|
|
|
|
این مثل را در مورد كسانی می گویند كه به امور خارجه و خانه داری بی علاقه هستند .
آورده اند كه ...
دزدی به خانه ای درآمد . شال و دستمال خود را در وسط حیاط بگسترد تا به اتاق درآید و آنچه از اثاثیه بیابد در آن بریزد .
زن و مرد صاحبخانه كه در وسط حیاط و روی زمین خفته بودند در این هنگام بیدار شده و دم را غنیمت شمردند و روی شال و دستمال بزرگ او ، دراز كشیدند .
دزد تمام زوایای خانه را تفحص كرد . چیزی نیافت . تشنه اش شد ، رفت به سر چاه تا آبی بنوشد .
اتفاقاً چاه هم خالی از دلو و طناب بود . عصبانی شد ، آمد شال و دستمال خود را برداشته از آنجا برود كه دید عجب روزگاری است ، زن و مرد شال و دستمال او را صاحب شده اند ، مشاهدهٔ این صحنه ، آتش خشمش را تیز كرد ، لگد سختی بر پهلوی مرد نواخت .
مردك برخواست و چشمها را قدری مالید سپس پرسید كیستی ؟
دزد گفت : هیچ ! خاموش باش . می خواستم با تو بگویم ما كه رفتیم ، اما این طریق خانه داری نیست . دزد پس از گفتن این سخن ، از خیر شال و دستمال خود هم گذشت و راه خود را در پیش گرفت .
منبع:shamimb.blogfa.com
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- ضرب المثل لقمان را حکمت آموختن
- این ضرب المثل رو شنیدید
- ریشه تاریخی ضرب المثل قوز بالاقوز
- ضرب المثل دختر سعدی
- ضرب المثل دعوا سر لحاف ملا بود
- داستان ضرب المثل سد سکندر باش
- برای من آب ندارد، برای تو که نان دارد!
- الف را نمي گويم ، جانم خلاص
- داستان ضرب المثل پيراهن عثمان
- هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی
- داستان ضرب المثل حاجی حاجی مکه
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)