|
|
|
|
پشت خرمن هایِ گندم، لایِ بازوهایِ بید
آفتاب زرد، کم کم رو نهفت.
بر سرِ گیسوی گندم زارها
بوسه یِ بدرود تابستان شکفت.
*
از تو بود ای چشمه یِ جوشان تابستان گرم
گر به هر سو، خوشه ها جوشید و خرمن ها رسید
از تو بود از گرمیِ آغوش تو
هر گلی خندید و هر برگی دمید...
*
این همه شهد و شکر از سینه یِ پر شور توست
در دلِ ذرات هستی نور توست
مستی ما از طلایی خوشه یِ انگور توست...
راستی را، بوسه یِ تو، بوسه یِ بدرود بود؟
بسته شد آغوش تابستان؟
خدایا، زود بود!
فریدون مشیری
کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : صدای رسا (2015-09-24)
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- سیزده بدر در کلام استاد شهریار
- فریدون فریاد، شاعری كه در غربت درگذشت
- کاش همین حالا یکی بیاد و به دروغ هم ! تو گوشم زمزمه کنه ، ” دوست دارم “
- خوشدلي را از بهار بياموز
- گل هاي گلستان سعدي
- خاکسپاری از جنس لسان الغیب شیرازی حافظ
- یک سوال ؟؟؟؟؟
- بی رحم باشید!
- یک اربعین گذشته و زینب رسیده است
- خوش به حالِ روزگار …
- فارسی یا فینگلیش؟ مسئله این است!
باز پاییز است ...
باز این دل از غمی دیرینه لبریز است ...
باز می لرزد به خود سر شاخه های بید سرگردان ...
باز می ریزد فرو بر چهره ام باران ...
باز رنجورم، خداوندا پریشانم ...
باز می بینی كه بی تابانه گریانم ...
باز پاییز است ...
باز این دنیا غم انگیز است ...
باز پاییز است و هنگام جدائیها ...
باز پاییز است و مرگ آشنائیها ... .
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)