|
|
|
|
پدرم دلواپسِ آیندهی خواهرم است، اما حتی یکبار هم اتفاق نیفتاده که با هم بیرون بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
خواهرم نگرانِ فشارِ کاریِ پدرم است، اما حتی یکبار هم نشده که خواستههایش را به تعویق بیاندازد تا پدر برای مدتی احساسِ آرامش کند.
مادرم با فکرِ خوشبختیِ من خوابش نمیبرد.
اما حتی یکبار هم نشده که با من در موردِ خوشبختیام صحبت کند و بپرسد: پسرم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
من با فکرِ رنج و سختیِ مادرم از خواب بیدار میشوم.
اما حتی یکبار هم نشده که دستش را بگیرم، با او به سینما بروم، با هم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.
ما از نسلِ آدمهای بلاتکلیف هستیم. از یکطرف در خلوتِ خود، دلمان برای این و آن تنگ میشود، از طرف دیگر، وقتی به هم میرسیم، لالمانی میگیریم!
انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در موردِ دلتنگیمان بگوئیم!
تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم.
یکدیگر را دوست میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان را ابراز کنیم.
ما آدمهای بیچارهای هستیم!
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : احمدی (2015-06-28)
در تاریخ فکر این ملت تابو های هست که گریزی از بودن ان ها نیست
وقتی دعوا و پرخاش را در اغلب خانواده های ما بچه های می بینند ولی محبت و بوسه و نوازش را چون نباید در جمع باشد بچه در بین پدر و مادر نمی بینند
بهتر از این نیز توقع نمی شود داشت نسلی که همواره افراط و تفریط دیده
مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : احمدی (2015-06-28)
میدانم ...
نگاه کن مرا که چشم کم کم نایاب میشود
مهارت دوست داشتن در زبان مادری گُم میشود
پس یاد کنیم از برفی که بر بام است
از شاخهای که در باد است
میدانم تو در خانهام چشم از بام و یاد از شاخه را گُم کردی
میدانم دور از آینه کسی را نمیشناسم
و پارهٔ ابر را در لباس تو گُم میکنم
روزی مُبهم است، نه اَبریست، نه آفتاب دارد
از من مهلت بخواه که خبرهای دور را با هم بشنویم
پیش از آنکه بمیریم به خانه رویم
لباسهای تابستانی هنوز در خانه ذخیره است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)