حرف حق خریدار دارد حتما همین طور است، اما معنی این گزاره آن نیست که حرف ناحق خریدار ندارد، که اگر این گونه بود، امروز بازار یاوهگوییهای بعضی یاوهگویان این اندازه رونق نداشت. حرف حق مگر روی موج سلیقه و اقبال عمومی باشد، اما اگر نباشد، بهتر که در پستوی دل نهان بماند، چرا که اگر برملا شود، چیزی جز دردسر برای صاحبش نخواهد داشت. چه بسیار بزرگانی که صرفا به دلیل گفتن حرف حق آزار و اذیت شدهاند، در مظان اتهام قرار گرفتهاند، دچار مسئله شده و از چشم خلایق افتادهاند، به این خاطر که از روی فضل و دانش حق گفتهاند. اما چه میتوان کرد که به فرموده حافظ : « فلک به مردم نادان دهد زمام مراد / تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس ... »
وقتی سلیقه مردم مبتذل است و واگوییهای بیمالیات عوام فریبان مورد توجه قرار میگیرد، حرف حساب خریداری ندارد. وقتی بازار شبه علم داغ است، دکان علم بیرونق میشود؛ وقتی حرفهای پیچیده و مغلق گوییهای بیپایه و اساس برخی شبه عالم، جای حقیقت مطلق مینشیند، استدلال و منطق به حاشیه رانده میشود. کافی است شبههای مستدل به یکی از حرفهای بعضی روشن فکرنماهای پرطرفدار وارد کنید، آن وقت به انواع و اقسام صفات بد متصور، متهم خواهید شد و در ورطهای در خواهید افتاد که بیرون آمدن از آن اصلا کار آسانی نیست. هر چقدر بیشتر تلاش کنید که با ارائه فکتها و سندهای معتبر راستی و درستی ادعایتان را اثبات کنید، بیشتر در منجلاب فرو خواهید رفت. روشن فکرنماها و شبه عالمان، هر چه نداشته باشند، از حیث اعتماد به نفس – که گاهی به وقاحت میرسد – چیزی کم ندارند. به علاوه، اغلب آنها مریدانی جاهل دارند که حاضرند به یک اشارت دمار از روزگار هر کسی دربیاورند؛ غافل از آن که شناخت علم، جای مرید و مرادبازی نیست. مراتب شاگرد و استادی سرجایش، اما هیچ عالم و دانشمندی، اگر به واقع عالم و دانشمند باشد، مرید و سرسپرده حاضر به یراق ندارد. ابزار دانشمندان استدلال و منطق و دانش است، نه شیفتگانی که پابرهنه وسط بحث میدوند و وقیحانه در دفاع از مرادشان گریبان میدرند. خدا نکند در میانه یک جدل علمی کسی سر و کارش با مریدان جاهل گریبان چاک بیفتد، که اگر بیفتد، آرزو میکند کاش وارد میدان بحث نمیشد و برای دفاع از علم و حقیقت به این کارزار ناجوانمردانه هرگز پا نمیگذاشت.
متاسفانه ذائقه عمومی در روزگار ما شبه علم است. از بد ماجرا مردم دوست دارند حرفهای قلمبه و سلمبه را بشنوند و بیآنکه معنیشان را بدانند، بپذیرند. این مسئله را در تمام شئون و حوزههای علم ساری و جاری است، اما در حوزه علوم انسانی، بدتر است. قطعا از بخت خوش علوم تجربی است که ذاتشان آن قدر پیچیده است که کسی نمیتواند پیچیدهترش کند و از این نمد برای خود کلاهی ببافد. اگر چه ریاضیات و فیزیک و طب نیز به طور مطلق از دست درازی شبه علم در امان نماندهاند.
نیازی به ذکر نمونههایی از این دست نیست، چرا که کافی است سری به نشریات و کتابها و مقالاتی که در زمینه علوم نوی انسانی نوشته میشوند بیندازید، سری به موسسهها و آموزشگاههایی بزنید که این قبیل علوم را تدریس میکنند، یا پای بحثها و صحبتهایی بنشینید که فراون در فضاهای حقیقی و مجازی جریان دارد. به راحتی میتوان رد پررنگی از شبه علم را در مغلق گوییهای بیپایه و اساس دید که هدفی جز کسب اعتبار جعلی برای گویندگانش ندارد.
سوال اما این جاست که تکلیف عالمان حقیقی و کسانی که دوست دارند سالم و بیپیرایه با علم مواجه شوند. چیست؟ آیا باید شجاعانه به میدان بزنند و پیه ملامتها و تهدیدهای دیگران را به تن بمالند؟ آیا باید دل به دریا زنند، بلکه با منطق و استدلال ادعاهای بیاساس شبه روشن فکران را زیر سوال ببرند؟ آیا اصلا امیدی به موفقیتشان هست؟ آیا کارزار مواجهه با شبه عالمان و مریدانشان، به نتیجهای خواهد رسید که به زخم زبانها و حرف و حدیثها بیرزد ...؟
برای یافتن پاسخ به این سوالها باید عمیقتر در احوالات جامعهمان دقیق شد و ارزیابیهایی دقیق از نحوه مواجهه عالمان با صور مختلف شبه علم به دست آورد...
راستی فکر کردهاید چرا بسیاری از عالمان و منتقدان ما، خلوت گزیدهاند و در مقام تماشاچی ترجیح میدهند وارد گود مقابله با صور پیچیده شبه علم نشوند؟
برگرفته از ماهنامه بنیاد ملی نخبگان
نگارنده: علی رنجی پور