هنگام ورود به شهر، تابلوی خشک و خالیِ "خوش آمدید" تنها چیزی است که توجه را به خود جلب می کند! با این که عُمده تصویرِ اولیهی افراد از شهر و پیامی که به وارد شوندگان القا میشود، در هنگامِ ورود رُخ میدهد، در شهرهای امروزِ ما این تصویر، تنها به تابلویی رنگ و رو رفته محدود شده است.
در گذشته، مسافران از میانِ کشتزارها و مراتع عبور میکردند، مناظرِ زیبای طبیعی را مشاهده میکردند و سپس از دورازهی شهر واردِ کالبدی میشدند که زندگی در آن جریان داشت. دروازههای بیرونی شهرهای قدیم، به سه دسته اصلی، فرعی و حکومتی تقسیم میشدند و این فضاها به عنوانِ مدخلِ شهر، دارای کارکردهای گوناگونی چون نشانه و نماد، محوطهای برای داد و ستد، امکان برقراری امنیت و نظارت برای گذراندن اوقاتِ فراغت و بدرقه و استقبال و ... بودند.
ایدهآلی که چنان از آن فاصله گرفتهایم که این ورودی صرفا محدود شده است به خیابانی با ترافیکِ بالا که از اتوبانِ شلوغ و پرازدحام با یک تابلوی خوشآمد گویی ساده به آن منتقل میشویم و جز فضاهای سبزِ گوشه و کنار که در میانِ ازدحامِ خودروها گُم میشوند، چیزی قابل رویت نیست. نحوهی ورود به شهر، میتواند به مثابهی مهمترین تجربهی فردی باشد، اما اکنون در ورودی شهر، ترافیکِ سرسامآور به شناسنامهای نازیبا و بی قواره برای شهر تبدیل شدهاست.
اما چه بر سرِ نظم و سلسله مراتبِ صحیحی که شهرهای گذشته از آن برخوردا بودند، آمد؟ ورودِ اتومبیل به شهرها، همهی این عوامل را دگرگون کرد. نواحی مغشوشی پیرامون شهرها شکل گرفت که پیوندِ صحیح فضاهای شهری را منفصل کرد. مبادی ورودی که تا آن زمان نقشِ اتصال فضای بیرون و کالبدِ درون را داشت به محلی بیهویت و بیاهمیت تبدیل شد که خطی نامرئی بر حد فاصلِ شهر با شهرِ بعدی کشید.
اگر در طولِ معینی از اتوبان، تابلوهای خوشآمدگویی به شهرها را برداریم، هیچ تفاوتی در ورودیِ شهرها محسوس نخواهد بود. ورودی شهر باید تجربهای بصری برای شهروندان فراهم کند، نه آنچه امروزه ورودی نامیده میشود، اما کوچکترین نشانی از ورود به شهری تازه در ذهنِ مسافران القا نمیکند.
هنگام ورود به شهر، تابلوی خشک و خالیِ "خوش آمدید" تنها چیزی است که توجه را به خود جلب می کند! با این که عُمده تصویرِ اولیهی افراد از شهر و پیامی که به وارد شوندگان القا میشود، در هنگامِ ورود رُخ میدهد، در شهرهای امروزِ ما این تصویر، تنها به تابلویی رنگ و رو رفته محدود شده است.
در گذشته، مسافران از میانِ کشتزارها و مراتع عبور میکردند، مناظرِ زیبای طبیعی را مشاهده میکردند و سپس از دورازهی شهر واردِ کالبدی میشدند که زندگی در آن جریان داشت. دروازههای بیرونی شهرهای قدیم، به سه دسته اصلی، فرعی و حکومتی تقسیم میشدند و این فضاها به عنوانِ مدخلِ شهر، دارای کارکردهای گوناگونی چون نشانه و نماد، محوطهای برای داد و ستد، امکان برقراری امنیت و نظارت برای گذراندن اوقاتِ فراغت و بدرقه و استقبال و ... بودند.
ایدهآلی که چنان از آن فاصله گرفتهایم که این ورودی صرفا محدود شده است به خیابانی با ترافیکِ بالا که از اتوبانِ شلوغ و پرازدحام با یک تابلوی خوشآمد گویی ساده به آن منتقل میشویم و جز فضاهای سبزِ گوشه و کنار که در میانِ ازدحامِ خودروها گُم میشوند، چیزی قابل رویت نیست. نحوهی ورود به شهر، میتواند به مثابهی مهمترین تجربهی فردی باشد، اما اکنون در ورودی شهر، ترافیکِ سرسامآور به شناسنامهای نازیبا و بی قواره برای شهر تبدیل شدهاست.
اما چه بر سرِ نظم و سلسله مراتبِ صحیحی که شهرهای گذشته از آن برخوردا بودند، آمد؟ ورودِ اتومبیل به شهرها، همهی این عوامل را دگرگون کرد. چرا که نواحی مغشوشی پیرامون شهرها شکل گرفت که پیوندِ صحیح فضاهای شهری را منفصل کرد. مبادی ورودی که تا آن زمان نقشِ اتصال فضای بیرون و کالبدِ درون را داشت به محلی بیهویت و بیاهمیت تبدیل شد که خطی نامرئی بر حد فاصلِ شهر با شهرِ بعدی کشید.
اگر در طولِ معینی از اتوبان، تابلوهای خوشآمدگویی به شهرها را برداریم، هیچ تفاوتی در ورودیِ شهرها محسوس نخواهد بود. ورودی شهر باید تجربهای بصری برای شهروندان فراهم کند، نه آنچه امروزه ورودی نامیده میشود، اما کوچکترین نشانی از ورود به شهری تازه در ذهنِ مسافران القا نمیکند.
نگارنده : نسترن کیوان پور