سالِ 1997 فیلمی به نام wag the dog به کارگردانی بری لوینسون و با بازی رابرت دنیرو و داستین هافمن ساخته شد که موضوعی جالب دربارهی تأثیرِ رسانه بر افکارِ عمومی به ویژه در مسائلِ سیاسی داشت. داستان از این قرار است که رئیس جمهور امریکا به دلیلِ اتهام به فسادِ اخلاقی، درست چندر روز مانده به انتخابات، به هر وسیلهای چنگ میزند که محبوبیتِ از دسترفتهاش را میانِ مردم، دوباره به دست آورد. به این ترتیب معاونان و مشاورانِ او تصمیم میگیرند، وقایعی موهومی را توسطِ یک کارگردان طراحی و در رسانهها منعکس کنند تا مردم فکر کنند واقعا چنین اتفاقاتی در جریان است. جنگی تخیلی در استودیویی ضبط میشود. خبر در رسانهها منتشر میشود که دختری آلبانیایی با بچهگربهاش از روستایی در این کشور فرار کرده تا در حملهی نیروهای دولتی به روستای استقلالطلبان دستگیر نشود و ارتش آمریکا به آلبانی برای نجاتِ مردم اعزام میشود. برای این جنگِ دروغین، مردی سابقهدار را از زندان بیرون میآورند که نقشِ سربازی جامانده از امریکا در آلبانی را بازی کند و از او یک قهرمانِ ملی میسازند. مرد که بیماری روانی دارد موجبِ سقوطِ هواپیمایی میشود که او را به امریکا منتقل میکند و کارگردان مرگِ او را به تشییع جنازهی بسیار باشکوه برای یک قهرمانِ ملی کُشته شده در جنگ بدل میکند تا افتخارآفرینی دروغین برای قهرمانی کذایی در آستانهی انتخابات رقم بخورد.
داستانِ فیلم را به این دلیل گفتم که به اهمیتِ وظیفهی رسانهها در جامعه بپردازم. دلیلش هم عکسی بود که چندی پیش در یکی از گروههای رسانهای در شبکهی مجازی دیدم که انتشار دهنده آن را به ایران نسبت داده بود در حالی که در کشوری دیگر به وقوع پیوسته بود و هیچ ربطی به موضوعی که آن خبرنگار برای عکس عنوان میکرد، نداشت. از اینگونه مطالب در شبکههای اجتماعی بسیار یافت میشود که مردم بیاعتنا به مأخذ و منبعِ مطلب، آن را به اشتراک میگذارند. اگر عامه را به دلیلِ بیتوجهی به این امر چندان مقصر ندانیم اما از کنارِ اصحابِ رسانه که حرفهشان با انتشارِ خبر گره خورده است، به هیچوجه نمیتوان با اِغماض گذشت.
فردی که حرفهاش با خبر عجین است و با رسانه گرهای تنگاتنگ دارد، پیش از انتشارِ مطالب، وظیفه دارد از صحتِ آن مطلع شود. هرچه را به نظرِ خود جالب یافت و با سلیقهی شخصیاش همسو بود، پیش از اطمینان در اختیارِ مردم قرار ندهد. متأسفانه این موضوعیست که به نوعی آفتِ روزنامهنگاری و خبرنگاری کنونی است و بسیار در محیطِ رسانهای بهویژه در فضاهای مجازی به چشم میخورد. قدرتِ رسانه بر کسی پوشیده نیست. اما آیا خبرنگاران و روزنامهنگارانِ ما، اهمیت و حساسیتِ موضوع را درک کردهاند؟ آیا از تأثیرِ اخبار بر جامعه هنگامِ نشرِ آن آگاهی دارند؟
درخصوصِ اخلاقِ حرفهای روزنامهنگاری به این اصول اشاره شده است که؛ روزنامهنگار اگرچه باید سریع باشد، اما نباید صحتِ اطلاعات را فدای سرعت کند یا خبرنگارِ حرفهای، نباید شایعات و آنچه را میشنود، مبنای تنظیمِ گزارش دربارهی موضوعی قرار دهد.این اصول متأسفانه کمتر موردِ اعتنای افراد قرار میگیرد. فیلمِ یادشده برای نشان دادنِ قدرتِ رسانه بر جامعه، جالبِ توجه است. رسانهها باید درکی صحیح از این قدرت داشته باشند و در راستای تأثیرگذاری مطلوب برجامعه قدم بردارند زیرا اعتلا و پیشرفتِ هر کشوری در گروِ تعاملِ صحیح میانِ رسانهها و مردم و مسئولان است تا با انتشارِ خبرهای صحیح در راستای سالم بودنِ جامعه حرکت کنند. باید از خود بپرسیم اصحابِ رسانه تا چه میزان این حساسیت را در حرفهی خود بهکار میبرند؟
نگارنده: نسترن کیوانپور