هنرهای تجسمی قابلیت زیادی در ایجاد فضا و انتقال حس و پدید آوردن شرایط مساعد برای درگیر شدن مخاطب دارند که در حاشیهی هنرهای دیگر رشد میکنند. ساحت رفتار افراد هم به شدت تحت تأثیر هنر است.
Borhan.jpg
هنرهای تجسمی و تاریخ جامعه
هنرها، میتواند اثرات بزرگی در سبک زندگی آیندگان داشته باشد. ممکن است این تاثیرات چندان پیچیده نباشد،اما در انسانها و جوامع و حتی تمدنها نفوذ کند، گسترش بیابد و سبک زندگی خاصی بیافریند. از میان آثار هنری که بر هویت جامعه اثرگذارند، قلههای سر برمیآورند که از حصار زمان بیرون رفته و الهامبخش جوامع آتی میگردند و بدین ترتیب، نمودی تمدنی مییابند. از میان انبوه آثاری که در یک جامعه به وجود میآیند، برخی هویتی فرازمانی پیدا میکنند و حامل آن تمدن میگردند.
درست است که معمول هنرهای مانا، همان قلههای سر به فلک هنر ساییده هستند، اما وفور آثار هنری متوسط یا سادهی زندهمانده در طول قرنها نشان میدهد که قالب و شکل هنر، عامل اصلی مانایی و ماندگاری نیست. مهمتر از آنها، محتوای هنر و جان هنرمند است که میزان اثرگذاری و حیات هر محصول را تعیین میکند. این مسئله آن قدر شایع است که حتی اساتید و بزرگان هر هنری، بخش مهمی از هنرهای بهجاممانده از تمدنها را در میان زندگی مردم عادی آن جستوجو میکنند. از این روست که در این مقال، دیگر نمیتوان به راحتی دو بند قبل، به تقسیمبندی آثار هنرها پرداخت و تحلیلشان کرد.
هنر در جریان زمان، صعوبت و تصلب خویش را از دست میدهد و به سیالیت و روانی میرسد که اگر چنین نبود، حتماً در لابهلای کوچههای تنگ و تاریک زمان گم میشد و میپژمرد و میمرد. در جریان هنرهای تمدنی، ادبیات با برخی مکانها و فضاها پیوند میخورد و تئاتر و موسیقی، هویت خویش را در ادبیات پنهان میکنند و بازمیجویند. البته این سیالیت به معنای عدم تشخص نیست، بلکه پاک شدن مرزها و تداخل تشخصهاست. همین مسئله است که بسیاری از افراد را به اشتباه انداخته است تا با تحلیلهایی اینزمانی به سراغ تمدنها بروند و زیست واقعی آنان را درک نکنند.