|
|
|
|
سلام بر عاشقان حسيني و رهروان زيبني
در اين بخش حسينيه شعر هاي عاشورايي خودتا را پست نمائيد
مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..
بسم رب الحسین(ع)
شیعیان دیگر هوای کربلا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست چشم
مروه پشت سر نهاد٬ اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها٬ حرمت کوی منا دارد حسین...
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت دیبای حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین؟
سروران٬ پروانگان شمع رخسارش٬ ولی
چون سحر٬ روشن٬ که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق
می نماید خود٬ که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا٬ ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند؟ مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی(ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قوم بی حیا دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان٬ زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد٬ دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید: گوش کردم تا چه خواهد از خدای
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم «شهریار»
کاندر این گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسینمحمد رسول زاده
منم غلام کسی که بود گدای حسین
دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن آن یکی برای حسین
یقین که آتش دوزخ حرام گردیده
به جسم آنکه بود یار آشنای حسین
برای بخشش کوه گناه یک راه است
بریز قطره ی اشکی تو در عزای حسین
کبوتر دل عشاق هر شب جمعه
نشسته است روی گنبد طلای حسین
خدا کند که شبی زائر حرم گردیم
و جان دهیم همان شب به کربلای حسین
به گوش جان تو اگر بشنوی هنوز آید
ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذكر یا حسینَم شد
به یاد غربت یك لحظة تو این گونه
بساط گریة هر روز من فرا هم شد
شبی كه در دل من خیمه زد غم از هر سو
دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد
فدای زلف پریشان تو كه بر نیزه
برای قافله سالاری تو پرچم شد
فرشته مثل رقیه سیاه می پوشدحسین !
سایة تو از سر همه كم شد
همیشه هر شب جمعه امید دارم كه
دوباره زائر شش گوشة تو خواهم شد
قسم به عشق كه رنگ حسین می گیرد
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
شاعر: یوسف رحیمی
کوچه گردِ غریب میداندبی کسی در غروب یعنی چهعابرِ شهرِ کوفه می فهمدبارشِ سنگ و چوب یعنی چه
صف به صف نیتِ جماعت رابر نمازِ امام می بستندهمه رفتند و بعد از آن همدر به رویش تمام می بستند
در حکومت نظامیِ کوفهغیرِ طوعه کسی پناهش نیستهمه در را به روی او بستندراستی او مگر گناهش چیست
ساعتی بعد مردمِ کوفهروی دارالعماره اش دیدندهمه معنای بی کسی را ازلب و ابرویِ پاره فهمیدند
داد میزد: حسین آقا جانراهِ خود کج نما کنون برگردتا نبیند به کربلا زینبپیکرت رابه خاک وخون برگرد
دست من بشکند ولی دستتبهرِ انگشتری بریده مبادسرِ من از قفا جدا بشودحنجرت از قفا دریده مباد
کاش میشد به جای طفلانتکودکانم بریده سر گردندجان زهرا میاور آنها رادختران را بگو که بر گردند
یاس های قشنگِ باغت رارنگِ پاییز می کنند اینجانعل نو میزنند بر اسبانتیغِ خود تیز می کنند اینجا
نیزه ها را بلند تر زده اندمردمانی پلید و بی احساسحک شده زیر نیزه ها : اینهاست......از برای نبردِ با عباس
پیر زن ها برای کودک هاقصه ی سنگ و چوب میگویند" روی نیزه اگر که سر دیدیسنگ بر او بکوب " میگویند
می دهد یاد بر کماندارانحرمله فن تیر اندازیفکر پنهان نمودن و چارهبر سفیدی آن گلو سازی ؟
کوفه مشغول اسلحه سازی ستفکر مردم تمامشان جنگ استاز سر دار کوفه می بینمبر سر بام خانه ها سنگ است
تشنه ات میکشند بر لب آبگو به سقا که مشک بر داردطفلکی پا برهنه مگذاریخار صحرایشان خطر دارد
پیکرش روی خاک و طفلانشکوچه کوچه پی اش دوان بودنداز گزند نگاه حارث همتا پدر بود در امان بودند
مثل مولا سه روز مانده به خاکپیکر بی سرش نشد عریانمثل مولا که پیکرش امانشده پایمال از اسبان
رسم دلدادگی به معشوق استعاشقان رنگ یار میگیرنددر همان لحظه های آخر همنام او روی دار میگیرندوحید مصلحی
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : انتظار (2014-10-27)
پسر مرتضي، امير حسين
كه چنويي نبود، در كونين
اصل و فرعش، همه وفا و صفا
عفو و خشمش، همه سكون و رضا
حبَّذا كربلا و آن تعظيم
كز بهشت آورد به خلق، نسيم
و آن تنِ سر بريده در گل و خاك
و آن عزيزان به تيغ، دلها چاك
و آن چنان ظالمان بد كردار
كرده بر ظلم خويشتن، اصرار
(حديقه الحديقه سنائي غزنوي، به تصحيح مدرّس رضوي، ص 266.)
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : nargesza (2014-10-27)
اديب صابر ترمذياو نيز معاصر سلطان سنجر است و اهل بخارا او شيعه 12 امامي بوده است. وفات وي به سال 546 بوده است. او درباره امام حسين و واقعه کربلا سروده است :
به اهل قبله بر از کافران رسيد آن ظلم
کز آتش و تف خورشيد روي بسته گياست
سواد ساحت فرغنه بهشت آيين
چو کربلا همه آثار مشهد شهداست
کز آب چشم اسيران و موج خون شهيد
نباتهاش تبر و خون و خاکهاش حناست
ديوان عمعق بخارايي , تصحيح مرحوم نفيسي , تهران 1339 صفحه 81
ویرایش توسط صدای رسا : 2014-10-27 در ساعت 12:11
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : nargesza (2014-10-27)
اديب صابر ترمذياو معاصر سلطان سنجر سلجوقی است و اهل بخارا او شيعه 12 امامي بوده است. وفات وي به سال 546 بوده است. او درباره امام حسين و واقعه کربلا سروده است :
آن عهد و وفاي ما کجا شد
از هر دو دلت چرا جدا شد ؟
دي عادت تو همه وفا بود
امروز چرا همه جفا شد ؟
بر لشگر حسن پادشاهي
چونين شود آنک پادشا شد
تا تو بشدي , بشد قرارم
معلوم نمي شود کجا شد
هجران تو دشت کربلا بود
رو حصه من همه بلا شد
وز خون دو ديده رويم
چون حلق شهيد کربلا شد
ديوان اديب صابر ترمذي , تصحيح محمد علي ناصح , تهران , بي تا
ویرایش توسط صدای رسا : 2014-10-27 در ساعت 12:10
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : nargesza (2014-10-27)
فلکي شروانيوفات وي را 577 ذکر کرده اند ؛ او شاعريست که منقول است تمايلات شيعي شديد داشته و همين امر باعث خشم شروان شاه بر او شده و به همين علت مدتي را در زندان به سر برده , او در ضمن قصيده اي که از زندان براي شروان شاه فرستاده اينگونه سروده است :
به نور روضه سيد , به خاک مشهد حيدر
به سنگ خانه کعبه , به آب چشمه زمزم
به آب چشم اسيران اهل بيت پيغمبر
به خون پاک شهيدان عشر ماه محرم
ديوان فلکي شرواني ؛ به اهتمام طاهر شهاب , تهران , صفحه 9 و 47
ویرایش توسط صدای رسا : 2014-10-27 در ساعت 12:09
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : nargesza (2014-10-27)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)