|
|
|
|
کسی چه میداند
چند دانه تنهایی به امید آمدنت نخ کردم
کسی چه میداند
چند شعر ناب از بر کردم
تا خود آهنگین شدم
وچکیدم قطره قطره
در ژرفای یک
عصر جمعه
که جایت خالی بود
کسی چه میداند
در آینه موهایم را دانه دانه افشان کردم
شاید نا غافل بیایی
و من منتظر تنها
روزی دگر را به سر بردم
یک فنجان نسکافه با طعم خاطرات دور
آنچنان دور که رنگ پریده می زند
چون کودکی که در سرما یخ بسته
و در حسرت گرمایی دستی است
که به محبت تیمارش کند
کسی چه میداند!
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)