|
|
|
|
كاش در این روزنامه های مچاله
تو شعر مرا از صمیم قلب می چشیدی !
كاش به جای تعصب های خشك،
كمی هم به ترانه های پنهان من گوش فرا می دادی !
نقره های زنجیر دلدادگی ام را ندیدی
تو، جمجمه ای از سنگ داشتی !...
واژگان زیبا در درونم
برای تو مرده !
برایم فعل ماندن
به كلی فرسوده شده.
غبارهای زمان، شن های فراموشی
را برایم به ارمغان آورد
در این دنیایی كه ما زندگی می کنیم
عصر، عصر سنگ، عصر دلهره ست
ولی تو هیچگاه،
خطوط پر اصرار عاطفه را
در صورتكم ندیدی و ... !
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)