|
|
|
|
روزی روزگاری ماهی قرمز کوچولویی همین طور که توی آب شنا می کرد ، احساس کرد مسیرش خود به خود و بدون اختیار او عوض می شود و هر چه تلاش می کرد مثل گذشته شنا کند نمی توانست .
همین طور که می رفت ، احساس کرد آب به سمت بالا می رود و حسابی هم خسته شده بود !
ناگهان صدای آوازی شنید ، خوب گوش کرد . اول فکر می کرد که شاید صدای یک روباه است . بعد گفت : " نه ! صدای یک کلاغ است ! و باز گفت : " باید صدای یک الاغ باشد ! "
همین طور که آب به سمت بالا می رفت ، ماهی هم بیشتر به سطح آب نزدیک می شد . یک دفعه چشمش به قورباغه ای افتاد که در حال خواندن است ! با خودش فکر کرد که حالا تو این وضعیت عجیب و غریب این قورباغه هم ابو عطا می خواند !
منبع:nonahal.org
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- بكوب بكوب همانست كه ديدي (ضرب المثل)
- شاه می بخشد ، شیخ علی خان نمی بخشد
- تا ابله در جهان هست،مفلس در نمی ماند!
- قربون بند کیفتم تا پول داری رفیقتم
- دم روباه از زرنگي در تله است
- ریشه تاریخی ضربالمثل ایراد بنی اسرائیلی
- هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی
- ضرب المثل ازاین ستون به آن ستون فرج است
- برای من آب ندارد، برای تو که نان دارد!
- چند ضرب المثل درباره زندگی
- ضرب المثل سر کيسه کردن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)