گفت و گو با توانیابِ هنرمندِ آموزشگاه خیریهی رعد کرج؛
شرکت در کلاسهای تئاتر، اعتماد به نفسم را بالا بُرده است
نسترن کیوانپور
الهه را دو بار در آموزشگاهِ خیریهی رعدِ کرج و در گروهِ نمایش دیدهام. دختری جوان که روی صندلی چرخدار است و علاقهی فراوانی به تئاتر دارد. الهه بیست سال دارد و مدتِ سه سال است که به عضویتِ آموزشگاهِ خیریهی رعد کرج درآمده. او یک برادر کوچکتر نیز دارد. او کمی در تکلم دچارِ مشکل است، اما اعتماد به نفسِ بالایی که ناشی از شرکت در کلاسهای گوناگون و برقراری روابط اجتماعی با همنوعان و همسالانش است، سبب شده با روی باز و بدونِ خجالت با ما سخن بگوید و مشکلاتش را بازگو کند.
مادر الهه میگوید: "چند سالِ پیش، تبلیغاتِ موسسهی رعدِ کرج به دستم رسید و پس از پیگیری، الهه را در این آموزشگاه ثبت نام کردم. مدتها بود دنبالِ چنین فضایی میگشتم که الهه بتواند با افرادی که مشکلِ مشابهِ او را دارند، آشنا شود و بداند که تنها نیست. "
الهه در مدارسِ معمولی تا مقطعِ دیپلم تحصیل کرده است. میگوید: " مشکلِ من مادرزادی است. اما از کلاسِ چهارمِ ابتدایی که روی صندلیِ چرخدار نشستم، متوجه شدم که مشکلی جدی دارم. مشکلاتی که در مدرسهی عادی با آنها دست به گریبان بودم، بسیار بود. علیرغمِ همکاری بسیار مدیرِ مدرسه و کمکِ بچهها، تردد از مدرسه تا خانه و در محیطِ مدرسه، دشوار بود. تنها فردِ معلول من بودم و این موضوع ناراحتم میکرد. همهی دخترهایی که دور و برم میدیدم، سالم بودند و من به دلیلِ وضعیتِ جسمانی، حتی از شرکت در کلاسهایی که طبقهی همکف برگزار نمیشد، محروم بودم. البته باید بگویم با تمامِ این مشکلات، بودن با بچهها را بسیار دوست داشتم."
الهه تا چند سالِ پیش دختری خجالتی بود. به دلیلِ مشکل در تکلم، در اکثرِ مواقع سکوت اختیار میکرد، تا جایی که یکی از آموزگارانِ جدیدِ مدرسه گمان کردهبود او به طورِ کلی قادر به سخن گفتن نیست. مادرِ الهه در این سالها هم از او مراقبت کرده و هم دوستِ خوبی برایش بوده است. تکالیفِ او را انجام میداد و مینوشت چرا که الهه نمیتوانست این کارها را به راحتی انجام دهد. با اینحال همه تکالیف و دروس را خودش فرامیگرفت، میخواند و نمرههای خوبی نیز در کارنامهاش بود و از نظر هوش و استعدادِ یادگیری در سطحِ قابلِ قبولی بود. هرچند پزشکِ معالجِ او معتقد بود که نباید زیاد به او فشار آورد، زیرا تعادلش را از دست خواهد داد. به همین دلیل خودش و مادرش چندان تمایلی به پیگیری ادامهی تحصیل در دانشگاه نداشتند.
الهه در دو کلاسِ ورزش و تئاتر موسسهی رعد شرکت میکند. از سالِ گذشته دو نمایش در موسسه رعد اجرا شده که الهه در هر دو شرکت داشته است؛ یکی با عنوان
عشق، معلول و غیر معلول نمیشناسد و دیگری راجع به موانع و مشکلاتِ پیشِ روی معلولان. میگوید: "کلاسهای اینجا را خیلی دوست دارم. دو روز در هفته همراهِ مادرم به اینجا میآیم. اوایل که با این موسسه آشنا شدم، به قدری خجالتی بودم که حتی یک کلمه هم حرف نمیزدم. اعتماد به نفسم به شدت پایین بود. حدودِ یک سال طول کشید تا با بچهها و اساتید گرم گرفتم و دوستانِ خوبی پیدا کردم. یادم است استادِ کلاسِ تئاتر، به شوخی میگفت باید با انبر دست دهانِ الهه را باز کرد و حرف کشید."
فرهنگسازی برخورد با معلولان، به عهدهی رسانههاست
مادرِ الهه در خصوصِ نگاهِ مردم و برخوردِ آنها در اجتماع میگوید: " درست است که برخی نگاههای ترحمآمیز در کوچه و بازار، معلولان و خانوادههایشان را ناراحت میکند، اما شاید ما هم انتظار و توقعِ زیادی از آنها داریم. همه که فرزندِ معلول در خانه ندارند تا با مشکلاتِ ما آشنا باشند. از طرفی نمیتوان در طولِ روز برای تک تکِ عابران و رهگذران توضیح داد که معلولان چه مشکلاتی دارند و چه برخوردهایی نادرست است. به نظرِ من فرهنگسازی این موارد به عهدهی رسانهها و صدا و سیما است. "
او در خصوصِ اعتماد به نفسِ پایینی که الهه تا چند سالِ پیش داشته، میگوید: "گاهی با خودم فکر میکنم که شاید ما خودمان دلیلِ اعتماد به نفسِ پایینِ او بودهایم. شاید 12 سال حضور میانِ دانشآموزان معمولی و تحصیل در مدرسهای که همهی دانشآموزان از سلامتِ جسمانی کامل برخوردار بودند، سبب شده بود که او اعتماد به نفسِ خود را از دست بدهد."
مادر الهه اولین بار با دیدنِ اعتماد به نفسِ دخترش در اجرای نمایش جلوی همه، شگفت زده شده است. ادامه میدهد: " پس از نمایش با خودم گفتم، کاش زودتر با این مرکز آشنا میشدم. در این محل به معلولان بسیار توجه میشود. هرچند گویا مسئولان در خواب به سر میبرند، اما حضور در کلاسهای آموزشی موسسه رعد و ارتباط با افرادِ دچارِ معلولیت، سببِ پیشرفت و ترقی معلولان میشود. توجهِ کم به معلولان سبب شده بسیار منزوی و گوشهگیر شوند و تنها در محیطِ خانه و میانِ خانوادهشان اعتماد به نفس داشته باشند. این معلولان هم جزء افرادِ همین شهر هستند و همانقدر از امکانات و توجه سهم دارند که دیگر شهروندان. متاسفانه این امر میانِ مسئولان نادیده انگاشته میشود."
الهه در خانه اکثرا تلویزیون نگاه میکند و کتاب میخواند. کتابهای رمانتیک را خیلی دوست دارد. دلش میخواهد تنها بیرون برود اما بدونِ کمک نمیتواند. تکان دادنِ ویلچرش تاحدودی راحت است. اما ویلچرهایی که چرخهای بهتری دارند و برای تردد در سطحِ شهر و روی آسفالتِ خیابان، مناسب هستند، قیمتهای بسیار بالایی دارند.
مادرِ الهه در پایان ضمن تشکر از مدیر مجموعه رعد؛ صغری میرظفرجویان که توجهِ ویژهای به معلولان و شرایطِ آنان دارد، میگوید: " مشکلات زیاد است، خیابانهای شهر برای تردد ویلچر مناسب نیست. مسئولان باید این مسائل را هم در نظر بگیرند. هیچ فضایی در رسانهها و صدا و سیما به معلولان اختصاص ندارد. فیلم، کودک و نوجوان، ورزش و غیره، همه و همه کانالهای مخصوصِ خود را در صدا و سیما دارند، جز معلولان و جانبازان که قشرِ عظیمی از کشور را تشکیل میدهند. پیشنهادِ من این است که برنامههایی تهیه شود که در آن به مشکلات و معضلاتِ معلولان پرداخته شود، دلایلِ گوشهنشینی و انزوای آنها در جامعه شناسایی شود و پیشرفتهایی که داشتهاند به عموم ارائه شود تا معلولان نیز با دیدنِ ترقیِ همنوعانِ خود، اعتماد به نفسِ دوچندانی پیدا کنند."