به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    هم کار کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 6592 دلنوشته : 9
    سلامتی امام زمان
    نوشته ها : 7,813 تشکر : 409
    مورد تشکر: 2,299 مرتبه تشکر شده در 1,632 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 105 وبلاگ : 14
    وبلاگ
    14
    صدای رسا آنلاین نیست.

    جديد 1 زود قضاوت نکنیم

    پس از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بيمارستان شد. او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباس‌هايش را عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد.

    او پدر پسر را ديد که در راهرو می‌رفت و می‌آمد و منتظر دکتر بود.

    به محض ديدن دکتر، پدر داد زد: “چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نمی‌دانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئوليت نداری؟”

    پزشک لبخندی زد و گفت: “متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر خودم را رساندم، و اکنون اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را انجام دهم.”

    پدر با عصبانيت گفت: “آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو می‌توانستی آرام بگيری؟ اگر پسر خودت همين حالا می‌مرد چکار می‌کردی؟”

    پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: “من جوابی را که در کتاب مقدس انجيل گفته شده می‌گويم «از خاک آمده‌ايم و به خاک باز می‌گرديم» شفادهنده يکی از اسم‌های خداوند است، پزشک نمی‌تواند عمر را افزايش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه. ما بهترين کارمان را انجام می‌دهيم به لطف و منت خدا.”

    پدر زمزمه کرد: “نصيحت کردن ديگران وقتی خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است.”

    عمل جراحی چند ساعت طول کشيد و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بيرون آمد: “خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.”

    و بدون اينکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و درحالیکه بيمارستان را ترک می‌کرد گفت: “اگر شما سؤالی داريد، از پرستار بپرسيد.”

    پدر با ديدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک ديد گفت: “چرا او اينقدر متکبر است؟ نمی‌توانست چند دقيقه صبر کند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال کنم؟”

    پرستار درحاليکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: “پسرش ديروز در يک حادثه‌ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود، و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد، با عجله اينجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.”

    هرگز کسی را قضاوت نکنيد! چون شما هرگز نمی‌دانيد زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان می‌گذرد يا آنان در چه شرايطی هستند…

  2. کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : ن کیوانپور (2015-05-29)
  3.  

  4. #2
    هم سایه
    تاریخ عضویت : جنسیت Apr 2015
    سن : 36
    نوشته ها : 387 تشکر : 135
    مورد تشکر: 348 مرتبه تشکر شده در 224 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    ن کیوانپور آنلاین نیست.
    متاسفانه یکی از بزرگ‌ترین بلاهایی که جامعه‌ی امروز بهش دُچار هست، همین قضاوتِ زودهنگامه.

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •