «لهو» در چند جاي قرآن كريم آمده است. از جمله در سوره جمعه كه شايد شنيده باشيد:
و اذا رأوا تجاره أو لهواً انفضوا اليها و تركوك قائماً(1)
روش گروهي از مسلمانهاي سست ايمان اين بود كه در هنگام نماز جمعه و موقعي كه پيغمبر(ص) مشغول خطبه بود، اگر صداي ساز و نوا در بيرون از مسجد بلند ميشد يا صداي طبل كاروان تجارتي كه از بيرون مكه رسيده بود، به گوششان ميرسيد براي تماشاي بساط طربي كه آنجا بود يا براي اينكه فرصت از دستشان نرود براي معامله با كاروان، قبل از اينكه ديگران به اين قافله و كاروان تجاري برسند از پاي خطبه پيغمبر(ص) كه در نماز جمعه ايراد ميكرد پا ميشدند و ميرفتند. در اين آيه از اين افراد انتقاد شده است و ميافزايد:
قل ما عندالله خير من اللهو و من التجاره والله خير الرازقين.
شما نبايد به عنوان تجارت و كارهاي تجارتي يا به عنوان تفريح و سرگرمي از پاي خطبه پيغمبر در نماز جمعه بلند شويد و برويد; زيرا سودي كه خدا در سنتهاي خود براي مردم با ايمان و درستكار مقدر و مقرر كرده، به مراتب از سودي كه شما از حضور در مراسم شادي و طرب و يا لهو و سرگرمي يا پيشدستي در تجارت يا كاروان تازه رسيده نصيبتان ميشود، بيشتر است.
غالباً اينطور گفتهاند كه منظور از لهو در اينجا همان صداي شيپور و نقاره و طبل و اينجور چيزهايي بوده كه كاروانهاي تجارتي معمولا وقتي از بيرون وارد شهر ميشدند، ميزدند تا مردم خبر بشوند كه اين قافله تجارتي وارد شهر شده و براي معامله با قافله بيايند. عدهاي از مردم براي تماشا و سرگرمي ميرفتند و خود اين سر و صداها و علاوه بر اين اصلا ديدن و تماشاي قافله يك سرگرمي بود. يك عده هم براي تجارت و معامله ميرفتند. اين همان چيزي است كه حتي امروز هم هست. ميدانيد كه هنوز هم در جاهاي كوچك وقتي ميخواهند چيزهاي كهنه را بخرند، زنگ ميزنند تا نشان بدهند كه براي خريد آمدهاند.
اما از اين آيه نميشود براي حرام بودن موسيقي و حرام بودن لهو استفاده كرد. حتي ميشود گفت كه آيه در صدد اين است كه بگويد چرا اينها نماز پيغمبر را ترك كردند و رفتند، همينطور كه با استفاده از اين آيه نميشود گفت كه تجارت حرام است.
در چند آيه ديگر از قرآن كلمه «اللغو» آمده و بعضي از فقها «لغو» را هم همان «لهو» معني كردهاند و در آن آيات هم از لغو نكوهش شده اما باز در حرام بودن لهو استفاده نميشود.
در سوره مومنون در آيه سوم در صفات مومنان گفته ميشود:
والذين هم عن اللغو معرضون.
آنها كساني هستند كه از لغو يعني از لهو اعراض ميكنند. «لغو يعني بيهوده و لهو يعني سرگرمي. مومنان كساني هستند كه از بيهوده روي ميگردانند.»
در آيه 72 از سوره فرقان در صفات بندگان پاك گفته ميشود:
والذين لا يشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا كراماً.
آنها كه به باطل شهادت نميدهند و يا در مجالس باطل شركت نميكنند و وقتي كه از كنار لغو ميگذرند با بزرگواري از كنار آن ميگذرند.
يا در آيه 55 از سوره قصص:
و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه
وقتي كه لغو به گوش آنها ميخورد اعراض ميكنند و روي ميگردانند.
اين آيات، خواه «لغو» به معني «لهو» و خواه «لغو» بهمعني «لغو» باشد و يا اصلا معني مستقلي داشته باشد، ظاهر مطلب اين است كه از اين آيات در اثبات حرمت موسيقي نميتوان استفاده كرد.
بنابراين ميتوان گفت كه در آيات قرآن كريم آيهاي كه بتوانيم از آن حرمت موسيقي و بهطور كلي حتي حرمت لغو و حتي حرمت غنا را استفاده كنيم، موجود نيست.
اين درباره آيات. اما درباره روايات. روايات بسياري درباره غنا هست كه از اين روايات كم و بيش براي حرمت غنا استفاده ميشود. رواياتي هم درباره ساز زدن، تنبور زدن و اينجور چيزها هست كه به آنها آلات طرب و آلات لهو گفته ميشود. اين روايات هم كم و بيش بر حرام بودن استفاده از اين وسايل دلالت ميكند و اين روايات هم در ميان كتب شيعه و هم در كتب اهل سنت موجود ميباشد. درباره اين روايات بايد اجمالا گفت كه اين روايات ميخواهد بگويد غنا و همچنين استفاده از آلات طرب از قبيل ويلن و انواع ديگر سازها مانند تار و تنبك، حرام است.
بعضي از فقها اينطور استنباط كردهاند كه اين روايات نميخواهد بگويد كه موسيقي به طور كلي حرام است بلكه اينها ميخواهد بگويد، اين بساط مجالس لهو و لعب، اينبساط مجالس خوشگذارني كه در زمان امامان معصوم(ع) و در زمان پيشوايان اسلامي در خانههاي ثروتمندان، حكام، فرمانداران، صاحبان ثروت و قدرت معمول بوده، مجموعاً حرام است. در حقيقت اين روايات درصدد بيان حرمت آن سبك موسيقي و آن سبك مجالس عياشي كه در زمان پيشوايان ديني ما در خانهها و در محل زندگي بسياري از اشراف و ثروتمندان معمول بوده، ميباشد. و اين مجالس، مجالسي بوده كه در آن خوانندگي به عنوان نمك آش استفاده ميشده، يعني خوانندگي و نوازندگي براي تشويق شركت كنندگان به گناهان ديگر بوده است. اصلا اين نوع خوانندگي و نوازندگي به اين معنا كه در آن مجالس زنان با مردان شركت ميكردند و مجالس، مجالس عياشي، هوسراني، هرزگي، زنا، فسق و فجور بوده و ترانههايي كه تشويق كننده به اين كار بوده، حرام است.
بنابراين خلاصه مطلب چنين است: آوازه خواني حرام نيست و هر نوازندگي حرام نيست. آن نوع از آوازه خواني و آن نوع از نوازندگي كه شنونده يا حاضران در يك مجلس را به گناه ميكشاند و اهتمام آنها را به رعايت قوانين پاكي و تقوي ضعيف ميكند و اراده آنها را براي گناه نكردن و به گناه آلوده نشدن سست ميكند و آنها را به شركت در فساد و گناه تشويق ميكند، اين نوع موسيقي حرام است. اما اگر آوازهخواني يا حتي موسيقيي هست كه اين اثر را ندارد، حرام نيست. اين رأي برخي ديگر از دانشمندان و فقهاست كه اين روايات را اينطور فهميدهاند. بنابراين درباره موسيقي در اسلام ميتوان اينطور گفت كه هر نوع آوازه خواني و هر نوع موسيقي كه شنونده را به شهوتراني و مخصوصاً به بيپروايي در گنهكاري ميكشاند و شنونده را براي ارتكاب فسق و فجور و كارهاي خلاف عصمت و پاكي و تقوي بيپروا ميكند و انگيزههاي شهوت را در او چنان برميانگيزد تا در ارتكاب گناه، خدا، قانون خدا، تعاليم پيغمبران، رعايت پاكي و تقوي و رعايت ارزشهاي عالي انساني را ولو موقتاً فراموش كند در اسلام حرام است. اين قدر مسلم است. اما نميشود گفت كه آوازه خوانيها و موسيقيهاي ديگر بهطور مسلم در اسلام حرام شده است.
حالا توجه ميكنيد به اينكه حتي كلمه لهو و به خصوص كلمه لغو هم چقدر با اين نوع موسيقي مناسب است. در كلمات فقها گفته ميشود: اللهو ما ينهي عن ذكرالله «لهو آني است كه آدمي را از ياد خدا غافل كند».
اين «از ياد خدا غافل كردن»، ميخواهد مرحله خاصي از غفلت از ياد خدا را بيان كند و آن مرحله خاص اين است كه آدم با ايمان، هر وقت با گناهي و لغزشي روبهرو ميشود، خودبخود به ياد خدا ميافتد. اينكه چون اين كار حرام است و خدا گفته نكن، پس نكنم. اين حالت كه براي يك انسان با ايمان در برخورد با گناه دست ميدهد يكي از ضامنهاي موثر در حفظ پاكي و فضيلت در مردم است.
اصلا يكي از مهمترين ارزشهاي ايمان اين است كه ايمان پليس باطن است. وقتي انسان تك و تنها هم نشسته و با گناهي روبهرو ميشود، ايمان دروني و وجدان الهي بر او نهيب ميزند كه خدا ناظر اعمال توست « نكن» اين نوع توجه به خدا از مهمترين ارزشهاي تربيتهاي ديني است.
بنابراين خودبهخود آن نوع موسيقي و آن نوع از آوازهخواني كه در آدمي اين توجه را ضعيف كند تا آن حد كه انسان وقتي با گناه روبهرو ميشود اصلا ديگر يادش نباشد كه خدايي هست و بيپروا گناه كند و حتي با شوق و رغبت به گناه آلوده شود، البته حرام است. من فكر ميكنم كه اگر هيچ آيه و هيچ روايتي هم در اينباره نبود و فقط ما بوديم و تعاليم اسلام و بلكه تعاليم اديان درباره ارزش ايمان، استنباط ميكرديم كه اين نوع موسيقي حرام است.
خلاصه ميكنم: بسياري از ترانههايي كه مخصوصاً زنهاي ترانهخوان ميخوانند، وقتي در مجلسي خوانده ميشود و عدهاي را در ارتكاب گناه بياختيار ميكند، اين نوع آوازهخواني و ترانهخواني حرام است. بنابراين آن نوع موسيقيها، آن نوع ترانهها، نوازندگيها و خوانندگيها كه در شنونده اين اثر را بگذارد كه او را در ارتكاب گناه بيپروا كند به طوري كه در برخورد با گناه اصلا ياد خدا نباشد يا ياد خدا برايش آنقدر ضعيف شده باشد كه او را نتواند از گناه باز بدارد و اين ضعف و اين تضعيف ياد خدا نتيجه اين خوانندگي و نوازندگي باشد، چنين خوانندگي و چنين نوازندگي كه اين اثر تضعيف كننده ايمان و پرواي از گناه را داشته باشد، حرام است.
اين را ميتوان به عنوان نظر قطعي اسلام درباره موسيقي گفت. اما آيا هر نوع خواندن و هر نوع نواختن كه اين اثر را نداشته باشد، به صرف اينكه خوانندگي است، ميتوان گفت حرام است يا نه مورد ترديد است. قدر مسلم اين است كه از مسلمات اسلام نيست و آن را به حساب رأي همه علماي اسلام و فقهاي اسلام و حتي رأي همه فقهاي شيعه هم نميشود گذاشت. اينها مطالبي است كه فعلا تا اين حد درباره موسيقي ميتوانم بگويم.
الان كتابي كه با اين منطق، مطلب را تجزيه و تحليل كرده باشد به خاطر ندارم. اگر در آينده چنين كتابي ديدم براي مطالعه شما خواهم فرستاد.
تفريح از ديدگاه اسلام
به استناد برخي از روايات صوفيانه كه نميتوانند هيچ ارتباط اصيلي با قرآن كريم و با پيشوايان اسلام داشته باشند، قرنهاي متمادي تفريح كردن، نشاط در زندگي داشتن و امثال اينها را براي يك مسلمان ارزنده نقطه ضعف معرفي ميكردهاند. راه دوري نرويم; يادم ميآيد كه حدود چهارده ـ پانزده ساله و در آغاز دوران بلوغ بودم و تحصيلات علوم اسلامي را هم تازه شروع كرده بودم، به حكم آن نشاط و شادابي كه انسان در آن سن دارد، پيش يا بعد از مباحثه و پيش يا بعد از درس، دوستان ميگفتند، ميخنديدند، و ميگفتيم و ميخنديديم. يكي از رفقا با من هم مباحثه بود ولي سن او از من چند سال بيشتر بود و شايد در آن موقع بيست و يكي دو سال داشت. او بازار را رها كرده و به تحصيل علوم اسلامي رو آورده بود و بزرگ شده در جلسات مذهبي معمولي، مثل هيئتها بود. وقتي ما ميخنديديم ايشان ميگفت فلاني، حالا كه آغاز دوران تحصيل علوم اسلامي است بهتر است كه خودمان را عادت بدهيم كه نخنديم، يا كمتر بخنديم. گفتم، چرا؟ گفتخوب، آيه قرآن است: «فليضحكوا قليلا و ليبكو اكثيراً»(3); كم بخندند و زياد بگريند. در آن موقع كه ايشان اين آيه و يكي دو حديث به اين مناسبت ميخواند، من فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم. آغاز دوران تحصيل بود و آن موقع اصولا آدم به اين فكر نميافتد كه هنوز مطالعات و معلوماتش خيلي محدود است. فكر نكردم كه بروم مطالعه كنم، ريشه كار را در بياورم تا ببينم اين آقا چه منظوري دارد. البته عين اين جمله در قرآن هست. به او گفتم، بالاخره به من بگو ببينم، آيا خنديدن كار حرامي است يا نه؟ گفت نه، حرام نيست; ولي خوب، بهتر است يك مسلمان زبده ورزيده نخندد. گفتم حالا كه حرام نيست، من ميخندم! براي اينكه فطرت من نميتواند اين تعليم را فعلا بپذيرد و چون تعليم مربوط به واجب و حرام نيست، باشد تا بعد ببينم چه ميشود. چند سالي گذشت. مطلب از خاطر من رفته بود. اين مسأله اولين مطلبي بود كه من به صورت مستقل براساس قرآن و كتاب و سنت مطالعهاي تحقيقي را دربارهاش شروع كرده بودم. به مناسبت آن مطلب بنا گذاشتم يك بار قرآن را از اول تا آخر با دقت و به صورت كتابي كه ميخواهم براي من كتابي علمي باشد، بررسي كنم. تا آن موقع قرآن و نيز اين آيه را مكرر خوانده بودم، اما مثل اين خواندنهاي معمولي، بيتوجه از آن گذشته بودم. اين بار كه بنا داشتم به خاطر بررسي يك مسأله اسلامي قرآن را از اول تا آخر با دقت مطالعه كنم، به اين آيه رسيدم. ديدم عجب! اين آيه در قرآن هست، صحيح است، اما مطلب درست در نقطه مقابل آن مطلبي است كه آن آقا از آن فهميده بود. مطلب اين است كه پيغمبر دستور صادر كرده بود كه تمام نيروهاي قابل، براي شركت در مبارزه عليه كفار و مشركيني كه به سرزمين اسلامي هجوم آورده بودند بسيج شوند. براي يك بسيج عمومي فرمان صادر كرده بودند. عدهاي با بهانههاي مختلف از شركت در اين لشكركشي خودداري و از فرمان بسيج خدا و پيغمبر تخلف كرده بودند. حالا اين آيات قرآن ميگويد، لعنت خدا باد بر اين كساني كه ديدند پيغمبر با انبوه مسلمانها به ميدان نبرد ميرود، اما باز هم زندگي دوستي، آنها را وادار كرد از فرمان خدا و رسول تخلف كنند و بمانند. لعنت خدا بر آنها باد! محروم باد اينگروه از رحمت حق! به دنبال آن و به عنوان يك نفرين ميگويد: از اين پس اين گروه نافرمان كم بخندد و زياد بگريد. اين را به عنوان يك كيفر و نفرين بر اين گروه نافرمان ميگويد. به كيفر اين تخلف از فرمان خدا و رسول از اين پس كم بخندند و زياد بگريند. خنده در زندگي آنها كم باد و گريه در زندگي آنها فراوان باد! حالا شما از اين آيه چه ميفهميد؟ ميفهميد كه از ديد اسلام زندگي با نشاط، نعمت و رحمت خداست و زندگي توأم با گريه وزاري و ناله، خلاف رحمت و نعمت خداست. خدا در مقام نفرين يا در مقام نكوهش از اين تخلف ميگويد، به كيفر اين تخلف، از اين پس از نعمت خنده و نشاط فراوان كم بهره باشيد و همواره گريان و مصيبتزده و غمزده زندگي كنيد. اين نوع استنباطهاي نابجا و تلقين آن به مسلمانان، به اضافه عوامل ديگر، سبب شد كه توجه جامعه ما به مسأله تفريح كم باشد.
وجه نياز به تفريح
دوست عزيز ما آقاي رسائي در ضمن صحبتي كه در زمينه تفريحات سالم ميكردند، تفريح را محدود كردند به اينكه آدم تفريح را به اين منظور بكند كه قواي تازه به دست بياورد و براي ميدانهاي جدي زندگي، تازه نفس شود. من ميخواهم عرض كنم، تا آن جا كه من در اسلام در زمينه اين مسأله مطالعه كردهام ــ البته هنوز مطالعات به آن حد نصاب دلخواه نرسيده، گر چه از مطالعات معمولي خيلي وسيعتر است ــ اصولا تفريح يكي از نيازهاي زندگي انسان است. يعني نه فقط به عنوان تجديد قوا، بلكه اصولا به عنوان يكي از نيازهاي اصلي مطرح است. ملاحظه كنيد، انسان غذا ميخورد. هدف از خوردن غذا از نظر طبيعت اين است كه بدل ما يتحلل باشد; يعني آن مقدار از كالري و انرژي كه بدن مصرف كرده مجدداً از راه خوردن غذا توليد شود. اين يك نياز طبيعي است كه هدفش تأمين قواي تحليل رفته است; اما يك نياز طبيعي است نه ارادي. تفريح براي انسانها يك چنين حالتي دارد; يك نياز طبيعي است نه يك نياز ارادي. يعني انسان خودبخود احساس ميكند وقتي در زندگي آبش بجا باشد، نانش بجا باشد، كارش بجا باشد، خانهاش بجا باشد، زن و فرزندش بجا باشد، همه اينها بجا باشد، اصولا به يك نوع تفريح نيز نياز دارد. تفريح حاجتي است از حاجات زندگي. خداي آفريدگار طبيعت و نظام طبيعت خواسته است آدمي با احساس احتياج به تفريح همواره نشاط زنده ماندن و زندگي كردن داشته باشد. بنابراين، ميخواهم اين مسأله را موكدتر، جديتر واصيلتر تلقي كنيد.
اصولا تفريح يكي از نيازهاي طبيعي بشر است و يك نظام اجتماعي و مكتب زندگي بايد براي ارضاي اينخواسته طبيعي فكري كند. چه كسي ميتواند درباره اسلام بگويد اسلام دين غم و اندوه و گريه و زاري و بينشاطي است در حالي كه قرآن با صراحت ميگويد: «قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق، قل هيللذين آمنوا في الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه»(4) اصلا درست به عكس است. اسلام دين نشاط است. اين آيه قرآن از محكمات قرآن و صريح است. اين آيه در سالهاي آخر بعثت، و حتي در سالهاي آخر هجرت نازل شدهاست. ميگويد: اي پيغمبر در برابر كساني كه بسياري از مواهب زندگي را تحريم ميكردند اعلام كن و بگو چه كسي زينت و آرايش و زيباييهايي را كه خداوند از درون طبيعت براي بندگانش بيرون كشيده حرام كرده است؟ چه كسي روزيهاي پاك، مواهب پاك، مواهبي را كه انسان از آنها لذت مشروع و صحيح ميبرد، حرام كرده است؟ بگو اين مواهب، اين روزيهاي پاك، اين زيباييها، براي مردم با ايمان در همين زندگي دنياست. در زندگاني جاويد و آخرت هم همين زيباييها و همين مواهب براي مردم با ايمان است، با يك تفاوت. و آن تفاوت اين است كه در اين دنيا زيباييها به زشتيها آميخته و آلوده است; شاديها به غم آلوده و آميخته است; ولي در دنياي ديگر، در روز رستاخيز، اين زيباييها و اين مواهب پاك براي مردم با ايمان به صورت خالص وجود دارد.
ملاحظه كنيد، اگر انسان بخواهد به عنوان جهان بينياسلامي بگويد اسلام در زمينه لذت و نشاط در زندگي چه نظري دارد و اين آيه قرآن كريم را جلوي خود بگذارد چه ميفهمد؟ ميفهمد اسلام اصولا به بهرهمند شدن از زيباييها، مواهب زندگي و عوامل نشاط آور اهميت ميدهد. طبيعي است كه در اين دنيا خداوند نشاط و شادي را با غم همراه قرار داده است. نشاط و شادي خالص در دسترس هيچ كس نيست، ولي در حدودي كه قوانين و حق و عدالت اجازه ميدهد، مردم با ايمان ميتوانند از آن بهرهمند شوند و متعلق آنهاست. «قل هي للذين آمنوا في الحياه الدنيا»; مال مردم با ايمان است. ولي به شما مردمي كه علاقه به نشاط داريد ميگوييم كه اگر نشاط خالص در اين زندگي دنيا ميسر نيست، در روز رستاخيز، پيش خدا، براي مردم با ايمان پاك عمل، اين آرزوي ديرين كه در اين جهان هيچ دستي به او نميرسد، در آن جهان به او ميرسد، به شرط ايمان و نكوكاري. آيا با چنين مطلبي ميتوان گفت كه اسلام نشاط را بيارزش تلقي كرده است؟ بيش از چند صد آيه از قرآن كريم، مردم مسلمان را به ايمان و راستي و درستكاري دعوت ميكند و به آنها ميگويد اگر در اين دنيا روي حساب زندگي كرديد، پاك، با عدالت، با پاكي و درستي، با ايمان صحيح، آن وقت به شما بهشت ميدهيم. مگر صدها آيه قرآن مردم با ايمان را به بهشت وعده و نويد نميدهد؟ خوب، بهشت چيست؟ تابلويي كه قرآن از بهشت ترسيم ميكند، يك زندگي سراسر نشاط و بهرهمند از تمام زيباييهاي خالص و پاك را نشان ميدهد. مگر تابلويي كه قرآن از بهشت ترسيم ميكند، غير از اين است؟ باغهاي زيباي باصفا، پر از انواع ميوهها و گلها، بر بستر آن باغ جويهاي روان، آبهاي زلال روان، بهترين آبهاي آشاميدني، بهترين همسران، بهترين پذيرايي كنندگان، بهترين تختهاي آرميدن و آسايش كردن، زيباترين بسترها از نرمترين و چشمگيرترين پارچهها ـ «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين»(5). آنچه چشمها از ديدنش لذت ميبرد (با كلمه لذت)، و آنچه دل ميخواهد (با كلمه اشتها و شهوت). آيا مذهبي كه به مردم با ايمان و درستكار ميگويد سرانجام پاداش شما در دنياي جاويد چنين زندگانيي است، ميتواند مذهبي ضد نشاط باشد؟ همين مذهب و كتاب است كه ميگويد اين بهرهمنديها در اين زندگي دنيا براي مردم با ايمان هست، گرچه خالص نيست; مثل همه چيزهاي ديگر به طور طبيعي به ناكاميها آغشته است.
رابطه لذت با نشاط
من واقعاً هنوز نتوانستهام به صورت علمي اين را به دست بياورم كه با چه جرأتي قرنها به مسلمانها بينشاطي در زندگي را تلقين ميكردند؟ از بزرگترين امتيازات اسلام اين است كه بگوييم: دين، فطرت است. فطرت يعني چه؟ ارتباط فطرت را با نشاط، در اين گفتاري كه از مولاي متقيان امير مومنان علي (ع) در نهجالبلاغه نقل شده است بيان ميكنم.
در نهجالبلاغه نقل ميكند كه مولا روزي به خانه يكي از دوستانش قدم نهاد. ديد خانه وسيعي دارد. به او فرمود: هان! در اين دنيا چنين خانه وسيعي ميخواهي چه كني؟ آيا در روز قيامت بدين خانه محتاجتر نبودي؟ اول امام اين مطلب را گفت; بعد براي اينكه آن فرد اشتباه نكند، فرمود: هان، اشتباه نكن! تو با داشتن همين خانه وسيع ميتواني در همين دنيا آن را براي آخرت به كار بگيري. در آن از مهمانان پذيرايي كني، صله رحم كني، اين خانه را پايگاه اجتماعات براي تلاش در راه حق و عدالت قرار بدهي. دوست امام ديد كه نه، مطلب آنطور كه او خيال ميكرد كه امام ميخواهد به او زاهدمنشي و ترك دنيا تلقين بكند نيست، بلكه ميخواهد بگويد يادت باشد كه خانه فقط براي كامروايي نيست، چيزهاي ديگر هم بايد باشد. لذا عرض كرد يا علي از تو خواهش ميكنم اين برادر من را نصيحت كن. امام فرمود: موضوع چيست؟ عرض كرد، برادرم لباسهاي پشمينه ميپوشد; خانه را رها كرده و رفته در يك گوشهاي، ميگويد من بايد عبادت كنم; نه به زنش ميرسد نه به فرزندش. امام گفت، به او بگو نزد من بيايد. وقتي آمد، امام به او پرخاش كرد و فرمود: هان! تو چه خيال ميكني؟ چه گماني درباره خدا ميبري؟ آيا فكر ميكني كه خدا اين همه مواهب را در اين دنيا آفريده و حلال كرده ولي بعد از آفريدن و حلال كردن، دلش ميخواهد ما به آنها پشت پا بزنيم؟ اين كار معني دارد؟ از آنجا كه روي مسلمانها هميشه با پيشوايان دين باز بوده و در آن زمان اينگونه رودربايستيهاي موهومي كه الان درجامعه ما حكمفرماست نبود، آن مرد مسلمان واقعطلب عرض كرد: يا اميرالمومنين! اگر اينطور است پس شما چرا اين گونه زندگي ميكنيد؟ لباس شما از من خيلي خشنتر و سادهتر است; خوراكت از من خيلي سادهتر است; بياعتناييات به مواهب زندگي از من خيلي بيشتر است. مولا فرمود، مطلب بر تو اشتباه نشود; حساب من از حسابتو جداست. من زمامدار امت اسلام هستم. «ان الله فرضعلي ائمه مسلمين، ان يعيشوا معيشه انباهم وكيلا يتبيغ بالفقير فقره»(6). خدا بر زمامداران امت اسلام واجب كرده است كه زندگيشان همسطح بينواترين مسلمانان باشد، مبادا بينوايي، مسلماني را از راه به در كند. من بر حسب اين وظيفه بياعتنايي ميكنم، اما تو كه مقام زمامداري امت را نداري.
ملاحظه ميكنيد، حسابها در جهانبيني اسلام كاملا از هم جدا و مشخص است. مسلمانها بايد همواره براي زندگي بهتر ــ ولي نه براي يك طبقه و يك قشر، بلكه براي عموم ــ كوشش كنند. اين واقعيتي است كه در جامعهاي كه تقسيم ثروت غير عادلانه است، در جامعهاي كه گروهي از مردم از همه چيز برخوردارند و اكثريتي از بخور و نميري هم برخوردار نيستند، تفريح سالم نيز مفهومي ندارد. من حتي مكرر به رفقاي «بنياد رفاه» و ديگران اعلام كردم، سعي كنيد برنامههايتان تشريفاتينباشد; در حدود متعارف زندگي باشد. برنامهاي باشد قابلتقدير. من در مورد اقدام «بنياد رفاه» براي برنامههاي تفريح سالم عرض ميكنم، برنامه شما در حقيقت يك هدفروشنتر دارد، و آن هدف روشنتر را در همين چند دقيقهاي كه از وقت باقي است بيان ميكنم.
امروز ما در دنيايي زندگي ميكنيم كه هيچ انساني نميتواند به آساني تحمل كند كه تنهاست. احساس تنهايي مشكل است. اگر اين آقا پسر حس كرد كه تنهاست، همبازي ندارد، رفيق ندارد، خودبخود و به حكم طبيعت به دنبال رفيق و همبازي ميرود. اگر توانستي براي او همبازي و رفيقي، لااقل متناسب با اين مقدار از تعليم و تربيت اسلامي كه ما در يك محيط غير اسلامي ميتوانيم تأمين كنيم، جور كني، با او همبازي ميشود; و الا ميرود سراغ يك دوست فاسد. اميدوارم با همت شما زمينهاي فراهم آيد كه زمينها، باغها و باشگاههايي در اختيار شما باشد تا به كمك آنها، قشر خودتان را گسترش دهيد و با سهلترينشرايط، در اختيار قشرهاي محروم جامعه قرار دهيد. دوستان علاقهمند ما بدانند كه خرج كردن در اين راه، انفاق في سبيل الله و خرج كردن در راه خداست. ايجاد مدرسه، ايجاد وسيله سرگرمي، ايجاد باشگاه، ايجاد گردشگاه، تنظيم برنامههاي مسافرتي دسته جمعي و امثال اينها، به صورت كوشش مشترك يك قشر همسليقه و همفكر در راه تأمين آن قسمت از نيازمنديهاي زندگي كه يك فرد و دو فرد از عهده تأمين آن برنميآيند، از واجبات قشر شماست. انتظار و اميد دارم كه در انجام اين واجب كوتاهي نكنيد.
قرآن با صراحت ميگويد، مردم با ايمان، مردان و زنان با ايمان، پشت و پناه اجتماعي يكديگرند. «والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض»(7). براي اينكه خصلتانسان اين است كه در جامعه نميتواند تنها زندگي كند.همكاري و تعاون در راه تأمين نيازهاي گوناگون اجتماعي،از نيازهاي جاري متعارف گرفته تا ايجاد جامعهاي كهسياست و اقتصاد و نظام اداري سالم داشته باشد، همه داخل در دايره بعضهم اولياء بعض است; نه تنها براي مردان، بلكه حتي براي خانمها; نه تنها براي آقايان و خانمها، بلكه براي بچهها. بايد براي پسران و دختران برنامههايي تهيه كرد تا حس نكنند به حكم ايمان و به حكم پايبندي به دين از مواهب زندگي كلا محروم ميمانند. احساس اين محروميت خطري بزرگ براي ايده و هدفي است كه شما به آن احترام ميگذاريد. اميدوارم با اين كوتاه سخن توانسته باشم نظر اسلام را در اين زمينه تا حدودي روشن كرده باشم.
پي نوشت :
1- سوره جمعه، آيه 11
2- سخنراني در اردوي تابستاني مدرسه رفاه
3- سوره توبه(9)، آيه 82
4 – سوره اعراف(7)، آيه 32
5- سوره زخرف(43)، آيه 41
6- خطبه 203 نهج البلاغه، به تصحيح ابن ابي الحديد.
7- سوره توبه(9)، آيه 71
منبع: بنياد نشر آثار و انديشه هاي شهيد بهشتي
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)