اتاق شیشه ای یک خبرنگار
يادداشت هاي محمد حسين رنجبران
هفته ای که گذشت فکر می کنم نمونه خوبی بود برای نمایش سختی های کار خبرنگاری ویاد اوری دوباره اینکه چقدر شغل پراسترس وسختی داریم .
اول این هفته سوژه ای به من سپرده شد در خصوص فروش اخیر تسلیحات امریکا به رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه که تقریبا دوروز تمام برای تحقیق اون وقت گذاشتم وبعد ازاینکه نوشته هایم چندبار رد شد بالاخره روزسه شنبه ودر اخرین بار دکوپاژگزارشم نمره قبولی گرفت وتا حدود نه شب هم مشغول تدوین اون بودم ودر نهایت حدود نه وپانزده دقیقه رسید ونه وبیست دقیقه هم رفت روی انتن ((گزارشی که نشون میداد شرکتهای تسلیحاتی امریکا که درراس همه اونها رده بالاهای پنتاگون حضوردارند چه سودهای کلانی که از فروش سلاحهاشون نمی برند)) بگذریم همون شب به من وحمید وایمان ابلاغ کردند که باید ساعت شش صبح فردا چهارشنبه در اداره باشیم ومراسم تشییع پیکر ایت الله مشکینی رو در تهران پوشش بدیم هر کدام از ما سه نفر باید برای دوبخش خبری گزارش می زدیم خبر مکتوب ومصاحبه و...هم که سرجاش بود به من بخشهای خبری بیست وبیست ویک رسید صبح ساعت شش اداره بودیم ومن هم با هر سختی که بود با ایمان به قسمت مقامات رفتیم ومصاحبه های خوبی کاسب شدیم البته برخی از علما هم مصاحبه نکردن که در بین اونها مصاحبه نکردن یک نفر خیلی به دلم نشست حاج اقا امجد استاد معروف اخلاق رو میگم دوبار اونهم با چه شوقی رفتم برای گرفتن مصاحبه از ایشون اما با اینکه دوربین هم روشن بود وچند لحظه ای هم میکروفن رو مقابلوشون گرفته بودم حرفی نزدند وفقط عذر خواستند برای اولین بار بود که از مصاحبه نکردن یک نفراینقدر حال کرده بودم اخه یه معنویت خاصی داشتند با دیدنشون هم یاد سال ۸۲توی مدینه وبقیع افتادم یعنی اولین جایی که دیده بودمشون ...
بگذریم بعد ازاینکه یه ارتباط تلفنی با رادیو دادم وپلاتوروهم ضبط کردیم رفتیم به سمت بالا به حمید امامی زنگی زدم بببینم چه کار کرده که دیدم حمید خیلی حالش گرفته شده چون کارهاش درست وحسابی پیش نرفته بود بهش گفتم بی خیال درست میشه اما انگاراصلا روز حمید نبود چون گزارش ۱۴حمید هم به موقع نرسید وخیلی از زحماتش هدر رفت ظاهرا هم از نظر فنی به مشکل خورده بود وهم از نظر زمان خلاصه حمید اونقدر ناراحت بود که نمیشد باهاش حرف زد اما هر طور بود من وکامران ومحمد دلاوری بردیمش ناهاروسعی کردیم از اون فضا بیاریمش بیرون خدا نصیب نکنه که گزارش ادم اینجوری بشه ...
اما در این میون من که نمی دونستم چه بلایی میخواد سرم بیاداینقدر بی خیال بودم که یه مقدار دیر کار تدوین رو شروع کردم بنده خدا محمد دلاوری هم که سردبیر ومسئول این برنامه بود چند بار بهم گفت که حسین زود باش اما من رو سیستم جدید خیلی حساب کرده بودم ویه مقدار دیر جنبیدم بالاخره با هر مصیبتی که بود گزارش بیست شبکه چهار رسید وبلافاصله هم تدوین ۲۱رو شروع کردیم ((میدونید که خیلی از مردم وتقریبا همه مقامات یه جور دیگه رو ۲۱یا همون اخبار نه شب زوم می کنن وحساسند)) بااینکه استرس زمان رو داشتیم کارها داشت خوب پیش می رفت اما یکدفعه ده دقیقه مونده به خبر کامپیوتر هنگ کرد وشاهین(( تدوینگرم)) که دیگه من ومحمد دلاوری با کلمات زودباش اعصابش رو خورد کرده بودیم گفت ..((گزارش پرید بدبخت شدیم ..))من که دیگه داشت قلبم می اومد توی دهنم زدم تو سرم فقط هر چی ذکر بلد بودم گفتم ونذرونیاز کردم مهردادوروزبه وشاهین هم ریختن سر کامپیوتر اینقدر حالم بد بود که فقط یک لحظه شنیدم ایمان مراتی میگه ..((حسین دیوونه الان سکته میکنی ها ول کن هر چی میشه بشه ...))
خلاصه نذرونیازها وزحمات بچه های تدوین جواب داد وبه قول معروف کامپیوتر بالا اومد گزارش حدود یک دقیقه به نه رسید همون لحظه نماز شکر خوندم اخه گزارش اول روز مملکت با اون همه مصاحبه با مقامات اگه نمی رسید هیچ اتفاقی هم برای شخص شخیص بنده نمی افتاد حداقلش این بود که ابروی سازمان می رفت....بازهم خداروشکر
چند ساعت قبل از این هم گفتند که باید یک نفرازبین من وکامران به همراه مراتی فردا پنج شنبه برای تشییع وخاکسپاری به قم بره که اخرسرقرعه به نام من افتاد بااین که حدود یازده شب رسیدم خونه قبل ازپنج صبح پنج شنبه اداره بودم ورفتیم قم وتا غروب هم مشغول اماده کردن گزارش ۲۱ بودم ایندفعه دیگه ساعت ۷شب گزارش رو تحویل دادم تا اتفاق شب قبل نیافته اما در هر حال عوارض اون شب چند روزه که ازارم میده قلب درد شدید تا همین چند ساعت پیش ولم نمی کرد خوب خبرنگاری دیگه این چیزها رو هم داره به خصوص خبرنگاری صداوسیما...
hranjbaran.blogfa