چند روز پيش يکي در تاکسي به دوستي گفته بود که داشته با خيال راحت با بچه اش توي پياده رو قدم مي زده که ناگهان خودش را با دو موتورسيکلت که رانندگانش در حال قاه قاه خنديدن و ويراژ دادن بوده اند شاخ به شاخ ديده است؛ البته به خير گذشته ولي ايشان در يک لحظه، از ترس جان فرزندش، يکباره ده سال پيرتر شده است. حکيم ناشناسي گفته است که ما جهان سومي ها به نفعمان است که همه چيزمان به هم بيايد؛ يعني بهترا ست مثلا نوشته هاي اداري مان هم شبيه رفتارهاي راهنمايي و رانندگي مان باشد. همکاري مي گفت که ديشب شانس آورده که وقتي يکي از بستگانش را به اورژانس بيمارستان مي رساند، همسايه اش - که يک بقالي در سرکوچه شان و هميشه دست کم چهارميليون تومان پول نقد تا شده در جيب راست شلوارش دارد - همراهش بوده، وگرنه مريضش را نمي پذيرفتند. ( لابد همين حالا کسي دارد توي دلش مي گويد، « جانِ شما و نثر اداري تان به سلامت باشد، باقي مشکلات چه اهميتي دارد؟ ») فردا شايد همکارتان به شما بگويد که ديگر حوصله اش از بي خانماني سر رفته است و مي خواهد برود جلوي در وزارتخانه خيمه بزند و فيش حقوقش را بر تارک آن بچسباند.
خُب حالا خودمانيم، آيا اصلاح نثر اداري حتي ذره اي از مشکلات بزرگ روزمره مان کم خواهد کرد؟ آيا پاکيزه نويسي اصولا آنقدري اهميت دارد که به اين همه تبليغات بيارزد؟ اگر داشت که نياکان ما به دنبال پندار نيک و کردار نيک و گفتار نيک، لابد نوشتار نيک را هم اضافه مي کردند ... اما اگر خوب تأمل کنيد مي بينيد که نيازي به ذکر صريح « نوشتار نيک » نبوده است. در واقع حتي کلمات کردار و گفتار هم زيادي اند و ظاهرا بيشتر به ملاحظه آهنگين بودن شعار آمده اند. يعني همان پندار نيک کافي است، چون همه چيزهاي نيک ديگر خود به خود از آن ناشي مي شوند.
حالا کار ما يک جورهايي برعکس است، يعني اميدواريم که با نوشتار نيک و گفتار نيک کم کم به کردار و سرانجام به پندار نيک برسيم. (آن هايي که اين حرف ها را باور ندارند مي توانند بروند مقالاتي را که دانمندان درباره رابطه ذهن و زبان نوشته اند مطالعه کنند. ) اين البته هدف بلند مدتي است که دستيابي به آن خيلي حوصله مي خواهد. اما پاکيزه نويسي منافع آني هم دارد؛ کمترينش اين است که آدم فکر مي کند دارد حرمت زبان آدميزاد را نگه مي دارد و اصلا خودش از اين کار مشعوف مي شود.
به آن هدف استراتژيک - يعني پندار نيک - بعيد است قبل از قرن بيست و هشتم هجري برسيم، اما لااقل مي توانيم دلمان را خوش کنيم که در اين راه تلاش کرده ايم. راستي که چي مي شد اگر مي توانستيم پاکيزگي و صراحت و سادگي و راستي و درستي را در نوشته هامان تمرين کنيم و بعد کم کم آنها را در گفتار و کردار و سرانجام در پندار خودمان و دوروبري هامان جا بدهيم. اينها که البته آرزو و فکر و خيال است، ولي واقعش اين است که اگر روزگاري حُرمت کلام به آن برگردد - البته ممکن است باز هم موتورسواران در پياده رو به استقبالتان بيايند؛ هنوز هم بدون همسايه بازاري مريض تان را در مريض خانه نخوابانند؛ و همچنان مجبور باشيد از بي خانماني جلوي وزارتخانه خيمه بزنيد - دست کمش اين است که ديگر در رسانه ها حرف هاي ناراست تکراري و بي خاصيتي از اين قبيل که « با موتورسواري در پياده رو به شدت برخورد خواهد شد؛ بيمارستان ها موظف اند همه را بدون توجه به جيب همراهانشان بپذيرند؛ و تا پايان امسال کرور کرور واحد مسکوني در اختيار کارمندان دولت قرار خواهد گرفت »، تحويلتان نخواهند داد؛ چون اگر قرار بر حفظ حُرمت کلام باشد، آدميزاد - حتي اگر مقام مسئولي باشد که با رسانه اي گفت و گو مي کند - ناچار است اول فکر کند و بعد حرف بزند.
در نکوهش شلخته نگاري و ستايش پاکيزه نويسي شايد بعضي جاها خيلي تند رفته باشيم. آخر مي دانيد، تجربه هاي پيشين نشان داده است که تنها با چند جلسه کارگاه خشک و خالي، يا چند صفحه موعظه تکراري، نمي شود شلخته نگاري مزمن را درمان کرد ( شلخته نگاري حاد را شايد ! ). معالجه کامل اين بيماري مستلزم استمرار و جديتي بسيار پيش از اينهاست. اين کتابچه در واقع فقط پيش درآمدي است که در آن سعي کرده ايم، به ضرب تبليغات و به زور تلقينات، موجبات انزجار شما از شلخته نگاري و شيفتگي تان به پاکيزه نويسي را فراهم کنيم. پس عجيب نيست که در اين راه گاهي هم پاک به سيم آخر زده باشيم. بايد ببخشيد.
نگارنده: رضا بهاري؛ کتاب به زبانِ آدمیزاد