|
|
|
|
نذر کرده بودم قلبم را
به اولین کسی دهم
که اناری شکسته
به باغ خشک هستی ام
هدیه کند . . .
نمی دانستم که در اقیانوسی
بر تخته سنگی خزه پوش
"پری کوچک غمگینی "
در فصلی که قاصدک نیست
قاصدکهایش را
رها کرده بسوی سیاره ی تنهایی ی من
تا مهربانی اش
که توشه ی راه آنان بود
خطوط لبانش را
گوشه ی لبانم بنشاند و
طرح یک لبخند را ترسیم کند .
( امیر بابک یحیی پور )
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)