علت فرستادن وحی برای انسان
از آنجا که خداوند به دلیل تام الافاضه بودن می خواهد انسان ها آزادانه مسیر کمال یا نقص را انتخاب کنند، لازم است شناخت و معرفت به این دو مسیر را در اختیار انسان قرار دهد. و به نظر متکلمین خداوند این کار را از طریق انزال انبیا و پیامبران انجام داده است. این همان وظیفۀ هدایت تشریعی انبیاست که از طریق آن معارف الهی را به انسان ها عرضه کرده و این اختیار را به انسان ها وا می گذارند تا مسیر خود را برگزینند. نیز گفتیم از ناحیۀ خداوند متعال منع فیض امکان ندارد و در صورتی که قابلیت و نیاز وجود داشته باشد، از فاعلیت چشم نمی پوشد. بشر برای رسیدن به هدایتی الهی به تحقق وحی در عالم محتاج است. فرستادن وحی برای انسان ها مقتضای «عنایت» الهی است.
دلیل نخست ساختار کلی بسیاری از استدلالاتی است که در مورد ضرورت وجود انبیاء در عالم به آنها اشاره می شود. ولی دلایل دیگری هم در بحث نبوت عامه ذکر شده اند که نقطۀ اتکای هر یک از این دلایل ـ که در ادامه ذکر خواهیم کرد ـ با یکدیگر متفاوت است. برای نمونه، استدلال نخست با توجه به «ارادۀ آزاد مبتنی بر شناخت» سامان داده شد و نقطۀ اتکای دلیل دوم «وجود عالم آخرت و نشئۀ دیگر» است. اکنون دلیل دوم از دلایل نبوت عامه را بیان می کنیم:
همانطور که اشاره کردیم، اصل نبوت مبتنی بر یک جهان بینی الهی است. پذیرفتن یک جهان بینی الهی و اینکه این جهان پایان زندگی بشر نیست و عالمی ورای این جهان قرار دارد، می تواند ما را به ضرورت وجود انبیا برساند؛
دلیل دوم
مقدمه (1) عالمی وجود دارد که انسان بطور طبیعی از آن آگاه نبوده، نیست و نخواهد بود.
مقدمه (2) علم و عقل بشر به چنین عالمی راه ندارد؛ یعنی اگر دانش بشری هزار سال دیگر پیشرفت کند باز هم نمی تواند از عالم دیگری ورای این عالم به ما خبر دهد.
نتیجه: پس نیاز است که انسان از طریق دیگری به وجود چنین عالمی آگاه شود. و این طریق دیگر همان طریق وحی است که ما انسان های عادی تنها با واسطۀ پیامبران می توانیم از محتویات آن آگاه شویم.
همانطور که دیدیم، دلیل دوم بر این نکته تاکید دارد که وجود انبیاء به این دلیل ضروری است که انسان هیچ راه دیگری برای عوالم دیگر ـ غیر از این عالم ـ ندارد. عقل بشری به خودی خود راهی به جهان آخرت ندارد و اگر سعادت بشر نیازمند معرفت به عالم دیگر دارد، پس خداوند به مقتضای فیاضیت علی الاطلاق خود لازم است چنین معرفتی را در اختیار انسان قرار دهد، و او از طریق ارسال رسولان و انبیاء الهی، به این مهم اقدام نموده است.
در استدلال دوم گفتیم از آنجا که علم بشر به تنهایی راهی به عالم آخرت و سعادت حقیقی ندارد، لذا ضروری است که خداوند متعال از طریق دیگر (رسولان) به انسان ها این شناخت را برساند. ولی به نظر برخی دیگر از متفکران، وجود زندگی اجتماعی در همین دنیا نیز مستلزم ارسال انبیا الهی است. از آنجا که انسان موجودی است که تمایل به زندگی اجتماعی دارد، به مرور زمان از زندگی فردی دوری گزیده و به زندگی اجتماعی روی آورده است. برخی دلیل این گرایش به زندگی جمعی را در فطرت انسان می جویند تا جایی که انسان را موجودی مدنی الطبع معرفی می کنند، ولی برای محل بحث ما فرقی ندارد این گرایش را محصول فطرت انسانی بدانیم و یا جبر طبیعت و یا هر دلیل دیگر. آنچه در اینجا برای ما حائز اهمیت است این است که انسان ها خواسته یا ناخواسته به زندگی اجتماعی تمایل داشته و به مرور زمان به این شیوۀ زندگی روی آورده اند.
ملاصدرا با توجه به همین اصل، (به تبع از فارابی) استدلال خود بر لزوم نبوت را با مدنی الطبع بودن انسان آغاز می کند. انسان اجتماعی برای ادامه حیات خود ضرورتاً به قانون نیازمند است. پس نیاز به شارعی است «که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منبع معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد و سنت قرار دهد از برای ایشان طریقی را که وصول به جوار خدا به واسطه آن حاصل شودبه نظر این عده، مقتضای «آزادی اراده» و «حس منفعت طلبی» انسان ها این است که همیشه مصلحت فردی خود را بر مصلحت اجتماع برتری می دهد. انسان ابتدا به دنبال برآورده کردن نیاز خود است و سپس به نیازهای دیگران توجه دارد. اگر ملاک انسان ها برای اعمال خود خواسته های شخصی باشد، با تعارض خواست ها و نیازهای افراد در برابر هم، انسان نیازمند به قانون و قانونگذاری است که متناسب با مصالح فرد و اجتماع، موجبات ادامه حیات او را فراهم سازد و انبیاء آمده اند تا این نیاز انسان را برآورده سازند.
بنابراین، می توان این استدلال را چنین تقریر نمود:
استدلال سوم
مقدمه 1: انسان موجودی است که ـ به هر دلیلی ـ تمایل به زندگی اجتماعی دارد.
مقدمه 2: مقتضای «آزادی اراده» و «حس منفعت طلبی» انسان ها این است که همیشه مصلحت فردی خود را بر مصلحت اجتماع برتری می دهد.
مقدمه 3: اگر ملاک انسان ها برای اعمال خود خواسته های شخصی باشد، تعارض خواست ها و نیازهای افراد باعث اختلاف میان آنها می شود.
نتیجه
بنابراین برای تشکیل یک جامعه نیاز به قانون و قانونگذار است و خداوند از طریق ارسال انبیاء قانونی الهی در اختیار بشر قرار داده است تا زندگی دنیوی خود را سامان دهد. بنابر قاعده لطف خدای متعال بشر را به حال خود واگذار نکرده بلکه با تشریع قانون و فرستادن پیامبران, آنان را به مقصد اصلی هدایت می کند. تجربه ثابت کرده که بشر منهای تربیت پیامبران نتوانسته یک زندگی آرام و سعادت بخش داشته باشد. از این رو همواره به هدایت و رهبری انبیا نیازمند بوده است. کسانی که از این طریق به اثبات نبوت می پردازند معتقدند اگر در طول تاریخ، انبیاء ظهور نمی کردند، جنگ ها و دشمنی به نابودی بشر می انجامید و انبیاء با خلق ارزش های دینی به حفظ جوامع بشری کمک کرده اند.
ملاصدرا با توجه به همین اصل، (به تبع از فارابی) استدلال خود بر لزوم نبوت را با مدنی الطبع بودن انسان آغاز می کند. انسان اجتماعی برای ادامه حیات خود ضرورتاً به قانون نیازمند است. پس نیاز به شارعی است «که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منبع معیشت ایشان در دنیا منتظم گردد و سنت قرار دهد از برای ایشان طریقی را که وصول به جوار خدا به واسطه آن حاصل شود.» (ملاصدرا، مبدأ و معاد: 557)
این شخص (نبی) باید در مقایسه با دیگران از ویژگی های ممتازی برخوردار باشد تا مردم از او تبعیت کنند:«و باید که مخصوص باشد به آیاتی از جانب خدا که دلالت کند که شریعت او از جانب خداوند عالم قادر منتقم است تا آنکه نوع در نزد او خاضع گردند و باعث شوند آن آیات از برای کسی که واقف شود بر آنها اینکه اقرار به نبوت او نماید و آن معجزه است» (همان) ملاصدرا از سویی تاکید می کند که این شارع باید انسان باشد، و از سویی دیگر، چنین انسانی را دارای ویژگی های ممتازی می داند که از امتیاز معجزه برخوردار است (در نوشته های بعدی بطور مفصل تری به مسئله معجزه و ارتباط آن با اصل نبوت خواهیم پرداخت).
منابع:
ابن سینا، حسین بن عبدالله؛ النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب، 1375
نصیرالدین طوسی، محمدبن محمد؛ شرح الاشارات والتنبیهات، تحقیق حسن زاده آملی، قم، بوستان کتاب، 1383
محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، مبدا و معاد، (احمدبن محمد حسینی، عبدالله نورانی)، مرکز نشر دانشگاهی، 1381
ویرایش وتلخیص:آکاایران