مـادربـزرگ مـی گفـت: قلبـــت که بــی نظـم زد از همیــشه عاشق تـــری . . . اشکــت که بــی اختیــار ریخــت از همیــشه دلتنــگ تـــری . . . شبــت کـه بـا درد گذشـــت فکــرت از همیــشه درگیـــرتـر سـت . . .
ویرایش توسط بهمن پور : 2013-08-24 در ساعت 09:04
لیست موضوع های تصادفی این انجمن : خدایا …! مادر بزرگ میگفت: چنان در قید مهرت پای بندم من از.................... ای انسان.......... زندگی به زیبایی ............... همه ماهر شدند. کودک زمزمه کرد: عشق............ نفس می کشم هنوز............... آری گویی معتاد شدم
انتخاب سریع یک انجمن
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
نمایش برچسبها
مشاهده قوانین انجمن