|
|
|
|
نگو با من حکایت گل و سبزه ی دیروز
نگو با من شکایت دل از قصه ی امروز
نگو با من که مث خشکی یک شاخه شکستی
که تو از دنیا بریدی حالا یه گوشه نشستی
شکسته ها شکست بگذر نذار که بشکنی امروز
گذشته ها گذشت بگذر گذشته هرچی بود دیروز
بلند شو دلتو زغم رها کن
منو تو شهر عشق بازم صدا کن
بخون با خوندنت شهر و تو پر کن
همه بی خبرا رو تو خبر کن
بگو که زندگی همین دو روزه
نذار بیشتر از این دلت بسوزه
ویرایش توسط بهمن پور : 2013-08-24 در ساعت 09:57
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)