|
|
|
|
شب را در رویای صبح
در بستر اندیشه های سردمان
آرمیدیم
در آن هنگام که صبح
پشت کوه ها مرده بود
و ما همچنان ، به خیال شب
در خواب بودیم
و می رفتیم در رویایمان
به صبح دست یابیم
که ناگه کودکی
با گریه ای ما را صدا کرد
مادر اما در خواب
دیگران بیدار
چشم ها باز
قلب ها خفته
می شنیدند فریاد کودک را
و در جا نشسته
یا گروهی به پا خاسته
مرده بودند
و مادر همچنان
در خواب
از سرمای جهل
تل برفی بود انبار
و کودک همچنان ، فریاد می کرد
او نمی دید مردگان را
به پندار اما
چیزی به او گفت
که صبح مرده
زیرا صدایش خاموش شد
و چشمانم آرام، فرو افتاد
مژگانش ، به اشک دیدگانش
غرق در آب
چه سنگین بود،روی گونه های بی گناهش
و اما مادر در خواب
دیگران بیدار
هنوز وقت شب است، هنگام خواب
آنان در خواب
چشمانشان باز بود اما
شاعر :رز فضلی
مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..
4 کاربر از بهمن پور برای این مطلب تشکر کرده اند : مریم مرادی (2015-01-18),انتظار (2015-02-14),احمدی (2015-01-23),اسلامی (2015-01-22)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- در حسرت آنم که سر و مال به یک بار
- نباشد دژم هر که دارد خرد
- صلاح دنیا و اخرت
- دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
- چگونه دیگران را جذب می کنیم ؟
- زبان در کام بگیر
- پندی حکمیانه از لقمان به فرزندش
- بی تو قرار نتوانم کرد
- هرچیز که در جستن آنی ، آنی
- بر خیز تا به عهد امانت وفا کنیم
- من در رویای خود دنیایی را میبینم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)