باز باران، بی ترانه بی هوای عاشقانه بی نوای عارفانه در سکوتی ظالمانه خسته از مکر زمانه غافل از حتی رفاقت حاله ای از عشق و نفرت اشکهایی طبق عادت قطره های بی طراوت دیدن مرگ صداقت روی دوش آدمیت… میخورد بر بام خانه…
ویرایش توسط بهمن پور : 2014-06-01 در ساعت 20:13
2 کاربر از سیده فاطیما برای این مطلب تشکر کرده اند : اسلامی (2015-12-22),بهمن پور (2014-06-01)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن : تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد اگه گفتم خداحافظ... میخــــــواهم عوض شوم! چای با طعم خدا همه ماهر شدند. زندگی فرصت بس کوتاهیست... گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید نیــازی بـه انتــقام نیـست ! مهربانی........... این روزها من نفس می کشم هنوز...............
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نمایش برچسبها
مشاهده قوانین انجمن