قرض داران
بدهکارانی (1) که در پرداخت بدهی به سختی می افتند از جمله مددجویانی که در مورد توجخ رحیمانه خدا قرار گرفته اند و قرآن در سفارش به یاری آن ها چنین فرموده است : اگر بدهار قدرت پرداخت دین را نداشت تا هنگام توانایی او به وی مهلت دهید و البته اگر از باب صدقه [ از بدهی وی ] بگذرید بهتر است . (2)
در آیۀ دیگر مصرف زکات را برای هشت گروه دانسته که فقراء مساکین و بدهکاران ، از جمله آنان اند و این ، یک فریضۀ مهم الهی شمرده شده است .(3)
محبوب ترین اعمال
رسول خدا (ص) فرمود : محبوب ترن کارها نزد خدا سه چیز است : سیر کردن مسلمان گرسنه و پرداخت بدهی بدهکار و برطرف ساختن اندوه وی .(4)
سخت نگرفتن بر بدهکار
رسول خدا (ص) فرمود: همچنان که برای بدهکار تو ( در صورت توانایی بر پرداخت – جایز نیست کوتاهی کند ، برای تو نیز – در صورت علم به ناتوانی وی در پرداخت – جایز نیست او را در تنگنا قرار دهی. (5)
پاداش مهلت به بدهکار
صدقه بودن مهلت
امام صادق(ع) فرمود: روزی رسول خدا (ص) بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای خدا ، بر پیامبرانش درود فرستاد و فرمود: ای مردم! حاضران به غایبان برسانند که هر کس بدهکار ناتوان از پراخت را مهلت دهد برای او نزد خدا در هر روز ، صدقه ای به اندازه مالش هست تا هنگامی که آن را دریافت کند .(6)
در سایۀ رحمت الهی
رسول خدا (ص) فرمود: هر کس به بدهکاری ناتوان از پرداخت ، مهلت دهد ، خدا در روی که سایه خدا نیست ، وی را در سایۀ خود ، جای دهد (7)
اجابت دعا
رسول خدا (ص) فرمود: هر کس می خواهد دعایش مستجاب گردد و یا اندوهش زدوده شود اندوه بدهکار ناتوان را برطرف سازد. (8)
پاداش پرداخت بدهی بدهکاران
رسیدن به فضایل آخرت
امیرمومنان(ع) فرمود: کسی که به مالی دست یافت ، با آن صلۀ رحم کند...و به بدهکاران و در راه ماندگان و فقیران و مهاجران یاری رساند و در کسب و ثواب و ادای حقوق صبر کند که با این ویژگی ها به شرف دنیا و فضایل آخرت می رسد . (9)
نشان تشیع
امام باقر (ع) فرمود: ای جابر !.. سوگند به خدا که شیعه ما نیست مگر آن که از خدا پروا و پیروی کند و شناخته نمی شود مگر با تواضع ... و دستگیری از همسایگان .. و بدهکاران . (10)
پاورقی ها
1-المقنعة .ص 241؛ فقه القرآن .ج1.ص 239
2-سوره بقره . آیه 280
3-سوره توبه .آیۀ 60
4-المحاسن .ص 294
5-تهذیب الاحکام . ج6.ص 193
6-الکافی .ج4.ص 35-36
7-الکافی .ج8.ص9
8-کنزالعمال.ج6.ص 215
9-تحف العقول .ص 186
10-الکافی . ج2.ص 74