درباره شاخصهای سنجش پیشرفت علم
برای اینکه بدانیم در علم به کجا رسیدهایم و در قیاس با کشورهای دیگر چه مرتبه و مقامی داریم، به ملاکهایی برای سنجش و مقایسه نیاز داریم. به دست آوردن این ملاکها مشکل نیست. مثلاً با مراجعه به آثار پژوهندگان حوزه علمسنجی و مراجعی مثل یونسکو به آسانی میتوان فهرستی از آنها را فراهم آورد چنان که اخیراً این ملاکها را استخراج کردهایم و از آنها برای یافتن مرتبه و مقام کشورمان در علم در قیاس با دیگر کشورها استفاده میکنیم، اما به اینکه این ملاکها از کجا آمده و چرا مقبول و معتبر تلقی شده و پژوهشهای پژوهندگان مسائل علمسنجی و توسعه و پیشرفت علم را راه میبرد، اهمیت نمیدهیم (و شاید کسانی توجه به این قبیل مطالب را بیمعنی و بیهوده بدانند). ولی چون رسیدن به پاسخ پرسش چندان دشوار نیست و وقت زیادی نباید برای آن صرف کرد و در هر صورت و همیشه دانستن بهتر از ندانستن است، بد نیست برای یافتن پاسخ اندکی به پرسش مزبور بیندیشیم.
ما که قرنها وقت خود را بیهوده تلف کردهایم و در آرزوی پیشرفت، به تکرار و تمرین مشغول بودهایم، نگران تلف شدن چند دقیقه وقت نباشیم. ملاکهای پیشرفت علم اوصاف، منزلهای تاریخ علم جدید و بهخصوص آخرین منزلی است که جهان تجدد به آن رسیده است. صریح بگویم ملاک پیشرفت علم، وضع علم در آمریکا و کانادا و ژاپن و اروپای غربی است. اگر بدانیم که هیچ تاریخی در هیچ جا تکرار نمیشود نظر کردن به این ملاکها ممکن است سودمند باشد.
راه تاریخ پشت سر رهروان آن بسته میشود، اما مثلاً پویندگان پیشرو راه علم علائم و آثاری در منازل و گشتهای راه گذاشتهاند که در تاریخ علم حفظ شده و در موزه زمان نگهداری میشود، اما راه رفته پیش روی ما و هیچ قوم دیگری گشوده نیست.
راه علم قبل از اینکه دانشمندان آن را بگشایند و هموار کنند وجود ندارد؛ این راه باید گشوده شود و آنها که آن را میگشایند چیزی از آن میدانند که آن دانستهها میتواند راهنمای روندگان شود؛ اما اکنون کمتر به راه و بیشتر به مقاصد میاندیشیم و آثار و نتایج ظاهر را میطلبیم و ملاک میدانیم غافل از اینکه با گردآوری عوارض و آثار، چیزی قوام نمییابد.
ما اکنون ملاکهایی مثل تعداد کتب و مقالات و نسبت پژوهشگر به جمعیت و رقم دانشجویان و... را برای درک و شناخت مراتب توسعه علم میپذیریم. البته در گذشته و حتی تا پایان قرن نوزدهم در اروپا و آمریکا کسی با این ظواهر کاری نداشت.
این ملاکهایی که در نظر ما مطلق مینماید، در زمره یافتههای قرن بیستم است. پیشرفت وقتی خودجوش است و از درون نیرو میگیرد، ملاک و شاخص نمیخواهد و به نحو طبیعی صورت میگیرد و شاید برای بیرونیها ملاک و مثال شود.
وقتی مسائل پیشرفت در بیرون قرار دارد ناگزیر باید از بیرون به آن نگاه کرد و مثل و مانند آن را ساخت؛ ولی مثل و مانند چه چیز را باید ساخت؟ آیا میتوان از بیرون به چیزی نگاه کرد و حقیقت آن را دریافت؟ معمولاً از بیرون که به چیزی نگاه میکنیم (یعنی وقتی به چیزی که در عالم ما جایی نداشته است نظر میکنیم) شکل ظاهر آن را میبینیم و طبیعی است که گمان کنیم اگر اجزای آن شکل را کنار هم بگذاریم به مقصد و مقصود رسیدهایم.
شاخصها و ملاکها، اجزای ظاهر و عوارض جهان علماند. اینها نتایج پیشرفت در راه علماند و پیداست که تا راه طی نشود، نمیتوان به مقصد و نتیجه رسید. میگویند راه میپرسیم تا به این نتایج برسیم و مگر کار دیگری میتوان کرد؟ مگر نه اینکه لازمه پیشرفت علم این است که مؤسسات علمی توسعه یابد و عدد کسانی که به مطالعه و پژوهش میپردازند مدام بیشتر شود.
فرهیختگان ـ رضا داوریاردکانی