به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2
  1. #1
    هم کار کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 6592 دلنوشته : 9
    سلامتی امام زمان
    نوشته ها : 7,813 تشکر : 409
    مورد تشکر: 2,299 مرتبه تشکر شده در 1,632 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 105 وبلاگ : 14
    وبلاگ
    14
    صدای رسا آنلاین نیست.

    زندگینامه سیمین بهبهانی

    سیمین خلیلی معروف به سیمین بهبهانی ، ۲۸ تیر ۱۳۰۶ در تهران بدنیا آمد.وی غزلسرای معاصر است و به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.

    پدرش عباس خلیلی به دو زبان فارسی و عربی شعر می‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمان‌های متعددی مانند روزگار سیاه ، اسرار شب و...را به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.

    سیمین بهبهانی ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از وی با منوچهر کوشیار ازدواج نمود. او سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد،در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد، حال آنكه در رشته ادبیات نیز قبول شده بود. در همان دوران دانشجویی بود که با منوچهر کوشیار آشنا شد و با او ازدواج کرد در سال ۱۳۶۳ منوچهر کوشیار بر اثر سکته قلبی فوت کرد و سیمین با تنها پسرش زندگی را ادامه داد.
    سیمین بهبهانی سی سال-از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰- تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد.
    در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج ، نادر نادرپور ، یدالله رویایی ، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره می‌کردند . در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت .

    در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (hrw) به وی اعطا کرد.

    بهبهانی، در روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد. ماموران با توقیف گذرنامه بهبهانی، به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است.

    ۱۰۳ شعر او به زبان انگلیسی در مجموعه ای تحت عنوان «فنجانی از آفتاب» و ۱۰۲ شعر او دركتابی با عنوان «آن سوی واژه ها» به زبان آلمانی ترجمه شده است.



    آثار سیمین بهبهانی:


    سه‌تار شکسته ، جای پا ،چلچراغ ، مرمر ، رستاخیز ، خطی ز سرعت و آتش ، دشت ارژن ، کاغذین‌جامه ، یک دریچه آزادی ، مجموعه اشعار و...




    برخی از آثار وی


    چه رفت بر زبان مرا؟
    که شرم باد از آن مرا!
    به یک دل و به یک زبان،
    دوگانگی چرا کنم؟
    ز عمر، سهم بیشتر
    ریا نکرده شد به سر
    بدین که مانده مختصر،
    دگر چرا ریا کنم؟... سیمین بهبهانی



    يا رب مرا ياري بده ، تا سخت آزارش کنم
    هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
    از بوسه هاي آتشين ، وز خنده هاي دلنشين
    صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
    در پيش چشمش ساغري ، گيرم ز دست دلبري
    از رشک آزارش دهم ، وز غصه بيمارش کنم
    بندي به پايش افکنم ، گويم خداوندش منم
    چون بنده در سوداي زر ، کالاي بازارش کنم
    گويد ميفزا قهر خود ، گويم بخواهم مهر خود
    گويد که کمتر کن جفا ، گويم که بسيارش کنم
    هر شامگه در خانه اي ، چابکتر از پروانه اي
    رقصم بر بيگانه اي ، وز خويش بيزارش کنم
    چون بينم آن شيداي من ، فارغ شد از احوال من
    منزل کنم در کوي او ، باشد که ديدارش کنم سیمین بهبهانی



    ننوازی به سرانگشت مرا ساز خموشم
    زخمه بر تار دلم زن که در آری به خروشم...
    من زمین گیر گیاهم، تو سبک سیر نسیمی
    که به زنجیر وفایت نکشم هرچه بکوشم...
    تو و آن الفت دیرین ،من و این بوسه شیرین
    به خدا باده پرستی ، به خدا باده فروشم... سیمین بهبهانی



    دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
    بابا ستاره ای در هفت آسمان ندارد
    کارون ز چشمه خشکید البرز لب فرو بست
    حتا دل دماوند، آتش فشان ندارد
    دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت
    رستم در این هیاهو گرز گران ندارد
    روز وداع خورشید، زاینده رود خشکید
    زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد
    بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند
    گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد
    دریای مازنی ها بر کام دیگران شد
    نادر ز خاک برخیز میهن جوان ندارد
    دارا ! کجای کاری دزدان سرزمینت
    بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد
    آییم به دادخواهی فریادمان بلند است
    اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد
    سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
    اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد
    کو آن حکیم توسی شهنامه ای سراید
    شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
    هرگز نخواب کوروش ای مهرآریایی
    بی نام تو ، وطن نیز نام و نشان ندارد سیمین بهبهانی



    باور نداشتـم که چنین واگذاریم
    در موج خیز حادثه تنهـا گذاریم
    آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
    یک دم قدم به چشم گـهر زا گذاریم
    چون سبزه دمیده به صحرای دور دست
    بختم نداد ره که به سر پا گذاریم
    خونم خورند با همه گردنکشی کسان
    گر در بساط غیر، چو مینــا گذاریم... سیمین بهبهانی



    گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم
    گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم
    گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در
    گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم
    گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
    گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم
    گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام
    گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
    گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
    گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
    گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
    گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
    گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
    گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم سیمین بهبهانی



    گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند
    کوتاه پیش قد بت من کشیده اند
    زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها
    چندین پی رفوش ، به سوزن کشیده اند
    امروز سر به دامن دیگر نهاده اند
    آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند
    آتش فکنده اند به خرمن مرا و ، خویش
    منزل به خرمن گل و سوسن کشیده اند
    با ساقه ی بلند خود این لاله های سرخ
    بهر ملامتم همه گردم کشیده اند
    کز عاشقی چه سود ؟ که ما را به جرم عشق
    با داغ و خون به دشت و به دامن کشیده اند... سیمین بهبهانی



    خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد
    تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد
    خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی
    وز ننگ ِ آشنایان، بر جا اثر نباشد
    گوری بده، خدایا! زندان پیکر من
    تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد... سیمین بهبهانی



    چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
    چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی
    چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر
    گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی
    خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام
    لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ... سیمین بهبهانی

    منبع: جملات زیبا

  2.  

  3. #2
    ادمین سایت کاربر طلایی
    تاریخ عضویت : جنسیت Jan 2013
    صلوات : 4515 دلنوشته : 3
    یا مهدی عجل علی ظهورک
    نوشته ها : 2,591 تشکر : 1,413
    مورد تشکر: 1,230 مرتبه تشکر شده در 627 پست
    دریافت : 2 آپلود : 1
    امتیاز : 10 وبلاگ : 3
    وبلاگ
    3
    بهمن پور آنلاین نیست.
    چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی
    چو جان، ‌نهان شده در جسم پر ملال منی
    چنین که می‌گذری تلخ بر من، از سر قهر
    گمان برم که غم‌انگیز ماه و سال منی
    خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام

    درود بر شما زیبا بود و بجا
    مشاوره و کارشناسی بیمه عمر و آتیه پاسارگاد - بهمن پور 09306610039 در واتساپ
    بیمه عمر و آتیه پاسارگاد آرامش در زندگی :::... @pasargadbahmanpoor. همین الان..

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •