فقری که هیچگاه ریشهکَن نمیشود؛پسرک یک مسیرِ طولانی را برای فروختنِ فالِ حافظ دنبالم آمد. روی نیمکتِ پارک که نشستم، کمی روبهرویم ایستاد و رفت سراغِ بقیهی مردم. توجهام به او جلب شد. خیلی کوچک بود. فکر کنم حدودِ چهار پنج ساله بود. صورتی سیاه و آفتابسوخته داشت. دمپاییهای لنگه به لنگه به پا داشت. قابِ تصویرِ روبهرویم، پسربچهای بود که سوارِ ماشینِ بزرگِ اسباببازیاش اینور و آنور میرفت. لباسهایش از تمیزی برق میزد. و گوشهی دیگر پسربچهی فالفروشِ کوچک. آنقدر کوچک که دلت میخواست بروی بغلش کنی. صورتش را با آب بشویی و بگویی چیزی نیست! نیازی نیست که پول دربیاوری! وقتی از فروختنِ فال، نااُمید شد، به درختی تکیه داد و به ماشینِ پسربچه خیره شد. صدایش کردم. پرسیدم فالهایت چند؟ گفت دانهای پانصد تومان. یک اسکناسِ پنجتومانی دادم و گفتم یک فال بده. گفت پولِ خُرد ندارم. گفتم اشکالی ندارد بقیهاش مالِ خودت. گفتم اسمت چیست؟ گفت ابوالفضل. 5 ساله بود. گفت گدا نیستم که! گفتم پس همهش را فال بده. خندید. برایش یک بستنی خریدم. انگار دوست نداشت زیاد حرف بزند. بستنی را که خورد، رفت دوباره سعی کند فالهایش را به مردم بفروشد. دیروز روزِ جهانی ریشهکنی فقر بود. فقری که چون سایهای شوم و سیاه، بر کوچهها و پسکوچهها سرَک میکشد و بیگناهترین قربانیانش، همین ابوالفضلهایی هستند که با دمپاییهای پاره و لباسی رنگ و رو رفته التماس میکنند به مردم برای فروختنِ یک فال. فقر یکی از بزرگترین معضلاتی است که جوامع با آن دست به گریبان هستند و گویی هرچه کشورها در همهی زمینهها مسیرِ ترقی و پیشرفت را میپیمایند، تهیدستان روز به روز، عقبتر رانده میشوند. غمِ جانکاهِ فقر هر روز شدت میگیرد و کودکانِ فقیر و غمگین دستِ اُمیدشان را به سوی شهروندان دراز میکنند تا سهمی از خوشیِ دیگران طلب کنند. برنامهریزی در خصوصِ ریشهکنیِ فقر، در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله مواردیست که بسیار موردِ توجه قرار گرفته است. اما این اقدامات به خروجیِ چندانی منتج نمیشود. محرومیت و ناتوانی افراد در دستیابی به حداقل نیازهای اساسی مانندِ خوراک، پوشاک و سرپناه، فقرِ مطلق یا معیشتی نام داد. بسیاری از معضلاتِ اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز در پیِ فقرِ معیشتی، گریبانگیرِ جوامع است. حتا در حوزهی سلامت نیز تهدیداتی جدی، کشورها را تهدید میکند و عدمِ توجهِ ویژه به مقولهی فقر، سبب میشود حوزهی بهداشت و درمان و در آخر، اقتصادِ کشور از این موضوع متضرر شود. از طرفی نیازهای روانیِ افرادِ مبتلا به فقر، جامعه را از ابعادِ گستردهای تحتِ تأثیر قرار میدهد. طبق پژوهشهایی که اخیرا در کشورهای پیشرفته در خصوصِ تأثیر فقر بر عملکردِ مغزِ کودکان انجام شده، اثر فقر بر عملکرد و یادگیری کودک غیرقابلِ اجتناب بوده است. وضعیتِ نابهسامان اقتصادی و گسترشِ فقر در پی گرانی کالاهای موردِ نیازِ افراد، سبب شده وضعیتِ معیشتی دهکهای پایین جامعه، روز به روز نابهسامانتر شود. البته وضعیتِ اقتصادیِ خانوار، تنها یک روی سکه است. روی دیگر مربوط به پارامترهای فرا-مادی است که تحتِ تأثیرِ وضعیتِ معیشتی، شرایطِ نابههنجاری برای فرد پدید میآورند. در این میان کودک به عنوانِ عضوی کوچک از خانواده که در سن و سال و شرایطیست که تأثیرپذیری بالایی از محیط دارد و زندگیِ آیندهی او بسته به وضعیتِ دورانِ خُردسالیست با حساسیتِ بیشتری مواجه است. به همین دلیل اهمیتِ توجه مسئولان به شرایطِ مادی خانوار با تمرکز بر مسائلِ کودک، از ملزومات است. از طرفی در بُعدی کُلیتر، فقر هیچ ارتباطی به منابعِ ثروتِ موجود در کشور ندارد، بلکه برنامهریزیهای همهجانبه میتواند کشورها را در مسیرِ برخورداری یکسان از ثروت یاریرسان باشد. مثلا کشورِ ژاپن یکی از فقیرترین کشورهای جهان از نظرِ برخورداری از منابعِ طبیعیست اما ردهای بالا در جدولِ جهانی ثروت را به خود اختصاص داده است. در حالی که کشورهای آفریقایی علیرغمِ دارا بودنِ معادن و ذخایرِ ارزشمند، در ردههای آخر قرار گرفتهاند.وجودِ کودکِ کار معضلی دردناک است که گویا به این زودی از جامعه رخت برنمیبندد. بنابراین چه بهتر که مردم را برای رفتارِ صحیح با آنان آموزش دهیم و با مراکز مربوط به نگهداری کودکانِ کار که آشنا کنیم تا طی اقدامی موثر در مسیرِ فرهنگسازی شناسایی این معضل میانِ مردم گام برداشته باشیم. شاید اینگونه بتوان در راستای نجاتِ آنان از وضعِ کنونی و ارتقای سطحِ کیفیِ زندگیشان حرکت کرد و لبخند و کمی شادی را برایشان به ارمغان آورد.نگارنده: نسترن کیوانپور