شهر در سه اپیزود
اپیزود اول: در یکی از محلاتِ شهر، مشغولِ تهیهی گزارشِ مردمی بودم. پس از اتمامِ کار، همراهِ یکی از دوستان در صفِ اتوبوس ایستاده بودیم. ازدحام زیاد بود و اتوبوسها شلوغ. پس از ده دقیقه، اتوبوسی در ایستگاه توقف کرد. صدای مشاجرهی لفظی دو زن، توجهِ همه را به خود جلب کرد. یکی این سمت و دیگری آن سمت. هرچه از دهانشان در میآمد، نثارِ هم میکردند و هیچ اعتنایی به انبوهِ مردم که کودکان و سالمندان را هم شامل میشد، نداشتند. سایرِ مردان و زنانِ مسافر شروع به داد و بیداد کرده بودند. آن دو زن به هم فحاشی میکردند و مردم با شنیدنِ حرفهای زشتشان از خجالت سرخ شده بودند. راننده از صندلی خود بلند شد و به وسطِ اتوبوس آمد. سعی کرد جَو را آرام کند. یکی از زنان همچنان بد و بیراه میگفت. راننده عصبانی شد. کیفِ زن را از شیشهی اتوبوس به بیرون انداخت. زن به راننده هم فحاشی کرد. از اتوبوس پیاده شد و راننده درها را بست. زن با مشت به در کوبید. راننده حرکت کرد. زن نگاهی عصبانی به جمعیتِ منتظر در ایستگاه انداخت و زیرِ لب چیزی زمزمه کرد و رفت. همهمه شروع شد. قصدِ قضاوت نداشتم اما با خودم فکر میکردم که هر اتفاق و اختلافِ سلیقه و نظری در سطحِ جامعه، ارزشِ این را دارد که آدم شروع به فحاشی کرده و خود را پیشِ چشمِ این همه آدم، کوچک کند؟
اپیزود دوم: آدابِ اجتماعی و رعایتِ آن در سطحِ جامعه و در برخورد با دیگران، از جمله مسائلی است که همهی ما از دورانِ کودکی چه به صورت مستقیم چه غیرمستقیم، آموختهایم. بدیهیست که برخورداری از حرکات و رفتارِ مناسب و به قولی انطباق با هنجارها، به فرهنگِ آن جامعه بستگی دارد، اما برخی مسائل در تمامِ فرهنگها یکسان شمرده میشود. پرهیز از فحاشی و استفاده از الفاظِ نادرست در تمامِ جوامع و کشورهای جهان، زشت و ناپسند است و به این ترتیب میتوان آن را جزء اساسیترین و ابتداییترین هنجارهای مشترک دانست. فرد برای اینکه از خود شخصیتی باوقار و احترامبرانگیز نشان دهد، موظف است رفتاری اینچنین با سایران داشته باشد. چگونه میتوان از کوچکترین حرف و انتقاد و نظری برآشفت و انتظارِ برخوردی محترمانه نیز داشت؟
در کتابِ مواجهه با تفاوتِ فرهنگی؛ مقدماتی در بابِ انسانشناسی نوشتهی پیتر متکاف میخوانیم که فرهنگ، واژهای کلیدی در انسانشناسی است که نظریهپردازان به جنبههای مختلفی در آن تأکید میکنند. نویسنده معتقد است، فرهنگ بر اساسِ القاِ آموزش در فردِ جوان تعریف میشود که نامِ مناسب برای این روندِ، اجتماعی کردن است که هم تحصیلاتِ رسمی را در بر میگیرد و هم شاملِ تمامِ راههایی است که از طریقِ آن کودکان بر اساسِ انتظارِ والدین و یادگرفتنِ آنچه که جامعه گمان میکند آنها نیاز دارند بدانند، رفتار میکنند. در این دیدگاه مادر همواره نقشِ اصلی در اجتماعی کردنِ کودک بر عهده دارد، هرچند با رشدِ او، افرادِ بیشتری در اجتماعی کردنِ او دخیل خواهند شد.
اپیزود سوم: در صفِ عابربانک مدتزمانِ طولانی ایستاده بودم. نوبتِ من بود که دخترِ جوانی هُلم داد و جای من را گرفت. با عصبانیت به او گفتم که مگر نمیبینی تهِ صف کجاست؟ دخترِ جوان متعجب رو به من برگشت و انگار تازه متوجه شده باشد کجاست و چه کرده، چندین بار عذرخواهی کرد و گفت که اصلن حواسش نبوده و به انتهای صف رفت. برخوردِ او چنان محترمانه بود که من از عصبانیتِ اولیهام پشیمان شدم. علیرغمِ غُرغُرهای مردم، به او لبخند زدم و جای خود را به او دادم چون به گمانم عجله داشت. به انتهای صف رفتم. دختر باز هم از من تشکر کرد.
نگارنده: نسترن کیوانپور