در زندگی ادواری که زندگی روزمره نامیده میشود، اغلب معنای عمیق هر چیز در پس آنچه که به ظاهر پوچ و پیش پا افتاده است، نهفته است.
ارزشهای برخاسته از نهاد خانواده زمینهساز به وجود آمدن ذهنیت واحدی در افراد میشود که با ذهنیت دیگر جوامع در تعارض قرار میگیرد؛ از آنجا که واکنشهای افراد متأثر از این مجموعه ارزشها است، همین امر سرچشمه تفاوت رفتاری افراد در جوامع متفاوت خواهد شد، به این معنی که نظام ارزشها به وجود آورنده الگوهای رفتاری هستند که زیربنای رفتار را در جامعه میسازند، از این رو چون شیوه رفتاری در رمزهای فرهنگی هر جامعه نهفته است، در مطالعه روند شکلگیری هویت به نقش تعیین کننده فرهنگ پی میبریم.
جنبه سیال فرهنگ
هویت فرهنگی به عنوان ابزاری ذهنی، ترکیبی از عوامل مادی، ذهنی و روحی است که همگی در نمودار جمعی جامعه متجلی است. به منظور شناخت بهتر مجموعهای که فرهنگ نامیده میشود، باید به جنبه سیال آن نیز اشاره کرد و بر جریان بدون وقفهاش از گذشته به آینده تأکید نهاد. تردیدی نیست که فرهنگ هر جامعه دربردارنده میراثی است که تداوم آن با برخی تغییرات محتوایی روبهرو است؛ از این رو هر مرحله بازسازی فرهنگی خلاقیتی دربر خواهد داشت که زمینه تطبیق با احتیاجات نوظهور را میسر میکند.
به دنبال تغییرات اجتماعی، تغییر بخشی از خصوصیات فرهنگی مرتبط با ساختار اجتماعی ضرورت پیدا میکند. حال چنانچه نوعی گسستگی میان طبیعت و فرهنگ پدید آید، از نقطه نظر هویتی و تأثیرات اجتماعی نیز نقصانی حاصل میشود. به این ترتیب وارد ساختن ویژگیهای فرهنگی جدید در روند اصلی هر فرهنگ، باید به نحوی صورت بگیرد که برخوردی میان ویژگیهای قدیم و جدید پدید نیاید. به طور کلی میتوان چنین گفت هر نوآوری که در فرهنگ ریشه نداشته باشد، به سبب هماهنگی نداشتن آن با نیازهای اقشار مختلف جامعه مورد پذیرش تمامی جامعه واقع نمیشود.
یک جامعهشناس فرانسوی درباره روستاییان ایرانی چنین میگوید: «مسلم آنکه نحوه برخورد عادات مردمی با عوامل فرهنگی جدید به این صورت است که غیر قابل نفوذ باقی میمانند. این روستاییان بدون آنکه تأثیری واقعی از تغییرات بپذیرند، صرفاً خود را با نشانههای متداول فرهنگ جدید تطبیق میدهند، توسل آنها به این نشانهها از آن رو چشمگیر است که بیشتر از جنبه پوششی آن استفاده میکنند، به این ترتیب مشاهده میشود که روابط سنتی موجود در جامعه روستایی، اینجامعه را از پذیرش تغییرات باز میدارد.»
ترکیبی بودن فرهنگ
به منظور رسیدن به تعریفی کلی از فرهنگ همان طور که اشاره شد، میتوان عامل ترکیبی آن را به دو دسته مادی و غیر مادی تقسیم کرد و از طریق این تفکیک میان آنچه دستاورد ذهنیت انسان است از یک سو و ترکیباتی که الهام گرفته از ارزشها است از سوی دیگر، تمایز ایجاد کرد. عوامل اخیر که در قالب قواعد و آداب شکل میگیرند ویژگیهای بارز یک فرهنگ محسوب میشوند که تظاهر آن به صورت احساسی واحد، به تمامی جامعه سرایت میکند.
طی روند شکلگیری هویت، ارزشهای دینی و اخلاقی در قالب تصاویر و نمادها مجموعهای را میسازند و از طریق آن دیگر پدیدهها را نیز به تعریف در میآورند، از همین طریق است که پدیده دین با برانگیختن تمامی افراد به مشارکت در اعتقادات و آداب آیینی تار و پودی یکپارچه از زندگی اجتماعی را فراهم میکند، زیرا که هر فعالیت نظام یافتهای پایه و اساس تمامی ساختارهای اجتماعی محسوب میشود، به این ترتیب پدیده دین، نوعی احساس تعلق را موجب میشود و زمینه مشارکت در امور مرتبط با اعتقادات مشترک را مهیا میکند. رفتاری اینچنینی که بر محور آداب آیینی شکل میگیرد، ضمن تأثیر بر حالاتی که افراد جامعه از طریق حرکات جسمانی خود نشان میدهند، موجب پیدایش رسومی میشوند که به صورت مجموعه عملکردهای مشترک، شرایط شکل گیری نحوه زندگی روزمره را فراهم میکند. درعین حال باید در نظر داشت که پدیده دین هیچگاه نمیتواند به عنوان تنها عامل تعیین کننده هویت فرهنگی محسوب شود حتی هسته اصلی تودههای مردمی که از بینش فرهنگی ناشی از بنیانهای تمدنی محروماند، برای انتقال باورها و ارزشهای فرهنگی اشکال دیگری غیر از توسل صرف بر پدیده دینی را میشناسند.
در زندگی ادواری که زندگی روزمره نامیده میشود، اغلب معنای عمیق هر چیز در پس آنچه که به ظاهر پوچ و پیش پا افتاده است، نهفته است. جنبه رفتاری آداب و آیین روزمره این امکان را فراهم میکند که هر فرد با ظواهر زندگی درآمیزد و از آن طریق به شیوه مماشات با مردم جامعه راه پیدا کند، ارزشهای رفتاری به این مفهوم تجسمی از نوعی همبستگی در جامعه است.
از عملکردهای فرهنگ زندگی روزمره به عنوان مجموعهای که تنها به مدد یک انسجام درونی به تنظیم روابط اجتماعی میپردازد، سازش با جامعه در سطح وسیعی از طریق ایفای نقش است، بدون آنکه به هنجارها و ارزشهای شخصی لطمهای وارد شود.
میشل مافزولی جامعهشناس فرانسوی میگوید: «این امر به افراد امکان میدهد که در عین جا گرفتن در نظام اجتماعی کلی عرصهای را نیز محفوظ بدارند، او میگوید اگر چنانچه به وجود چنین عرصهای قائل نباشیم، درک تداوم ساده زندگی روزمره میسر نخواهد شد، مطلب دیگر تفاوت در نحوه بیان است، که نوعی دوگانگی پدید میآورد، این دوگانگی مواجهه یا برخورد، که برحسب موقعیت تغییر پیدا میکند، وسیلهای است جهت اجتناب از هر نوع تنش احتمالی.
کشورهایی که به صورت مستعمره مدت مدیدی تحت سلطه بیگانه بودند، در این مورد مثال مناسبی هستند. درخواستهای مردم این سرزمینها چه قبل و چه بعد از استقلال غالباً در زمینه فرهنگی است به نحوی که تمایل شدیدی نسبت به بازگشت به سیستم فرهنگی قدیم به چشم میخورد، ولی با تداخلی که در طول دوره استعماری میان ارزشهای جدید و قدیم پدیدآمده معمولاً خواست آنان به رهایی ازخودبیگانگی با مشکل رو به رو میشود. در واقع با تأثیراتی که دوره استعماری برجا گذاشته؛ بازگشت به اصل که خواست اصلی جامعه است، صورتی آرمانی پیدا میکند. به این ترتیب هویت جمعی به گونهای پهنهای گسترده است که از سویی شامل ویژگیهای پاره فرهنگ یا فرهنگ محلی میشود و از سوی دیگر به زمینه مشترکی میرسد که از آن با عنوان ملی یاد میشود. با این توصیف در صحبت از هویت، دیگر یک نظام فرهنگی با ساختار عینی و منسجم مدنظر نیست، بلکه منظور تعادلی ناپایدار و دستخوش تغییر و تحول است، که میان آنچه از هم جدا میسازد و آنچه به هم پیوند میدهند دائماً در حال نوسان است
.
دکتر مهرداد نورایی