مدتی قبل مطلبی میخواندم که پس از هر سطر، چند ثانیه مکث میکردم و به ابتدای جمله میرفتم. باورم نمیشد که نویسنده واقعا این مطالب را نوشته باشد، مطالبی که سطر سطرِ آن مملو از خودنمایی و اظهارِ فضل بود. با خود اندیشیدم که چه بر سرِ نوشتن، ادب و فرهنگ آمده؟ آیا زمانی که مجالی برای نوشتن و هنرنمایی مقابلِ مخاطبان به ما دست میدهد باید تا میتوانیم از خود تعریف و تمجید کنیم؟
کار به جایی رسیده که در جلساتِ نقد ادبی هم این رویه باب شده است. چارچوبهای ذهنی چنان بسته است که به قولی آنچه را نمیفهمیم، خارقالعاده میپنداریم. سالِ گذشته با یکی از شاعران، موسیقیدانان و ادیبان بزرگ و پیشکسوتِ کرج گفت و گویی داشتیم. او جلساتِ بسیاری طی ماه از بیدلشناسی و حافظشناسی گرفته تا شعر و موسیقی برگزار میکند، اما زمانی که از اشعارِ زیبایی که سروده و آهنگهای فوقالعادهای که ساختهاست، تعریف کنی، اولین جمله همیشه این است که من خود را در جایگاهی نمیدانم که از من تقدیر شود؛ من تنها دوست دارم در عرصهی هنر خدمت کنم. یادم است زمانی که با او گفت و گو داشتیم، حتا یک تصویر از او در فضاهای مجازی نیافتیم. اما هنرمندانِ جوانتر و کمدانشتر چنان به خودنمایی مشغول هستند که گمان میکنی اگر مخاطبی برای کارهای خود نیابند، دچارِ افسردگی خواهند شد.
بارها به اساتیدی برخوردهام که هربار لقبِ استاد را پیش از نامشان شنیدهاند اوقاتشان تلخ شده که خود را استاد نمیدانند. اما امان از امروزیهایی که خود را بهتر و برتر از عالَم و آدم میپندارند و در عینِ حال در پی تعریف و تمجید هستند.
مایکل مایرهوفر دربارهی چنین نویسندگانی که تنها در پی کسب شهرت هستند ولو به قیمتِ زردنویسی و تعریف و تمجید از خود، میگوید: "میکروفن آزاد، برنامهی زنده تلویزیونی در آمریکا و انگلیس است که در آن افراد، اشعار و نوشتههای ادبی خود را برای حاضران میخوانند و با یکدیگر رقابت میکنند. به برنامههای میکروفن آزاد دقت کنید، چرا این برنامهها اعتبار چندانی ندارند؟ نه فقط چون در آنها آثار ارزشمندی نمیشنوید (هر چند که روشن است این هم مشکل بزرگی است) اما مشکل اصلی اینجا است که میکروفن آزاد، صحنهی نمایش برای افرادیست که بیشتر از آنکه به نوشتن فکر کنند، نگران این هستند که در لباسهای مارکدار جدیدشان جذاب دیده شوند. و خب همواره مقدم دانستن ارائهی آثار بر ماندگاریشان، آنها را آسیبپذیر میکند. این به این معنی نیست که خواندن آثار در برابر عموم ذاتا کار غلطی است. اما خب این کار مثل دو پله یکی کردن است و هر زمان که فرد به میکروفن، بیشتر از متن فکر کند، این اتفاق هم خواهد افتاد."
حال مَثلِ این میکروفن، همین نشریات و فضاهای مجازی امروزی است که نویسندگان و شاعران آنها را سکوی پرتابِ خویش میپندارند و از فرصتی که برایشان پیش آمده، سوء استفاده میکنند. از طرفی چون نظارتی بر کیفیتِ مطالبِ تولید شده در نشریات وجود ندارد، نمیتوان انتظار داشت، به این افراد که آگاهانه یا ناآگاهانه دست به خودنمایی میزنند، تلنگری زده شود. همین موضوع سبب میشود، زردنامهها بیش از پیش رواج یابد. مجلات و نشریاتی که هنگامِ تورق، تنها تبلیغاتِ نویسندگان و شاعران از خودشان را مشاهده خواهید کرد و هیچ اطلاعاتِ تازهای به دانشِ شما اضافه نخواهد شد.
پاراگراف ابتدایی مطالب به این صورت درآمده که من تا بهحال چنان کردم و چنان کردم! آدمی یادِ سخن سعدی میافتد که مُشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبلهی عطار است؛ خاموش و هنرنمای و نادان خود طبلِ غازی، بلندآواز و میانتهی.
هدفِ غایی هنرمند باید خلق اثری هنرمندانه باشد که کمی دانش و آگاهی مخاطب را افزایش دهد. وگرنه مخاطب هنگام خواندنِ شعر یا مطلب، هیچ نکتهی قابلِ تأمل و توجهی نخواهد یافت و وقتِ خود را هدررفته خواهد دانست. این موضوع یکی از آفتهای نشریات امروزیست که روز به روز مخاطبانِ خود را بیشتر از دست میدهند.
امید که حُرمتِ قلم را نگاه داریم و در عرصهای که مجالی برایمان فراهم شده تا تجربه کسب کنیم و سعی در تولیدِ مطالبِ ارزشمند برای مخاطبان داشته باشیم، چون طبلِ غازی، بلندآواز و میانتهی نباشیم...
نگارنده: ن کیوانپور