در انقلاب، در این بخش(سبک زندگی اسلامی)، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب شناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
139109110000893.jpg
رهبر معظم انقلاب در جمع جوانان استان خراسان شمالی در تاریخ 23/7/91 مطالب ارزشمندی حول محور «سبک زندگی» ایراد فرمودند که در ادامه این رهنمودهای حکیمانه را می خوانید.
چرا باید به «سبک زندگی» اهمیت داد؟
یکى از ابعاد پیشرفت با مفهوم اسلامى عبارت است از سبک زندگى کردن، رفتار اجتماعى، شیوهى زیستن - اینها عبارةٌ اخراى یکدیگر است - این یک بُعد مهم است؛ این موضوع را میخواهیم امروز یک قدرى بحث کنیم. ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم - که هدف انسان، رستگارى و فلاح و نجاح است - باید به سبک زندگى اهمیت دهیم؛ اگر به معنویت و رستگارى معنوى اعتقادى هم نداشته باشیم، براى زندگى راحت، زندگى برخوردار از امنیت روانى و اخلاقى، باز پرداختن به سبک زندگى مهم است. بنابراین مسئله، مسئلهى اساسى و مهمى است.
سبک زندگی بخش حقیقی و اصلی تمدن اسلامی است
ما اگر پیشرفت همهجانبه را به معناى تمدنسازى نوین اسلامى بگیریم - بالاخره یک مصداق عینى و خارجى براى پیشرفت با مفهوم اسلامى وجود دارد؛ اینجور بگوئیم که هدف ملت ایران و هدف انقلاب اسلامى، ایجاد یک تمدن نوین اسلامى است؛ این محاسبهى درستى است - این تمدن نوین دو بخش دارد: یک بخش، بخش ابزارى است؛ یک بخش دیگر، بخش متنى و اصلى و اساسى است. به هر دو بخش باید رسید.
آن بخش ابزارى چیست؟ بخش ابزارى عبارت است از همین ارزشهائى که ما امروز به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنیم: علم، اختراع، صنعت، سیاست، اقتصاد، اقتدار سیاسى و نظامى، اعتبار بینالمللى، تبلیغ و ابزارهاى تبلیغ؛ اینها همه بخش ابزارى تمدن است؛ وسیله است. البته ما در این بخش در کشور پیشرفت خوبى داشتهایم. کارهاى زیاد و خوبى شده است؛ هم در زمینهى سیاست، هم در زمینهى مسائل علمى، هم در زمینهى مسائل اجتماعى، هم در زمینهى اختراعات - که شما حالا اینجا نمونهاش را ملاحظه کردید و این جوان عزیز براى ما شرح دادند - و از این قبیل، الى ماشاءاللّه در سرتاسر کشور انجام گرفته است. در بخش ابزارى، علىرغم فشارها و تهدیدها و تحریمها و این چیزها، پیشرفت کشور خوب بوده است.
اما بخش حقیقى، آن چیزهائى است که متن زندگى ما را تشکیل میدهد؛ که همان سبک زندگى است که عرض کردیم. این، بخش حقیقى و اصلى تمدن است؛ مثل مسئلهى خانواده، سبک ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوى مصرف، نوع خوراک، نوع آشپزى، تفریحات، مسئلهى خط، مسئلهى زبان، مسئلهى کسب و کار، رفتار ما در محل کار، رفتار ما در دانشگاه، رفتار ما در مدرسه، رفتار ما در فعالیت سیاسى، رفتار ما در ورزش، رفتار ما در رسانهاى که در اختیار ماست، رفتار ما با پدر و مادر، رفتار ما با همسر، رفتار ما با فرزند، رفتار ما با رئیس، رفتار ما با مرئوس، رفتار ما با پلیس، رفتار ما با مأمور دولت، سفرهاى ما، نظافت و طهارت ما، رفتار ما با دوست، رفتار ما با دشمن، رفتار ما با بیگانه؛ اینها آن بخشهاى اصلى تمدن است، که متن زندگى انسان است.
باید آسیبشناسی کنیم چرا در بخش سبک زندگی پیشرفت نکردیم
در انقلاب، در این بخش، پیشرفت ما چشمگیر نیست؛ در این زمینه، ما مثل بخش اول حرکت نکردیم، پیشرفت نکردیم. خب، باید آسیب شناسى کنیم؛ چرا ما در این بخش پیشرفت نکردیم؟
بنابراین باید آسیبشناسى کنیم؛ یعنى توجه به آسیبهائى که در این زمینه وجود دارد و جستجو از علل این آسیبها. البته ما اینجا نمیخواهیم مسئله را تمامشده فرض کنیم؛ فهرستى مطرح میکنیم: چرا فرهنگ کار جمعى در جامعهى ما ضعیف است؟ این یک آسیب است. با اینکه کار جمعى را غربىها به اسم خودشان ثبت کردهاند، اما اسلام خیلى قبل از اینها گفته است: «تعاونوا على البرّ و التّقوى»، یا: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا». یعنى حتّى اعتصام به حبلاللّه هم باید دستهجمعى باشد؛ «و لا تفرّقوا». چرا در برخى از بخشهاى کشورمان طلاق زیاد است؟ چرا در برخى از بخشهاى کشورمان روى آوردن جوانها به مواد مخدر زیاد است؟ چرا در روابط همسایگىمان رعایتهاى لازم را نمیکنیم؟ چرا صلهى رحم در بین ما ضعیف است؟ چرا در زمینهى فرهنگ رانندگى در خیابان، ما مردمان منضبطى به طور کامل نیستیم؟ این آسیب است. رفتوآمد در خیابان، یکى از مسائل ماست؛ مسئلهى کوچکى هم نیست، مسئلهى اساسى است. آپارتماننشینى چقدر براى ما ضرورى است؟ چقدر درست است؟ چه الزاماتى دارد که باید آنها را رعایت کرد؟ چقدر آن الزامات را رعایت میکنیم؟ الگوى تفریح سالم چیست؟ نوع معمارى در جامعهى ما چگونه است؟ ببینید چقدر این مسائل متنوع و فراگیرِ همهى بخشهاى زندگى، داخل در این مقولهى سبک زندگى است؛ در این بخش اصلى و حقیقى و واقعى تمدن، که رفتارهاى ماست. چقدر نوع معمارى کنونى ما متناسب با نیازهاى ماست؟ چقدر عقلانى و منطقى است؟ طراحى لباسمان چطور؟ مسئلهى آرایش در بین مردان و زنان چطور؟ چقدر درست است؟ چقدر مفید است؟ آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرتهاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست میگوئیم؟ در بین ما دروغ چقدر رواج دارد؟ چرا پشت سر یکدیگر حرف میزنیم؟ بعضىها با داشتن توان کار، از کار میگریزند؛ علت کارگریزى چیست؟ در محیط اجتماعى، برخىها پرخاشگرىهاى بىمورد میکنند؛ علت پرخاشگرى و بىصبرى و نابردبارى در میان بعضى از ماها چیست؟ حقوق افراد را چقدر مراعات میکنیم؟ در رسانهها چقدر مراعات میشود؟ در اینترنت چقدر مراعات میشود؟ چقدر به قانون احترام میکنیم؟ علت قانونگریزى - که یک بیمارى خطرناکى است - در برخى از مردم چیست؟ وجدان کارى در جامعه چقدر وجود دارد؟ انضباط اجتماعى در جامعه چقدر وجود دارد؟ محکمکارى در تولید چقدر وجود دارد؟ تولید کیفى در بخشهاى مختلف، چقدر مورد توجه و اهتمام است؟ چرا برخى از حرفهاى خوب، نظرهاى خوب، ایدههاى خوب، در حد رؤیا و حرف باقى میماند؟ که دیدید اشاره کردند. چرا به ما میگویند که ساعات مفید کار در دستگاههاى ادارى ما کم است؟ هشت ساعت کار باید به قدر هشت ساعت فایده داشته باشد؛ چرا به قدر یک ساعت یا نیم ساعت یا دو ساعت؟ مشکل کجاست؟ چرا در بین بسیارى از مردم ما مصرفگرائى رواج دارد؟ آیا مصرفگرائى افتخار است؟ مصرفگرائى یعنى اینکه ما هرچه گیر مىآوریم، صرف امورى کنیم که جزو ضروریات زندگى ما نیست. چه کنیم که ریشهى ربا در جامعه قطع شود؟ چه کنیم که حق همسر - حق زن، حق شوهر - حق فرزندان رعایت شود؟ چه کنیم که طلاق و فروپاشى خانواده، آنچنان که در غرب رائج است، در بین ما رواج پیدا نکند؟ چه کنیم که زن در جامعهى ما، هم کرامتش حفظ شود و عزت خانوادگىاش محفوظ بماند، هم بتواند وظائف اجتماعىاش را انجام دهد، هم حقوق اجتماعى و خانوادگىاش محفوظ بماند؟ چه کنیم که زن مجبور نباشد بین این چند تا، یکىاش را انتخاب کند؟ اینها جزو مسائل اساسى ماست. حد زاد و ولد در جامعهى ما چیست؟ من اشاره کردم؛ یک تصمیمِ زماندار و نیاز به زمان و مقطعى را انتخاب کردیم، گرفتیم، بعد زمانش یادمان رفت! مثلاً فرض کنید به شما بگویند آقا این شیر آب را یک ساعت باز کنید. بعد شما شیر را باز کنى و بروى! ماها رفتیم، غافل شدیم؛ ده سال، پانزده سال. بعد حالا به ما گزارش میدهند که آقا جامعهى ما در آیندهى نه چندان دورى، جامعهى پیر خواهد شد؛ این چهرهى جوانى که امروز جامعهى ایرانى دارد، از او گرفته خواهد شد. حد زاد و ولد چقدر است؟ چرا در بعضى از شهرهاى بزرگ، خانههاى مجردى وجود دارد؟ این بیمارى غربى چگونه در جامعهى ما نفوذ کرده است؟ تجملگرائى چیست؟ بد است؟ خوب است؟ چقدرش بد است؟ چقدرش خوب است؟ چه کار کنیم که از حد خوب فراتر نرود، به حد بد نرسد؟ اینها بخشهاى گوناگونى از مسائل سبک زندگى است، و دهها مسئله از این قبیل وجود دارد؛ که بعضى از اینهائى که من گفتم، مهمتر است. این یک فهرستى است از آن چیزهائى که متن تمدن را تشکیل میدهد. قضاوت دربارهى یک تمدن، مبتنى بر اینهاست.
نمیشود یک تمدن را به صرف اینکه ماشین دارد، صنعت دارد، ثروت دارد، قضاوت کرد و تحسین کرد؛ در حالى که در داخل آن، این مشکلات فراوان، سراسر جامعه و زندگى مردم را فرا گرفته. اصل اینهاست؛ آنها ابزارى است براى اینکه این بخش تأمین شود، تا مردم احساس آسایش کنند، با امید زندگى کنند، با امنیت زندگى کنند، پیش بروند، حرکت کنند، تعالى انسانىِ مطلوب پیدا کنند.
سبک زندگی تابع تفسیرمان از زندگی است
رفتار اجتماعى و سبک زندگى، تابع تفسیر ما از زندگى است: هدف زندگى چیست؟ هر هدفى که ما براى زندگى معین کنیم، براى خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعى، متناسب با خود، یک سبک زندگى به ما پیشنهاد میشود. یک نقطهى اصلى وجود دارد و آن، ایمان است. یک هدفى را باید ترسیم کنیم - هدف زندگى را - به آن ایمان پیدا کنیم. بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها امکانپذیر نیست؛ کارِ درست انجام نمیگیرد. حالا آن چیزى که به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم باشد، میتواند کاپیتالیسم باشد، میتواند کمونیسم باشد، میتواند فاشیسم باشد، میتواند هم توحید ناب باشد؛ بالاخره به یک چیزى باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئلهى ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلى اعتقاد؛ یک چنین ایمانى باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگى انتخاب خواهد شد.
تقلید از غرب جز ضرر و فاجعه چیزی به بار نمیآورد
براى ساختن این بخش از تمدن نوین اسلامى، بشدت باید از تقلید پرهیز کنیم؛ تقلید از آن کسانى که سعى دارند روشهاى زندگى و سبک و سلوک زندگى را به ملتها تحمیل کنند. امروز مظهر کامل و تنها مظهر این زورگوئى و تحمیل، تمدن غربى است. نه اینکه ما بناى دشمنى با غرب و ستیزهگرى با غرب داشته باشیم - این حرف، ناشى از بررسى است - ستیزهگرى و دشمنىِ احساساتى نیست. بعضى بمجرد اینکه اسم غرب و تمدن غرب و شیوههاى غرب و توطئهى غرب و دشمنى غرب مىآید، حمل میکنند بر غربستیزى: آقا، شماها با غرب دشمنید. نه، ما با غرب پدرکشتگىِ آنچنانى نداریم - البته پدرکشتگى داریم! - غرض نداریم. این حرف، بررسىشده است.
تقلید از غرب براى کشورهائى که این تقلید را براى خودشان روا دانستند و عمل کردند، جز ضرر و فاجعه به بار نیاورده؛ حتّى آن کشورهائى که بظاهر به صنعتى و اختراعى و ثروتى هم رسیدند، اما مقلد بودند. علت این است که فرهنگ غرب، یک فرهنگ مهاجم است. فرهنگ غرب، فرهنگ نابودکنندهى فرهنگهاست. هرجا غربىها وارد شدند، فرهنگهاى بومى را نابود کردند، بنیانهاى اساسىِ اجتماعى را از بین بردند؛ تا آنجائى که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومى را تبدیل کردند به انگلیسى؛ اگر زبان رقیبى وجود داشت، آن را از بین بردند.
باطن فرهنگ غربی، سبک زندگی مادی شهوتآلودِ هویتزدا و ضد معنویت است
یکى از خصوصیات فرهنگ غربى، عادىسازى گناه است؛ گناههاى جنسى را عادى میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضى از کشورهاى دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنسبازى شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنسبازى مخالف است، یا با همجنسبازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقى به کجا میرسد. این، فرهنگ غربى است. همچنین فروپاشى خانواده، گسترش مشروبات الکلى، گسترش مواد مخدر.
من سالها پیش - در دههى 30 و 40 - در منطقهى جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فکر و پیرمردهائى را دیدم که یادشان بود که انگلیسها چگونه تریاک را با شیوههاى مخصوصى در بین مردم رائج میکردند؛ والّا مردم تریاک کشیدن بلد نبودند؛ این چیزها وجود نداشت. این افراد یادشان بود، سراغ میدادند و خصوصیاتش را میگفتند. با همین روشها بود که مواد مخدر بتدریج در داخل کشور توسعه پیدا کرد. فرهنگ غربى اینجورى است.
فرهنگ غربى فقط هواپیما و وسائل آسایش زندگى و وسائل سرعت و سهولت نیست؛ اینها ظواهر فرهنگ غربى است، که تعیینکننده نیست؛ باطن فرهنگ غربى عبارت است از همان سبک زندگى مادىِ شهوتآلودِ گناهآلودِ هویتزدا و ضد معنویت و دشمن معنویت. شرط رسیدن به تمدن اسلامىِ نوین در درجهى اول این است که از تقلید غربى پرهیز شود. ما متأسفانه در طول سالهاى متمادى، یک چیزهائى را عادت کردهایم تقلید کنیم.
بنده طرفدار این نیستم که حالا در مورد لباس، در مورد مسکن، در مورد سایر چیزها، یکباره یک حرکت جمعى و عمومى انجام بگیرد؛ نه، این کارها باید بتدریج انجام بگیرد؛ دستورى هم نیست؛ اینها فرهنگسازى لازم دارد. همان طور که گفتم، کار نخبگان است، کار فرهنگسازان است. و شما جوانها باید خودتان را براى این آماده کنید؛ این، رسالت اصلى است.
سبک زندگی مقلدان امام خامنهای
تبیین بایدها و نبایدهای «سبک زندگی» در جامعه ایرانی از جمله موضوعاتی است که پس از تشریح ضرورتهای آن توسط رهبر انقلاب در خراسان شمالی بیشتر مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
پایه تشکیل «سبک زندگی» در جامعه مسلمان ایران عمل به دستور العملهای تشریع شده دین مبین اسلام و مذهب تشییع است. عمل به «احکام شرعی» که علمای دین از متون اسلامی استنباط کرده و در قالب رساله و استفتائات به بیان آن میپردازند، مقدمه لازم در سبک زندگی اسلامی است که دیگر بایستههای فرهنگی بر آن بنا نهاده میشود.
روشن است که نمیشود دم از سبک زندگی اسلامی زد اما بیخیال احکام شرعی اسلام، خصوصاً احکام اجتماعی آن شد یا آنها را تنها در بایگانی رسالههای عملیه و کتابهای احکام نگه داشت. چندی پیش نظرات فقهی جدیدی از رهبر انقلاب منتشر شد که محور برخی از آن مسائل فرهنگی و اجتماعی بود.
مفهوم یابی سبک زندگی در اندیشهی امام خمینی (ره)
سبک زندگی از نظریه نشأت میگیرد یا نظریه از سبک زندگی؟ نسبت هستی شناسی با سبک زندگی چیست؟ آیا میتوان با «تزریق» یک انگارهی وجود شناختی، آدمیان را به ساخت عالمی متناسب با آن انگاره متمایل کرد؟ آیا میتوان با یک سبک از زندگی، منظومه ای هستی شناختی را در ذهن آدمیان متولد کرد؟
1. «سبک زندگی» هرچند مفهومی نوپدید نیست، لیکن دیر زمانی نیست که جایگزین مفاهیمی چون «طبقه اجتماعی» برای جبران جاماندگی تفکر اجتماعی در توضیح تحولات متأخر شده است. سبک زندگی تا زمانی که در پارادایم علم جدید استفاده میشود، معنا و اقتضائات تاریخیاش را با خود به همراه دارد. اما زمانی که قرار است در نسبت با منطق دیگری چون منطق دینی استفاده شود، بهتر آن است که برایش معادلی در تاریخ دین یافت شود. یافتن این معادل به محقق کمک خواهد کرد تا ردّ مناسبات این مفهوم را با سایر مفاهیم دینی پیدا کند.
حساسیت نسبت به مفهوم سبک زندگی در محافل علمی به خصوص از زمانی که رهبر معظم انقلاب آنرا نرم افزار تمدّن اسلامی خواندند، بیش از گذشته شد. آنچنان که از تعریف رایج برمی آید اجزای تشکیل دهندهی سبک زندگی که این مفهوم را توضیح میدهد از قبیل خانواده، ازدواج، نوع مسکن، نوع لباس، الگوی مصرف، تفریحات، کسب و کار و رفتارهای فردی و اجتماعی در محیطهای مختلف، ابعاد نوپدیدی در زندگی ما نیستند و طبعاً میتوان در میان انحاء تفکر و علوم متولد شده در تاریخ فرهنگ و تفکر اسلامی، در قبال آنها مفهومی را یافت که امکان مطالعهی آنرا در منطق و ادبیات دینی تسهیل کند.
رهبر معظم انقلاب خود اصطلاح «عقل معاش» را در مفهوم جامع خود، مترادف مفهوم سبک و فرهنگ زندگی دانستند. این بدان معناست که لازم است برای فهم درست این مفهوم و بهره بردن از مآثر فکری و تمدنی در پاسخ به مسائل مرتبط با آن، به دنبال کشف مفاهیم معادل باشیم. این نوشتار تلاشی در همین زمینه است.
2. در متون شاخص عرفان نظری میتوان به عنوان فهم اسلامی مفهوم «سبک زندگی» زمینه ای را یافت. در فهم عرفانی، میان نشئه ی ناسوتی انسان و درک وجود شناختی او نسبت وثیقی برقرار است. توضیح آنکه در عرفان نظری انسان دارای سه حضرت، سه عالم یا سه مقام دانسته میشود. هرکدام از این عوالم تربیت مخصوص و علم مخصوص و عمل مناسب با آن مقام و نشئه را اقتضاء دارد. در نظر عرفا نشئهی بالادستی واجد حضرت وجود شناختی است. آنرا عالم غیب، نشئه ی آخرت کبری و مقام روحانیت و عقل میدانند.
به تعبیر امام راحل رضوان الله تعالی علیه بالاترین و شریفترین علم متکفل تربیت آدمی در این نشئه و مقام است و آن علمی است که: «تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را کند، علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصـاف جـمـال و جـلال، و عـلم بـه عـوالم غـیـبـیـه تـجـردیـه، از قـبـیـل مـلائکـه و اصـنـاف آن، از اعـلى مـراتـب جبروت اعلى و ملکوت اعلى تا اخیره ملکوت …»*
با این وصف عالم جبروت یا آخرت کبری یا عقل، راجع به کمالات عقلی و وظائف روحی است و آنچنان که امام (ره) میفرمایند: «متکفل این علم پس از انبیا و اولیا ( علیهم السلام)، فلاسفه و اعاظم از حکما و اصحاب معرفت و عرفان هستند. (همان) دو نشئه و مقامی که ذیل این عالم شمرده میشود، اول نشئه ی برزخ یا ملکوت است که عالمی بین العالمین است (حکما از این مقام به «عالم خیال» هم یاد میکنند) و دانی ترین حضرت انسانی هم دنیاست که مقام ملک و شهادت است.
در نظر عرفان اسلامی علم متناسب و مقتضی عالم ملکوت (برزخ) راجع به اعمال قالبیه و وظایف آن است که به طور خاص به کیفیت حصول محاسن اخلاق میپردازد. نشئه ی شهادت و دنیا عالم اعمال قالبیه و ظاهره ی نفس است. علم ناظر بر آن در زبان دین، عام فقه و مبادی فقه گفته میشود و در زبان حکمت و فلسفه علم الاجتماع، آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مدن خوانده میشود. (توضیح اینکه به طور سنتی متفکران و حکمای پیشین به دسته بندی علوم میپرداختند؛ رایجترین دسته بندی از ارسطو به بعد مبتنی بود بر تقسیم سهگانهی علم به : اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن که در شاخهی حکمت عملی قرار میگرفتند. فارابی نیز در احصاء العلوم از همین تقسیم بندی تبعیت میکند)»
3. اما نکتهی مهم پس از شناسایی عوالم حقیقی وجود این است که بدانیم در عرفان اسلامی این عوالم ثلاثه نه تنها با هم مرتبط اند که کاملاً منطبق بر هم اند و در تأثیر و تأثرات بر یکدیگر در واقع یک عالم یکپارچه دانسته میشوند. به عبارت دیگر سه نشئه ی اصلی عالم انسانی از وجود یک موجود به نام انسان در سه صورت و سه بعد از عالم حکایت میکند. امام (ره) در این باره میفرمایند: «تعبیر به ارتباط نیز از ضیق مـجـال و تـنـگـى قـافیه است، باید گفت یک حقیقت داراى مظاهر و مجالى است» و در خصوص این ارتباط بین عوالم مختلف میفرمایند: «بـایـد دانـسـت کـه هـر یـک از ایـن مـراتـب ثـلاثه انسانیه که ذکر شد به طورى به هم مـرتـبـط اسـت کـه آثـار هـر یـک بـه دیـگـرى سـرایـت میکند، چـه در جـانـب کـمـال یـا طـرف نـقـص. مثلاً اگر کسى قیام به وظایف عبادیه و مناسک ظاهریه، چنانچه باید و مطابق دستورات انبیاست، نمود، از این قیام به وظایف عبودیت تأثیراتی در قلب و روحـش واقـع شـود کـه خـلقـش رو بـه نـیـکـویـى و عـقـایـدش رو بـه کمال گذارد. و همین طور اگر کسى مواظب تهذیب خلق و تحسین باطن شد، در دو نشئه دیگر مـؤثـر شود، چنانکه کمال ایمان و احکام عقاید تأثیر در دو مقام دیگر مینماید و این از شـدت ارتـبـاطـى اسـت کـه بین مقامات است».
4. بنابراین در تعریف عرفان اسلامی مناسک ظاهریه که راجع به اعمال ظاهری انسان، شیوهی زندگی و ممشای او در زیست دنیایی است، زمینهی تربیت روحی آدمی است و فساد در این مقام، به اقتضاء انطباق این عوالم بر هم، فساد عقیده و نظر را در پی خواهد داشت. امام (ره) در ادامه به نقد فهم کسانی چون شیخ اشراق میپردازد که در حکمت الاشراق، کمال علمی را بدون حصول کمال عملی ممکن میداند. ایشان این عقیده را باطل و قائلین به آن را محجوب از نشآت انسانی میدانند.
5. بیش از ده سال پیش زمانی که سپهر عمومی دانشگاهها در چنبرهی تفکر عرفی و تکثرگرای یک جریان فکری بود، یکی از محققان فلسفه اسلامی نکته ای گفت که گشایش دهندهی فهم ما در نسبت با پرسشهای فوق است. ایشان گفت زمانی فکر میکردم فلان نویسنده که شریعت را در گیرودار قبض و بسط میفهمد و با تکیه بر اشعار مشکوک الدلاله ی مولای رومی، بر بسط تجربهی نبوی اصرار میکند، مگر چه نفوذی دارد که برخی مردم کوچه و بازار هم هر از گاهی با او هم زبانی میکنند! مگر مردم کوچه و بازار هم فلسفهی دین یا کلام جدید میخوانند! اما بعدتر فهمیدم میان این مردم با آن نویسنده هرچند در ظاهر نسبتی و ارتباطی نیست امّا هر دو در یک عالم حضور دارند. آن متفلسف، زبان دریافت حضوری همین آدمیان است. او تکثرگرایی و نسبیت در فهم و حق را تئوریزه میکند و مردمان له شده در نظامات سیاسی و اقتصادی لیبرالیستی هم از ترک شریعت و نسبیت حقیقت سخن میکنند.
*تمام نقل قولها از کلام امام خمینی (ره) از کتاب چهل حدیث شرح حدیث بیست و سوم است.
خطبه متقین نهجالبلاغه؛ بهترین الگوی سبک زندگی
گفتگو با حجت الاسلام دکتر رفیعی
مفهوم «سبک زندگی» از جمله مفاهیم علوم اجتماعی و علم جامعه شناسی و مردم شناسی است که اخیراً و در دهه اخیر بسیار مورد توجه عالمان علوم اجتماعی و مدیران فرهنگی قرار گرفته است؛ سبک زندگی معنایی است که از به هم تنیدگی و پیوند و نظام وارگی و شبکهای بودن عوامل متعددی که در شیوه های زندگی یا اقلیمهای زیستن انسان تأثیر میگذارند، به وجود آمده است.
اما باید توجه داشته باشیم که سبک زندگی غربی، ظاهر و پوسته جهان متجدد و مدرن و اروپایی است. آیا میخواهیم در سبک زندگی اسلامی ظاهر و پوسته را بی توجه به باطن و هسته آن تغییر دهیم؟ یا آن را به جای باطن بگذاریم؟ و میپنداریم که با تغییر ظاهر، آن هم سطحیترین تغییرها، میتوان به جنگ باطن رفت و بر آن غلبه پیدا کرد؟ رفتارهای فرهنگی، برخواسته از باورها و عقاید و ذهنیت هائی است که منشأ و مصدر آن رفتارها و نمادها هستند.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر ناصر رفیعی، عضو هیئت علمی جامعة المصطفی در گفتگو با رجانیوز به تبیین بایدها و نبایدها در خصوص سبک زندگی پرداخته است. متن کامل این گفتگو را در ادامه بخوانید:
رهبر معظم انقلاب بر آسیب شناسی این که چرا در طول دوران پس از انقلاب پیشرفت ما در سبک زندگی اسلامی چشمگیر نبوده، تأکید داشتند، به نظر شما علت عدم پیشرفت در این زمینه چیست؟
امروزه ما از الگو های دینی روش زندگی فاصله گرفتهایم، یعنی فاصله خود را با توصیههایی که در قرآن و سیره ائمه معصومین علیهم السلام در خصوص نحوه زندگی به آنها سفارش شده، افزایش دادهایم. ما در دعاها و زیارات میخوانیم «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ خدایا زندگی ما را زندگی پیامبر و آلش قرار ده و مرگ ما را مرگ پیامبر و آلش قرار ده» پس ما باید ابتدا زندگی پیامبر و خاندان مطهرشان را بشناسیم و بعد بر اساس زندگی این بزرگواران گام برداریم.
زندگی پیامبر و خاندان عظیم الشأنشان اصولی دارد که آن اصول تغییر ناپذیر است، البته سبک و روش زندگی باید بومیسازی شود، بالاخره میدانیم که مرکب آن زمان اسب، شتر و الاغ بوده است و یا این که لباس به شیوهای خاص بوده؛ ما امروز بیان نمیکنیم که باید از آن لباس و یا مرکب استفاده کنیم چرا که با پیشرفت زمان وسایل نیز پیشرفت کردهاند. اما اصول حاکم بر زندگی ائمه ثابت است، و ما باید در زندگی خود این اصول را پیاده سازی کنیم، که متأسفانه این گونه نشده است.
اگر بخواهید الگویی برای تحقق یافتن سبک زندگی اسلامی در جامعه بیان کنید، آن الگو چیست؟
به عقیده بنده یکی از بهترین الگوها در بحث سبک زندگی اسلامی خطبه متقین نهجالبلاغه است ـ البته برخی از موارد ذکر شده در آن خطبه برای افراد خاص است ـ اگر ما به مفاهیم اصلی این خطبه توجه کنیم ملاحظه میکنیم که مولای متقیان علی (علیهالسلام) به زیبایی صفات متقین را بیان میکنند و در خصوص نشانه های انسان متقی میفرمایند «مَنْطِقُهُمُ الصَّوابُ؛ متقی حق میگوید».
امروز ما انتخابات را در پیش داریم، اگر طرفداران نامزدها، گروهها و حزبها همین سخن علی (علیهالسلام) را ملاک قرار دهند، یعنی منطقشان صواب شود، یعنی حق بگویند جلوی بسیاری از انحرافات را میگیرند.
حضزت علی (علیهالسلام) همچنین میفرمایند «وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصاد؛ لباسشان میانه روی است. وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُعُ؛ راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آمیخته است». بنابراین سبک زندگی؛ خطبه متقیان امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) است.
یکی از مصادیقی که حضرت آیت الله خامنهای در سخنان خود در جمع جوانان خراسان شمالی به آن اشاره کردند، بحث محدودیت فرزند دار شدن بود، آیا وجود این محدودیتها جامعه را با مشکل مواجه خواهد کرد؟
امروز مشکلاتی در بحث فرزند دار شدن نیز وجود دارد، رهبر انقلاب نیز به این نکته اشاره کردند و حتی لسان ایشان، لسان اعتذار از مردم بود و فرمودند «تا یک زمانی و مقطعی باید این را مطرح میکردیم که فرزند دار شدن یک مقدار محدود شود اما از یک زمانی باید این محدودیت را بر میداشتیم» البته امروز نیز بحث فرزند دار شدن دوباره مطرح شده است.
ما در مقطعی برای فرزند دار شدن محدودیت ایجاد کردیم و در جامعه نیز جواب داد، ولی بعد از آن برهه زمانی خاص متوجه شدیم که اگر این روند ادامه پیدا کند، ما با فاجعهای ـ عظیم ـ مواجهه خواهیم شد. دور شدن از سبک زندگی دینی نیز دارای چنین آثاری است.
البته ما نباید خوبیها را نادیده بگیریم چرا که پس از انقلاب اسلامی بخشهایی از سبک زندگی ما نظیر حس اجتماعی و همدردی، رسیدگی به درد فقرا و مشارکت در امور با سبک زندگی اهل بیت علیه السلام منطبق شده است.
تکلیف و وظیفه حوزه و دانشگاه در خصوص تحقق بخشیدن به سخنان رهبر انقلاب در زمینه سبک زندگی اسلامی چیست؟
وظیفه حوزه و دانشگاه، وظیفه ای سنگین است، چرا که این دو مجموعه باید در بخشهای پشتیبانی اقداماتی داشته باشند. حوزه در بخش نشریات، کتابهای درسی و دینی، مجلات، سخنرانها و... باید حضور پیدا کند، دانشگاه نیز باید همانند حوزه به این مسئله ورود پیدا کند.
دانشگاه باید در حیطه تربیت دانشجو اقدامات مناسبی را انجام دهد؛ بالاخره دانشجویان 10 تا 12 واحد دروس عمومی میخوانند، از این جهت باید استادانی باید به دانشجویان آموزش دهند که در این مسئله پیشتاز باشند.
ما امروز در دانشگاه واحد درسی تنظیم خانواده داریم، به نظر میرسد که امروز جایگاه آن وجود دارد که وزارت علوم بر روی این واحد درسی تجدید نظر داشته باشد و این درس را حذف کند و به جای آن دو واحد سبک زندگی ارائه شود.
آموزش و پرورش و مجموعه دستاندرکاران فرهنگی کشور باید به مبحث سبک زندگی اسلامی ورود پیدا کنند و آموزه های اسلامی را در زندگی مردم پیاده سازی نمایند. من بیان نمیکنم که در مدارس راهنمایی و دبیرستان دو واحد درسی بگنجانند ـ که برخیها نخواهند آن را بپذیرند و بگویند سخت است ـ ولی باید برای استادان این دو مقطع در درسهای پرورشی و دینی دورههایی گذاشته شود که سبک زندگی را در این مقاطع به دختران و پسران بیاموزند تا این دانش آموختگان فردا در مراحل اولیه زندگی مشکلاتی را ایجاد نکنند.
اگر یک دبیر بینش و دینی و یک استاد اخلاق بتوانند، سبک زندگی دینی ائمه را به دانش آموختگان مدارس و دانشگاه خوب تبیین کنند، خودش فضای سبک زندگی اسلامی را فراهم میکند و طبیعتاً همین بحث را در بخش مشاورهها داریم.
باید توجه داشته باشیم که مردم بیشترین تأثیر در سبک زندگی را از رسانهها میپذیرند، به عنوان مثال زمانی که سریالی پخش میشود، نام بازیگران آن در سال، نام برجستهی ثبت احوال میشود و این بدین معناست که مردم تحت تأثیر حتی کلمات و رفتار بازیگران قرار میگیرند. بنابراین لازم است که در صدا و سیما برنامههایی ساخته شود تا سبک زندگی دینی با بومی سازی در فضای امروز جامعه ما قرار گیرد.
جایگاه اشتغال زنان در سبک زندگی اسلامی
با نگاهی به آمار و ارقام مشارکت اجتماعی زنان میتوان دریافت این مهم نیز همانند آمار قبولی دختران در دانشگاه سوار بر منحنی صعودی میتازد و زنان در عرصهی اشتغال نیز همچون تحصیل میروند تا از مردان پیشی بگیرند. با وجود این، اشتغال زنان یکی از مسائلی است که هنوز هم جای بحث دارد. از همین رو، همواره کار کردن زن در خارج از خانه، با توجه به ویژگیهای ذاتی و تأثیرگذار وی در خانواده و نقشهای بیبدیل مادری و همسری، با نگاههای منتقد همراه بوده است.
از سوی دیگر، باید در نظر داشت مشارکت اجتماعی زن، به صورتی که امروز در تعاریف ما جای گرفته، نقشهای اصلی و مهمی را که سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی برای وی در نظر گرفته است تحتالشعاع قرار میدهد. به بیان دیگر، سبک زندگی اسلامیـایرانی نه فقط خانهداری را یک شغل بسیار مهم میداند، بلکه آن قدر برای نقشهای مادری و همسری زن ارزش قائل است که دیگر نقشهای وی را در سایهی این دو وظیفهی حساس تعریف میکند، زیرا این نقشها، بر خلاف دیگر وظایف تعریفشده در ساختار جامعه، هیچ جایگزینی ندارند.
در این میان اما باید دید مفهوم اشتغال در سبک زندگی اسلامیـایرانی چیست؟
آیا خانهداری شغل نیست؟
چرا یک زن زمانی شاغل محسوب میشود که از محیط خانه فاصله بگیرد؟
اشتغال یک زن آیا وی را با تعدد نقشها مواجه نمیسازد و حتی در صورت توانایی وی برای ایفای شایستهی تمامی این نقشها، آیا روح و جسم زن دچار خمودگی و فرسودگی نمیشود؟
با توجه به نیازهای روحی فرزندان در تعامل با مادر، آیا فرزندان از اشتغال مادر آسیب میبینند؟
اشتغال زن چقدر بر تعاملات خانوادگی وی و ایفای نقش همسری اثر دارد؟
آیا میان افزایش حضور اجتماعی زنان با بالا رفتن سن ازدواج، تأخیر در فرزندآوری و کاهش رشد جمعیت کشور ارتباط معناداری وجود دارد؟
در ادامه به این سؤالات پاسخ میدهیم.
جایگاه خانهداری در سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی
شاید در نخستین گام برای بررسی آثار و پیامدهای اشتغال زنان بر خانواده و جامعه باید مفهوم اشتغال را مورد بازبینی قرار داد. اشتغال از جمله مفاهیم بنیادین و کلیدی است که در هر فرهنگی معنایی متفاوت پیدا میکند. امروز در جامعهی ما نیز اشتغال اغلب به همان معنایی رایج در غرب به کار میرود؛ یعنی کار درآمدزا. در این فرهنگ، شاغل به کسی میگویند که در ازای کار، دستمزدی دریافت کند. اما شغل در فرهنگ اسلامی بر مفهوم «کار» تأکید دارد.
کار به معنای عام هر چیزی است که برایش انرژی صرف میشود؛ چه رسمی باشد چه غیررسمی، مزدبگیر باشد یا فی سبیلالله. بنابراین تعبیر کار خانگی، خانهداری، پرورش فرزند، فعالیت زنان روستایی در بخش کشاورزی و مواردی نظیر آن نیز به مفهوم کار است. در متون دینی نیز بر این معنا از کار تأکید شده است و همه مکلف به آن هستند.
از سوی دیگر، خانهداری حتی ارزش افزوده هم دارد. برای نمونه، اگر یک ماه هزینهی کارهایی را که خانم در خانه انجام میدهد را محاسبه کنید، ارزش کار آنها مشخص خواهد شد و مشاهده خواهید کرد که خانهداری زن علاوه بر سایر محسناتی که دارد از لحاظ اقتصاد فردی نیز مقرون به صرفه است و تأثیر زیادی بر اقتصاد جامعه دارد. برآورد شده است که کار منازل بین 25 تا 40 درصد ثروت ایجادشده در کشورهای صنعتی را در بر میگیرد.1
علاوه بر این فرآیند مهم تربیتی، عاطفی، اخلاقی و... نیز بر حضور مؤثر زن در خانه مترتب است. پس میبینیم که خانهداری نه فقط شغل محسوب میشود، که در حلقههای اقتصادی جایگاه مهمی را هم به خود اختصاص میدهد.
بایدها و نبایدهای اشتغال زنان از نگاه مقام معظم رهبری
از نگاه رهبر معظم انقلاب نیز اشتغال بانوان بایدها و نبایدهایی دارد. آسیب نرسیدن به نقشهای اصیل زن، یعنی مادری و همسری، و بحث رعایت حریم محرم و نامحرم و پرهیز از اختلاط، شروط اساسی است که رهبر معظم انقلاب برای اشتغال بانوان جامعه برمیشمرند.2
بنا بر تأکید ایشان، نقشهای همسری و مادری، بر خلاف دیگر نقشهای تعریفشده در جامعه، بیبدیلاند و فقط زن میتواند از پس آن برآید.3 به تعبیر رهبر فرزانهی انقلاب، فرزندآوری و تربیت فرزند و باز کردن گره از تارهاى فوقالعاده ظریف عواطف کودک، تنها با سرانگشتان مادر امکانپذیر است تا کودک دچار عقدهی عاطفی نشود.4
از سوی دیگر، عدم رعایت حریمها میتواند نظام ارزشی و اخلاقی جامعه را به ورطهی نابودی بکشد. این اتفاق با سستی پایههای خانواده و بیاعتمادی شوهر آغاز میشود و با پوک کردن پایههای سلامت اخلاقی خانواده به جامعه نیز کشیده میشود.
بر همین اساس، میتوان اثرگذاری اشتغال بانوان بر نقشهای مادری و همسری را مورد ارزیابی قرار داد.
بایدها و نبایدهای اشتغال بانوان
اشتغال زنان مانند هر پدیدهی دیگری دارای وجوه مثبت و منفی است. در اینجا نیز باید اهمیت و تأثیرگذاری این محاسن و معایب را بر فرد، خانواده و جامعه در نظر گرفت تا بتوان به یک قضاوت کلی از ترسیم جایگاه زن در مشارکتهای اجتماعی دست یافت.
افزایش اعتماد به نفس، احساس استقلال، خودباوری و کمک به اقتصاد خانواده از محاسنی است که برای اشتغال زنان برشمرده میشود، اما چالشهای بسیاری نیز در این مسیر وجود دارد؛ چالشهایی برای خود بانوان، فرزندان، خانواده و در نهایت جامعه.
پیامدهای فردی اشتغال زنان
تحمیل فشارهای روحی و جسمی ناشی از تعدد نقشها:
اشتغال نقشهایی غیر از نقش اصلی مادری و همسری به بانوان تحمیل میکند. این تنشها گاهی سبب تغییرات کلی در خلقوخوی زنان میشود؛ به گونهای که روحیهی لطیف و ظرافتهای زنانه گاهی به طور کلی تحت تأثیر قرار میگیرد و این مهم، هم بر رشد و تعالی فردی زن اثرگذار است و هم بر روابط خانوادگی وی.
تأخیر در ازدواج:
تجرد قطعی یا تجرد تا سنین بالا امری است که در میان زنان شاغل بیشتر به چشم میخورد و استقلال مالی یکی از دلایل این پدیده است. این موضوع صرفنظر از تبعات فردی، منجر به کاهش نرخ رشد جمعیت در جامعه نیز میشود.
جابهجایی نقشها و اولویتها:
زنان شاغل گاهی آنچنان در کار خود غرق میشوند که نقشها و اولویتهایشان تغییر میکند و این تغییرات بر ارزشها و انتظارهای فرد، تفکر و تصمیمگیریهای وی تأثیر میگذارد و به مرور زمان، مسائل کاری بر مسائل خانوادگی، همسر و فرزندان اولویت مییابد.
احساس گناه در مادران شاغل:
مادران شاغل گاهی به علت نگرانی از عدم حضور در کنار فرزندشان احساس گناه میکنند که این احساس منجر به اضطراب و در نهایت، لطمه به کار و رابطهی مادر و کودک میشود و به صورت پرخاشگری، توجه بیش از اندازه به کودک و... بروز میکند.
پیامدهای خانوادگی اشتغال زنان
سستی کانون خانواده:
از نظر «آنتونی پارسونز» پایگاه اجتماعی خانواده و حفظ امنیت و آسایش خانواده از طریق درآمد شغلی مرد است و نقش زن ایجاد و حفظ روابط عاطفی درون خانواده است. پارسونز این تقسیم را بهترین شکل برای حفظ وحدت خانوادگی میداند و تداخل هر نقش دیگری را سبب بر هم خوردن تعادل زندگی به حساب میآورد، زیرا به خصوص در حالت اشتغال زن، او تبدیل به رقیب شغلی شوهر خود میگردد و این رقابت زن و شوهر با یکدیگر سبب ناهماهنگی و نابسامانی خانواده میشود. به باور وی، نقشهای متعارف زن و مرد معادل و مکمل یکدیگر است.
سردی روابط با همسر:
زن ویژگیهای روحی متفاوتی از مرد دارد. از همین رو، چالشهایی که در محیط کار به وجود میآید میتواند خستگیهای روحی و جسمی را برای وی به وجود آورد و این خستگیها بر روابط زناشویی و حتی کلامی زن تأثیر میگذارد و میتواند منجر به سردی ارتباط او با همسرش شود. در نتیجه، تفاهم زن و مرد به تخاصم مبدل میگردد و حتی میتواند منجر به جدایی شود.
بروز روحیهی مدیریتی در برخورد با همسر:
گاهی زنان شاغل، روحیهی منعطف و مهربان خود را از دست میدهند و روحیهی مدیریتی پیدا میکنند که این مسئله نیز بر روابط آنها با همسر تأثیرگذار است.
استقلال مالی و احساس عدم وابستگی:
گاهی استقلال مالی و عدم وابستگی اقتصادی زن سبب تغییر روابطش با مرد میشود. به بیان دیگر، رفتار استقلالطلبانهی زن، اقتدار و مدیریت مرد را خدشهدار میکند و این مسئله موجب بروز اختلاف در خانواده میشود.
کمرنگ شدن حضور زن در خانه:
اشتغال زن سبب میشود تا زمان حضورش در کانون خانواده کاهش یابد و این مهم، علاوه بر تأثیر بر روابط او با همسر، فرزندان را نیز متأثر میسازد.
انتقال خستگی ناشی از کار به خانه و عدم آمادگی جسمانی و روانی برای برآوردن نیازهای روانی و عاطفی اعضای خانواده یکی دیگر از عوارض این حضور کمرنگ است.
ارضای نیازهای کلامی و عاطفی زن در محیط کار:
برخی از بانوان شاغل در محیط کار آن قدر با همکاران و مراجعان ارتباط کلامی دارند که ممکن است در منزل نیاز و انگیزهای برای برقراری رابطهی کلامی با اعضای خانواده نداشته باشند. این مسئله میتواند به شکل مشکلات عاطفی و رفتاری و دوستیهای افراطی و ناسالم در فرزندان بروز کند. در مورد همسر نیز ممکن است این موضوع موجب بدخلقی و برقراری روابط عاطفی و کلامی ناسالم با زنان دیگر شود.
کاهش ارتباط با بستگان و دوستان:
خانوادههای شاغل، در مقایسه با خانوادههای سنتی، وقت کمتری برای حضور در خانواده و اقوام دارند. از این رو، به نوعی منزوی میشوند و حمایت عاطفی و روانی و حتی مالی اطرافیان را از دست میدهند.
غلبهی ارتباطات کاری بر ارتباطات خانوادگی:
گاهی ارتباطات دوستانه و روابط عاطفی در محیط کار و میان همکاران از روابط و تعاملات خانوادگی پیشی میگیرد؛ به گونهای که همان مدت زمان کوتاه حضور در خانواده نیز حضوری سرد است و این به روابط خانوادگی بیش از پیش آسیب میزند.
تأثیر اشتغال مادر بر فرزندان
ارتباط فرزندان با مادر نه فقط در رفع نیازهای کودک مؤثر است، بلکه بر حالات روانی و عاطفی وی نیز تأثیر میگذارد. مادران شاغل اغلب به دلیل آنکه بخش مهمی از ساعات مفیدشان را در طول روز از فرزند جدا هستند، نمیتوانند همانند مادران خانهدار به کودکان خود رسیدگی کنند. علاوه بر این، آنها در کنار خستگی جسمی و ذهنی ناشی از کار، مسئولیت خانه و خانهداری را هم به دوش میکشند. از سوی دیگر، سپردن کودکان به مهد کودک هم چندان مورد تأیید کارشناسان نیست، چرا که به باور آنها این کار ممکن است موجب بروز نابسامانیهای روانی خاصی در بزرگسالی شود.
فاصلهی عاطفی از فرزند:
روانشناسان معتقدند کودکان در سالهای نخستین زندگی، نیاز شدید عاطفی دارند و این نیاز تنها از سوی مادر تأمین میشود و با هیچ نهاد جایگزین دیگری تأمین نمیشود. با شاغل شدن زن، که مهمترین نقش را در ایجاد تعادل عاطفی و روانی و ایجاد فضایل دارد، لطمهی شدید روحی به فرزندش وارد میشود.
کاهش نفوذ مادر در تابعیتپذیری فرزند:
هر مسئلهای که سبب دوری والدین از فرزندان شود از میزان نفوذشان در آنها کم میکند. اشتغال مادر نیز این دوری را پدید میآورد و به این صورت، بر تربیت صحیح فرزندان تأثیر میگذارد، زیرا فرزند دیگر حرفشنوی لازم را ندارد.
رفتارهای تربیتی خارج از خط تعادل:
خستگیهای روحی ناشی از اشتغال در خارج از منزل گاهی سبب رفتار غیردوستانه و سختگیری افراطی مادر میشود و گاهی هم مادر میکوشد تا ساعات نبودن خود را با هدیه یا نوعی باج دادن به فرزند جبران کند و این روند افراطی و تفریطی رفتار با فرزندان کلیّت تربیت او را دچار خدشه مینماید.
عدم نظارت مستقیم بر فرزندان و غفلت از نیازهای آنها:
پرخاشگری و عدم تمرکز، اُفت تحصیلی و بحرانهای عاطفی در نوجوانی حکایت از عدم نظارت مستقیم والدین و به خصوص مادر بر آنها دارد و این مسئله نیاز به حضور و واکنش به موقع مادر در برابر رفتارهای فرزندان را بیشتر به رخ میکشد.
تضعیف جایگاه پدر:
اشتغال مادر ممکن است نقش و جایگاه پدر را در بین فرزندان پسر مخدوش کند. فرزندان چون میتوانند بخشی از نیازهای مالی خود را از طریق مادر برطرف نمایند، ممکن است نقش پدر را در منزل نادیده بگیرند و از کمکها و راهنماییهای وی خود را بینیاز بدانند و به مرور زمان، پدر در انزوا قرار گیرد.
کمرنگ شدن نقش مادر به عنوان الگوی جنسیتی برای دختران:
بیتردید نخستین الگوی دختر، مادر است. دختر در تعامل با مادر، خانهداری، کدبانویی، شوهرداری، بچهداری و امثال آن را یاد میگیرد و به تدریج، بخشی از مسئولیت زندگی را در خانواده بر عهده میگیرد و خود را برای زندگی آینده آماده میکند؛ اما حضور کم مادر در خانه و کانون خانواده این الگو را بیرمق میسازد.
دوگانگی در تربیت فرزندان:
در طول زمان حضور در محل کار، مادر مجبور است فرزند یا فرزندان خود را به مهد کودک یا به افراد دیگری از فامیل مثل خواهر یا مادربزرگ بسپارد. این در حالی است که الگوهای تربیتی مادر با ایدهها و روشهای تربیتی مربیان مهدها و دیگران متفاوت خواهد بود و فرزندان با حالتی دوگانه در رفتار و افکار و ارزشها رشد خواهند نمود.
آثار اجتماعی اشتغال بانوان
اگرچه پیامدهای فردی، خانوادگی و آثار اشتغال مادر بر فرزندان همگی میتوانند به طور غیرمستقیم جامعه را متأثر سازند، اما اشتغال زنان به طور مستقیم نیز تبعاتی برای جامعه دارد. از جمله تبعات این امر میتوان به کاهش رشد جمعیت و بیکاری مردان اشاره کرد.
1. اثر اشتغال بانوان با نرخ رشد جمعیت در کشور
2. نرخ رشد جمعیت در کشور ما نیز با کاهش چشمگیری مواجه شده است؛ کاهشی که به باور بسیاری از صاحبنظران ارتباط معناداری با افزایش اشتغال بانوان در دهههای اخیر دارد.
کم شدن میل به فرزندآوری:
زنان شاغل به سبب تعدد وظایف ترجیح میدهند فرزندان کمتری داشته باشند تا بتوانند از پس ایفای نقش مادری برآیند. در نتیجه امروز تکفرزندی پدیدهی غالبی است که در خانوادههایی که در آنها زن شاغل است بیشتر دیده میشود. گاهی هم شاهد فاصلهی سنی زیادی بین بچهها هستیم که آسیبهای خودش را دارد.
تأخیر در فرزندآوری:
در کشور ما و بر اساس ضعف قوانین و اجرای نامناسب آنها، زنان شاغل برای از دست ندادن شغلشان ناگزیرند فرزندآوری را به تأخیر بیندازند.
3. بیکاری مردان
زنان اغلب نیروی کار ارزانتری به شمار میروند و به دلیل آنکه مسئولیت مدیریت مالی خانواده با آنان نیست، راحتتر زیر بار مشاغل کمدرآمد میروند. همین امر موجب میشود شرکتها و مؤسسات به استفاده از نیروی زن تمایل داشته باشند و در این میان، مردان بیکار میمانند. این موضوع یکی از نگرانیها و دغدغههای جامعهی امروز ما نیز هست.
راهکارها
در برابر آسیبهایی که برای اشتغال بانوان برشمردیم، راهکارهایی نیز وجود دارد؛ راهکارهایی که میتوان علاوه بر در نظر گرفتن مسائل اقتصادی خانواده، آرامش روحی و روانی بانوان، نهاد خانواده و فرزندان را نیز در آنها منظور کرد.
1. توجه به ارزش و اهمیت خانه و خانهداری:شاید در نخستین گام لازم باشد تا با نگاهی دوباره به جایگاه خانهداری و ارزش همسری و مادری، بازتعریفی از اشتغال و مفید بودن بانوان جامعه ارائه شود. مطابق تعریفی که ارائه شد، خانهداری متقارن با بیکاری نیست، بلکه خانهدارى و ایفای نقش مادری و همسری، بستر فرهنگسازى و اصلاح اجتماع و رشد انسانهاست؛ همچنان که در آیات و روایات ما نیز به ارزش مادری و همسری زنان توجه ویژهای شده است.
2. احیای ارزش مادری و اهمیت تربیت فرزند
3. تقسیم کار میان اعضای خانواده
4. پرهیز از تجملگرایی و رعایت اعتدال و قناعت در هزینهها و مخارج زندگی و به نوعی بازگشت به سبک زندگی ایرانی و اسلامی سبب کاهش چشمگیر نیازهای مادی خانواده میشود و دیگر نیازی به اشتغال همزمان زن و شوهر برای تأمین هزینهها نیست.
5. گسترش کارهای نیمهوقت یا پارهوقت برای بانوان
6. جدیتر شدن بحث دورکاری و در نظر گرفتن اولویت برای دورکار شدن زنان، به خصوص مادران دارای فرزند کوچک
7. تفکیک محیطهای شغلی مردان و زنان برای پیشگیری از بروز برخی آسیبهای اخلاقی
8. توسعهی مشاغل خانگى و توسعهی مشاغل محلى
9. امکان به دست آوردن فرصت شغلى پس از وقفهی چند ساله به دلیل انجام فعالیتهاى مادرانه
10. حذف کشیکهاى غیرضرورى در ساعات شب برای زنان
11. ایجاد فرصتهاى شغلی جدید در عرصههاى متناسب با روحیات بانوان
12. جدی گرفتن بیمهی زنان خانهدار برای کاستن از دغدغههای معیشتی این قشر مفید و مؤثر
اینها از جمله مواردی است که همت و باور مسئولان و سیاستگذاران جامعه را میطلبد و اگر جدی گرفته شود، میتواند تا حدود زیادی از مشکلات بانوان در زمینههای اقتصادی بکاهد.
نتیجهگیری
اشتغال بانوان هرچند منعی دینی یا اجتماعی ندارد، اما با آسیبهایی در ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی همراه است. هرچند کم نداریم بانوانی را که با رعایت بایدها و نبایدهای اشتغال، که مهمترین آنها آسیب ندیدن نقش مادری و همسری و پرهیز از اختلاط با نامحرم است، علاوه بر مشارکت اجتماعی موفق، نقشهای اساسی خود را نیز به شایستگی انجام میدهند. اما نمیتوان انکار کرد این مهم نیازمند همراهی و همدلی تمامی اعضای خانواده است. در غیر این صورت، فرسودگی و کسالت روح و جسم بانوان شاغل امری دور از انتظار نخواهد بود.
از سوی دیگر، با کندوکاوی جدی در برخی از پژوهشها و مقالات حامی اشتغال زنان و معرفی این موضوع به عنوان نیاز واقعی و مطالبهی جدی زنان، ردپای تفکرات فمینیستی را میتوان در آنها مشاهده کرد که آگاهانه یا ناآگاهانه وارد این مفاهیم شدهاند. به هر حال، تفاوتهای جسمانی و روانشناختی زنان و مردان و تفاوت بین بافت دینیـفرهنگی جامعه ما با جوامع اروپایی و غربی از مواردی است که اشتغال بانوان در جامعهی ما را از جوامع اروپایی متمایز میسازد.
هرچند نمیتوان برای مثبت یا منفی بودن اشتغال بانوان نظر قطعی ارائه کرد، اما به نظر میرسد نقشهای بیبدیل زنان در محیط خانواده آن قدر مهم است که نمیتوان آن را با هیچ نقش دیگری مقایسه کرد و حیف است این تعهد تأثیرگذار آسیب ببیند یا به آن خدشه وارد شود.
منابع تحقیق :
1. گیدنز، 1373، ص 196.
2. بیانات حضرت آیتالله خامنهای در سومین نشست اندیشههای راهبردی.
3. همان.
4. همان.
تأثیر رسانه بر سبک زندگی کودکان و نوجوانان
در عصر کنونی رسانهها مانند دریچهای به جهان خارج در دیدگاهها، نگرشها و رفتارهای افراد جامعه مؤثر هستند؛ چه اینکه تصور بسیاری از ما از جهان خارج و خودمان به ناچار به واسطهی رسانهها شکل گرفته است. نهاد رسانه به کار تولید، بازتولید و توزیع معرفت به معنای وسیع آن، یعنی نمادها یا مرجعهای معنیدار و قابل تجربه در جهان اجتماعی، اشتغال دارد. غالباً حدود و ثغور محیط نمادینی که در آن زندگی میکنیم (شامل اطلاعات، افکار و باورها) با کمک رسانههای جمعی بر ما مکشوف میشود. علاوه بر این، رسانهها نقش میانجی میان واقعیت اجتماعی و تجربهی فردی را ایفا میکنند؛ میانجی مخاطب با دیگران و تجربهای خارج از ادراک یا تماس مستقیم او، میانجی مخاطب و نهادهای قانونی، صنعتی، دولتی و ادراک مخاطب از سایر گروهها. از این رو استعارههایی مانند پنجرهای رو به جهان خارج، مفسر حوادث پیچیده، تریبون انتقال اطلاعات و عقاید، آیینهی بازتابنده جامعه یا پرده و حجابی بر حقیقت و خدمت به مقاصد تبلیغاتی ناظر بر میانجی بودن رسانههای جمعی در روابط اجتماعی است (مک کوایل، 1385، صص 81 تا 84).
اساساً تصور وجود سبکهای زندگی بدون رسانههای جمعی غیرممکن است. از نظر گیدنز رسانهها نقش مهمی در تبلیغ سبکهای زندگی مختلف دارند. طیف سبکهای زندگی با گونههای آرمانی که در رسانهها طرح میشوند شاید محدود باشند، ولی گستردهتر از سبکهای زندگیای هستند که افراد قاعدتاً در زندگی روزمرهی خود در قالب آنها جا میگیرند. البته به اعتقاد او رسانهها در جهان جدید در عین اینکه امکانها و گونهها را به دست میدهند، تفسیرهای باریکاندیشانهای از نقشها یا سبکهای زندگی خاص نیز ارائه میکنند.
سبکهای زندگی، با توجه به محبوبیت و قدرت اجتماعی خویش، از رسانههای گوناگون برای اشاعهی خود استفاده میکنند و شکلدهندهی محتوا و فرم برنامهها هستند. سبک زندگی میتواند به مثابهی فرهنگ یا ارزشهای ارتباطگران رسانههای جمعی نمود پیدا کند. برای مثال، نویسندگان، کارگردانان و سایر عوامل تولید در سریالهای تلویزیونی بازتابدهندهی سبک زندگی خود، یعنی سبک زندگی طبقهی متوسط، هستند.
پوشش خبری رسانهها میتواند ترویجدهندهی مبانی سبکهای زندگی باشد. در مورد اخبار، بررسی این تأثیرات، پیچیدهتر و نیازمند این است که سیاست خبری، ایدئولوژی یا ارزشهای اجتماعی مؤثر بر آن بررسی شود.
نهایتاً ممکن است ردپای سبک زندگی را با بررسی زنجیرهای از این موارد آشکار کرد. یکی از بارزترین جلوههای این مسئله سبک خبری و ارزشهای خبری است. محققان مختلفی الگوهایی از سبک خبری را تشریح کردهاند که نشاندهندهی غلبهی معیارها، مانند تشخص بخشیدن، ستیز، خشونت، ارجاع به ملتهای نخبه، ارجاع به افراد نخبه و منفی بودن، کلانشهرگرایی (همهی راهها به شهرهای بزرگ ختم میشود)، طبیعیسازی (امر فرهنگیـتاریخی را طبیعی جلوه دادن) در گزینش و پوشش اخبار است. هر کدام از این عناصر میتواند مرتبط با انگارههای سبکهای زندگی باشد.
هرچند امروزه رسانههایی مانند تلویزیون یا فرارسانههایی مانند اینترنت بیشتر مرجع مخاطبان برای سبک زندگی هستند، ولی رسانههای نوشتاری مانند روزنامهها و مجلات نیز به نوبهی خود در ترویج و معرفی سبکهای زندگی نقش دارند. این رسانهها حوزههای مد، توریسم، بهداشت، دکوراسیون، موسیقی و... را پوشش میدهند. مجلههای «life»، ماهنامهی «Gentlemen's Quarterly»، «Complex» (با گروه مخاطب هدف مردان دانشگاهی در کلانشهرها)، «Marie Claire» و «prima» (با مخاطب هدف زنان) نمونههایی از نشریات سبک زندگی هستند.
در اینترنت نیز علاوه بر سایتهای معروف و تخصصی سبک زندگی مانند «The Beauty Bean» (برای طراحی داخلی)، «Smitten Kitchen» (برای آشپزی و مواد خوراکی)، «Jezebel» (زندگی چهرههای مشهور) و... حتی سایتهای خبری معروف نیز بخشی را به سبک زندگی اختصاص دادهاند تا به نیازهای خبری مخاطبان خود در این حوزه پاسخ دهند.
غالباً سبک زندگی مبتنی بر ارتباطات تصویری است و از رسانهی تلویزیون بیشتر برای آن استفاده میشود. از پرطرفدارترین برنامههای تلویزیونی که در مقولهی برنامههای سبک زندگی قرار میگیرند برنامههایی هستند که در آنها ترکیبی متنوع از آشپزی، اخبار چهرههای سرشناس، موسیقی و... به مخاطب عرضه میشود. از دیگر اَشکال برنامههای سبک زندگی، برنامههای مربوط به پوشش است که در آن کارشناسان طراحی لباس و مد، برای مخاطبانی که با آنها مکاتبه کردهاند، مدل مو و پوشش و سایر خصوصیات ظاهری را طراحی میکنند. این نوع برنامهها در مورد طراحی داخلی خانههای مخاطبان نیز تهیه میشود. نمونهی دیگر برنامههای سبک زندگی، مسابقاتی است که در آن مخاطبان بر اساس مهارت آشپزی خود با دیگران رقابت میکنند. «come dine with me» از اولین و معروفترین نمونههای این نوع برنامههاست که توسط شبکهی تلویزیونی «itv» در انگلستان پخش میشود. نمونههایی از این نوع برنامهها در 31 کشور، از ترکیه گرفته تا آفریقای جنوبی و دانمارک و مالزی و... پخش میشود.
شاید آشکارترین سطح تأثیرگذاری رسانهها بر سبک زندگی تبلیغات تجاری باشد. رسانهها با تبلیغ محصولات و خدمات میتوانند در ترویج، اشاعه و تداوم سبکهای زندگی مؤثر باشند. به تعبیر آسابرگر، تبلیغات برای اینکه بتواند کالا را به فروش برساند مجبور است نگرشها، شیوههای زندگی، رسوم، عادات و ترجیحات مردم را زیر و رو کند. تبلیغات در حقیقت چیزی بیشتر از تجارت محض است. تبلیغات حیات روزمره را در کنترل خود میگیرد و بر روابط اجتماعی سیطره مییابد و در عین حال مردم را به درونگرایی و جدایی گزیدن از دیگران رهنمون میکند و به آنها شکلی از سلیقهی جمعی را تحمیل میکند.
بال روکیچ (1984) نشان داد که تلویزیون میتواند ابزاری مناسب برای اغوای فرد به پذیرش ارزشهای جدید باشد. او در مطالعهاش شواهدی را یافت مبنی بر پذیرش سریع ارزشهای فردگرایانه توسط افرادی که در معرض فیلمها و برنامههای تلویزیونی غربی قرار میگیرند.
در مطالعهای طولی از تأثیرات تبلیغات تلویزیون در ایالات متحده، مشخص شد که در معرض تبلیغات قرار گرفتن، ارزشهای مادیگرایانه را ترویج میکند. این مطالعات مبتنی بر این فرضیهاند که تبلیغات، علاوه بر دریافت اطلاعاتی در باب محصولات و سرویسها، ارزشهای مصرفگرایانه را نیز بیان و القا میکنند.
همچنین پژوهشی در چین نشان داد که قرار گرفتن در معرض محتوای رسانههای غربی و همچنین رسانههای حاوی مطالب مصرفگرایانه موجب پذیرش دو ارزش مصرفگرایانه، یعنی مصرف کیفیتی و مصرف نوآورانه و همچنین توسعهی نگرشهای مثبتتر نسبت به تبلیغات میشود و منجر به مصرف بیشتر میگردد (موحد و دیگران، 1389، صص 14 و 15).
تحقیقات سبک زندگی در حوزهی انتخاب رسانهای میتوانند هم ویژگیهای مخاطبان خاص را برای رسانهی خاص شناسایی کنند و هم مخاطبان خاص را برای گروهی از رسانهها. این شناسایی هم در هدفگذاری تولید رسانهها از نظر کمّی و کیفی مفید خواهد بود و هم استراتژی تبلیغات رسانهای را روشن میکند. مهمترین مطالعات مرتبط با سبک زندگی در حوزهی تولید رسانهای توسط گروهی از محققان، از جمله پسیمر و تیلگرت، انجام شده است. آنها گروههایی از خوانندگان مجلات را با ویژگیهای سبک زندگی آنها، متغیرهای جمعیتشناختی، استفاده از کالاها و ویژگی انتخاب شغل، مشخص و دستهبندی کردند. این مطالعات در طول بیش از سه دهه باعث شده است که بنگاههای تبلیغاتی، بسته به نوع کالایی خاص، تشریفات یا رسانهها را برای تبلیغ مناسب بدانند و از این طریق به مدل انتخاب رسانهای دست یافتند؛ با این فرض که هر رسانه اعم از نوشتاری یا دیداری برای محتوای خاصی تولید میشود و مخاطبان خاصی را نیز دارد.
سطح دیگری از تأثیرات رسانهها برنامههای غیرخبری مانند سریالها و فیلمهاست. امروزه اوقات فراغتِ بخش زیادی از افراد جامعه حول مصرف رسانههای گوناگون است. رسانهها با پخش سریالها و سایر برنامههای تفریحی و سرگرمی میتوانند در تبلیغ سبکهای زندگی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم مؤثر باشند.
«فراغت مدرن» ناظر بر توسعهی اختیار افراد در گزینش نحوهی مصرف زمان ورای محدودیتهای طبقاتی، جنسی، سنی و اساساً حاصل تجدید سازمان اقتصادی و اجتماعی کار در جوامع انسانی است. سبک فراغتی مشتمل بر مجموعهای منسجم از ترجیحات و رفتارهای فراغتی است که انسجام آنها به واسطهی تأثیر عوامل و تجربیات زمینهای معین قابل تحلیل است.
نتایج حاصل از پژوهشی در ارتباط با میزان اهمیت عوامل تعیینکنندهی سبک فراغتی در جوانان تهرانی و نیز نوع تعامل تجربههای فراغتی «آنلاین» و «غیرآنلاین» و یا به عبارت بهتر، جایگاه استفاده از اینترنت در رفتارهای فراغتی افراد، بیانگر وجود سه سبک فراغتی متفاوت در بین جوانان مورد بررسی است. سبکهای فراغتی «مستقل»، «دانشمحور» و «طبقهمحور» از حیث منشأ و عوامل تعیینکننده و نیز نوع تعامل رفتارهای فراغتی افراد در اینترنت و رفتارهای فراغتی آنها در جهان واقعی، بیشترین تفاوت را در بین گروهبندیهای رفتاری موجود داشتهاند.
در سبک فراغتی «مستقل» مصرف اینترنت جایگاه خاصی دارد. این جایگاه بیش از هر چیزی به واسطهی نقش دورهی سنی در جوانان متعلق به این سبک فراغتی قابل تحلیل است. این افراد عموماً مجرد، غیرشاغل و دارای تحصیلات دیپلم یا کمتر هستند. زمان زیاد فراغت، دریافت فراغت به معنی لذت بردن و خوشگذرانی، محوریت فراغت اجتماعی و نقش آن در هدایت سایر فعالیتهای فراغتی، جایگاه ویژه جمع دوستان در فراغت اجتماعی و توجه به روشهای فعال گذران فراغت، از مشخصات رفتارهای فراغتی در این سبک فراغتی هستند.
اما تأثیر مصرف اینترنت بر رفتارهای فراغتی افراد متعلق به سبک فراغتی «دانشمحور» متفاوت است. عامل مهم و اساسی تعیینکنندهی این تفاوت تحصیلات دانشگاهی و افزایش سواد رسانهای و اطلاعاتی و نیز شبکهی اجتماعی افراد تحصیلکرده است که موجب بروز رفتارهای فراغتی خاص در آنان میشود. دریافت فراغت به مثابهی استراحت کردن و به کارهای عقبافتاده پرداختن، اهمیت زمان در رفتارهای فراغتی، تمایل به شیوههای فردی گذران فراغت، تأثیر تجربههای غیرفراغتی در زمینهی تحصیلات و روابط اجتماعی در تعیین محتوای فعالیتهای فراغتی و غلبهی گزینشگری و گذران فرهنگی فراغت در الگوی عام گذران وقت فراغت مهمترین ویژگیهای این سبک فراغتی به شمار میآیند. میزان زمان فراغت افراد و همچنین فعالیتهای فراغتی آنان، متأثر از ویژگیهایی مانند پایگاه اقتصادی، اجتماعی، جنس، شغل، چرخهی زندگی و... متفاوت است.
مهمترین ویژگی که در سبک فراغتی «طبقهمحور» در تعیین جایگاه مصرف اینترنت در مجموعهی رفتارهای فراغتی مؤثر است، زمانمندی و مکانمندی فعالیتهای فراغتی است. افراد متعلق به این سبک فراغتی با توسعهی رفتارهای فراغتی، که از حیث جغرافیای زمانی و مکانی با رفتارهای فراغتی سایر افراد و جوانان متفاوتاند، در پی ایجاد نوعی تمایز بین خود و آنها هستند. این موضوع پیامد مشخصی را در رابطه با مصرف اینترنت، که فعالیتی اساساً فاقد زمان و مکان است، در پی دارد و آن اهمیت بسیار اندک مصرف اینترنت در مجموعهی رفتارهای فراغتی افراد متعلق به این سبک فراغتی است. عمومیت یافتن کاربرد اینترنت ظرفیت آن را برای تعیین طبقاتی کاهش داده است و در واقع متغیر مهم در تعیین جایگاه اینترنت به عنوان وسیله و عرصهای برای تجربیات فراغتی، در این سبک فراغتی، بیش از آنکه از سواد رسانهای و دیجیتال ناشی شده باشد، از سواد طبقاتی ناشی شده است. سواد طبقات اشراف و مهارت در گزینش ابزارها و رویهها بر اساس منطق حفظ تمایز طبقاتی است.
بر اساس نتایج پژوهشی که دربارهی شبکههای اجتماعی و سبک زندگی جوانان انجام شده است، 6/30 درصد مردان و 3/41 درصد زنان معتقدند شبکههای اجتماعی اینترنتی توانسته است به میزان بالایی در نوع ادبیات افراد جامعه مؤثر باشد. این مسئله بیانگر آن است که اکثر اعضای شبکههای اجتماعی معتقدند میان عضویت ایشان در شبکههای اجتماعی اینترنتی و سبک زندگی اعضای شبکههای مجازی رابطهی چشمگیری وجود دارد.
همچنین 5/49 درصد زنان و 4/41 درصد مردان بر این باور هستند که عضویت در شبکههای اجتماعی اینترنتی در مقادیر متوسط به بالا توانسته است بر سبک پوشش ایشان در جامعه مؤثر باشد. در بخشهای دیگری از این پژوهش، تأثیر عضویت در شبکههای اجتماعی اینترنتی بر ادبیات هویتی افراد در ارتباط با جنس مخالف و تأثیر شبکههای اجتماعی اینترنتی بر سبک زندگی مجازی افراد بررسی شده است (بشیر و افراسیابی، 1388).
رشد اینترنت در سالهای اخیر زمینههایی برای مصرف و خرید اینترنتی فراهم کرده است. در تحقیقی پیرامون رفتار مصرفکننده در اینترنت میان کاربران ایرانی مشخص شد که از میان اولویتهای کاربری اینترنت در خرید، دریافت اطلاعات محصول 7/50 درصد، مقایسهی قیمت محصول 8/4 درصد، خرید 3/8 درصد و سفارش محصول 9/1 درصد از اولویتهای کاربران را به خود اختصاص دادهاند (حقیقی و احتشامی، 1385، ص 31). از این رو، بخش زیادی از خرید اینترنتی در میان کاربران اینترنت مربوط به بُعد ذهنی و نگرشی آن است و بُعد رفتاری و کنشی درصد کمتری را به خود اختصاص میدهد. بنابراین اینترنت به عنوان منبع کسب اطلاعات دربارهی خرید تبدیل شده است و بُعد رفتاری خرید و مصرف، در دنیای واقعی جریان بیشتری دارد.
گذشته از اینترنت، رسانهی تلویزیون سهم قابل توجهی از اوقات فراغت مخاطبان را به خود اختصاص داده است. بر اساس پژوهشی که توسط سازمان ملی جوانان دربارهی نحوهی گذران وقت در بین نوجوانان و جوانان و فعالیت فراغت آنان در شهر تهران انجام شده است، تماشای تلویزیون سهم عمده را در اوقات فراغت آنان با میزان 3:11 ساعت از کل 7:21 ساعت فراغت دارد. دیدار خویشاوندان و دوستان (1:10)، استراحت (43 دقیقه)، گوش دادن به رادیو (32 دقیقه) ورزش و بازی (27 دقیقه) و کتابخوانی (18 دقیقه) رتبههای بعدی را به خود اختصاص دادهاند.
اما این پرسش مطرح میشود که تأثیرات تلویزیون بر سبک زندگی چگونه است؟ نظریهی کاشت در حوزهی تأثیرات رسانه نشان داده است وجوه مشترک ظریفی زیربنای برنامههای متفاوت در تلویزیون را تشکیل میدهند. انگارهها، تصاویر نسبتاً متداول و پایدار و مهمتر از همه الگوی کلی برنامهها هستند که اجتماعات در یک دورهی طولانی در معرض آنها قرار میگیرند. الگوی صحنهآرایی، انتخاب بازیگران، تیپهای اجتماعی و پیامدهای مرتبط در اکثر برنامههای تلویزیون وجود دارد.
خانم شور معتقد است که عامل تلویزیون در کنار ازهمگسیختگی پیوندهای همسایگی و ورود زنان به بازار کار، مصرفکنندگان کشورهای غربی را ترغیب نموده است که به جای همراهی با افراد همسایه و همتراز، نگاه خود را به سبک زندگی افراد ثروتمندتر از خویش معطوف نمایند. امروزه هنگامی که به تماشای یک فیلم مینشینید، احتمالاً در حال دیدن یک تبلیغ تصویری طولانی هستید.
برای نمونه، غالب سریالها و برنامههای تلویزیونی در ایران سبک زندگی طبقهی مرفه شهری و عناصر مرتبط با آن را نشان میدهد. نوع پوشش، منازل و مکانهای استفادهشده در سریال، وسایل نقلیه و... همگی الگوهایی برای سبک زندگی ارائه میکنند. در پژوهشی با عنوان تحلیل محتوای پیامهای بازرگانی تلویزیونی با تأکید بر طبقهی اجتماعی و سبک زندگی، که به تحلیل محتوای پیامهای بازرگانی پخششده قبل و میان پربینندهترین برنامهها و سریالهای تلویزیونی در سال 1384 پرداخته، مشخص شده است که پیامهای بازرگانی در ایران به مثابهی زبان، تولیدکنندهی معانی مصرف است و نمایشدهندهی سبک زندگی طبقهی متوسط رو به بالاست؛ به طوری که این تبلیغات حاوی ورزشهای متعلق به طبقهی بالا، خیابانهای شمال شهر، منازل ویلایی و همچنین برجهای بلند و ماشینهای گرانقیمت هستند.
بر اساس نتایج تحقیقی که به شکل خاص با هدف بررسی تأثیر برنامههای تلویزیون بر سبک زندگی انجام شده (خوشنویس، 1388) مشخص شده است که تلویزیون در بُعد اجتماعی سبک زندگی اهمیت خاصی به جامعهی مدرن و قشر مرفه داده است؛ به طوری که گویی جامعهی سنتی به همراه یک سری آداب و رسوم نادیده گرفته شده است و از سوی دیگر، قشر متوسط و پایین نیز چندان نمایش داده نمیشوند. در بُعد فرهنگی نیز عدم توجه به جایگاه بانوان دیده شده و در بُعد مذهبی مشخص شده است که برنامههای تلویزیونی در تحکیم روابط خانواده مؤثر بودهاند، هرچند در تشویق جوانان به ازدواج توفیق چندانی نداشتهاند و در نهایت، در بُعد روانی، که شامل مسائلی از قبیل الگوپذیری و حس همدلی مخاطب است، تلویزیون تأثیر چندانی نداشته است.
این مسئله میتواند به بیگانگی مخاطب با برنامهها و سریالهای تلویزیون دامن زند، چرا که سبک زندگی کاملاً متفاوتی با واقعیات زندگی او به نمایش گذاشته میشود. نتایج یک نظرسنجی از بینندگان سریالهای تلویزیونی صداوسیما (عیوضی، 1388) در پاسخ به این سؤال که به چه میزان امکانات زندگی که در اکثر سریالها نمایش داده میشوند با زندگی عموم مردم مطابقت دارد، نشاندهندهی این است که درصد بالایی از بینندگان، شباهت موارد استفادهشده در آن سریالها (یعنی خانه، لوازم منزل، اتومبیلها، نوع لباس بازیگران و نوع تفریحات و سرگرمیهای افراد) را با زندگی خودشان در حد «کم»، «خیلی کم» و «اصلاً» دانستهاند.
همان طور که گفته شد، تأثیر پوشش خبری، تبلیغات تجاری، سریالها و برنامههای تلویزیونی و فضای مجازی بر سبک زندگی از حوزههای احتمالی تأثیر است؛ اما اصولاً نقش و تأثیر رسانهها در سبکهای زندگی را باید با سایر متغیرهای غیرارتباطی مانند سن، جنس، موقعیت اقتصادی و اجتماعی، تحصیلات و... در نظر گرفت. نمیتوان تمام ابعاد و وجوه سبک زندگی را متأثر از رسانههای جمعی دانست. نقش ارتباطات میانفردی و گروهی نیز در این میان حائز اهمیت است.
علاوه بر این، در مورد سبکهای زندگی الزاماً شناخت، نگرش و رفتار افراد منطبق با هم نیست؛ چه اینکه افراد ممکن است نگرش مثبتی به یک سبک زندگی خاص داشته باشند، اما از عملی کردن وجوه آن سبک زندگی، بنا به دلایلی مانند عدم دسترسی به منابع مالی، هنجارها و ارزشهای اجتماعی و... ناتوان باشند.
یکی از نگرانیهای عمده، در باب تأثیر رسانهها بر سبک زندگی، مخاطبان کودک و نوجوان هستند. در مورد مخاطبان کمسن و سال، رسانهها میتوانند سبکها و شیوههای مصرف خاصی به وجود آورند. به خاطر کمبود تواناییها و مهارتهای شناختی، این گروه در برابر تبلیغات، شکنندهتر هستند. معمولترین زمینه یا جذابیت (مانند استراتژی اقناعکننده) که در تبلیغات برای کودکان استفاده میشود پیوند دادن محصول با تفریح و شادی (استفاده از شعر، رنگهای متنوع، شخصیتهای کارتونی و...) است تا فراهم نمودن اطلاعات واقعی دربارهی کالا.
تأثیر تبلیغات تلویزیون بر بچهها را میتوان طبق دو دسته تأثیرات عمدی و غیرعمدی مقولهبندی کرد. برای مثال، تبلیغ تنقلات اثر عمدیِ تقاضای خرید محصول و افزایش مصرف را ایجاد میکند، اما ممکن است بر اثر نتایج غیرعمدی این تبلیغ، درک نادرستی در مورد عادتهای غذایی یا کشمکش فرزندانـوالدین به وجود آید و باعث شود بچهها والدین خود را به خرید محصولات نامطلوب مجبور کنند.
در مورد گروه نوجوانان عدم توانایی «نه» گفتن به دوستان، کنجکاوی، لذتجویی پرخطر، تنزل قبح رفتار ناسالم، تضاد بین حقیقت و واقعیت، شکاف نسلی و دوستان فراتر از والدین، از عناصر و زمینههای هستند که در شکلگیری سبک زندگی مؤثرند (زارعیان و دیگران، 1386). برای این گروه از مخاطبان با توجه به موارد مذکور، حوزهی فضای مجازی جذابیت بیشتری دارد و احتمالاً پژوهشهای سبک زندگی در مورد این گروه باید متمرکز بر فضای مجازی باشد.
سرانجام اینکه در گسترهی ارتباطات اجتماعی، کارگزاران و متولیان سیاسی و فرهنگی جامعه تمایل به تغییر، اصلاح و ایجاد سبکهای زندگی سازگار با ارزشها و هنجارهای جامعهی خویش دارند. یکی از منابع تأثیرگذار، توجه به آموزههای دینی و بومی است که میتواند در ایجاد، تغییر و اصلاح سبک زندگی و الگوی مصرف مورد توجه قرار گیرد. برای مثال، اسلام به مسلمانان تأکید میکند که از نعمتهای الهی بهرهمند شوند و نیازهای خود را برآورده سازند (ملک، 15؛ یس، 34 و 35؛ سبأ، 15؛ نحل، 114؛ طه، 81؛ بقره، 172؛ مائده، 87 و 88). بهرهمندی و مصرف بهینه و دور از اسراف و تبذیر مورد تأکید اسلام است و مسلمانان از رهبانیت و سخت گرفتن بر خود و خانواده نهی شدهاند. اصولاً مصرف افراد در اسلام به صورت کلی به پنج دسته تقسیم میشود:
الف) مصارف واجب که به منظور تأمین نیازهای ضروری خود و افراد تحت تکفل و انجام واجبات عبادی استفاده میشوند، مانند خوراک و پوشاک و حج تمتع.
ب) مصارف مستحب که به منظور جلب رضای الهی، اهداف خداپسندانه و خیرخواهانه و کسب ثواب صورت میگیرند.
ج) مصارف حرام که در راههای نامشروع و حرام و در مواردی که از حد شرعی و نیاز خارج است استفاده میشوند.
د) مصارف مکروه که شامل مصرف بیش از حدِ متعارف و همچنین سختگیری در مصرف روزمره است.
مصارف مباح که شامل مواردی غیر از موارد پیشگفته است و نکوهش و ثوابی در آنها نیست (سیدی نیا، 1391).
با توجه به این زمینهها و آموزههای دینیِ ناظر بر مسائل اجتماعی، میتوان جنبههای سبک زندگی را اصلاح کرد و آن را بهبود بخشید. طبعاً این امر نیازمند پیشبینی سازوکارهای مورد نیاز است. یکی از این زمینهها فعالیت در قالب رسانههاست. در حال حاضر صداوسیما با راهاندازی سیستم دیجیتال پخش، بیش از 15 شبکه را در حوزههای مستند، آموزش، کارتون، ورزش و بازار راهاندازی کرده است. این مجموعه، با توجه به توانمندیهای تکنیکی و فنی، قابلیت ایجاد شبکهی سبک زندگی یا خانواده را، متناسب با فرهنگ و ارزشهای جامعه، داراست. برنامهسازی در حوزههایی مانند پوشش، طراحی داخلی، هنرها و صنایع دستی و آشپزی از جملهی این مسائل هستند.
برنامههای پراکندهی مرتبط با سبک زندگی در شبکههای مختلف ملی و استانی میتوانند در این شبکه تجمیع شوند تا نیازهای مخاطبان پاسخ داده شود. تنوع حوزهی مرتبط با سبک زندگی و رقابتهای میان رسانههای گوناگون در این حوزه، فعالیت را بسیار دشوار کرده و این مسئله مستلزم برنامهریزی و سیاستگذاری هدفمند، بلندمدت و کاراست. فعالیت در این حوزه تنها شامل تغییر و اصلاح مسائل مرتبط با سبک زندگی نمیشود، بلکه میتواند در افزایش علاقهمندی به تولیدات داخلی، شناخت قابلیتها و ظرفیتهای مغفولماندهی فرهنگ جامعه در حوزهی سبک زندگی مؤثر باشد. همچنین بازاندیشی در شیوههای تبلیغات بازرگانی در رسانهها و پرهیز از رواج الگوهای مصرفگرایی از حوزههای دیگری است که نیازمند توجه و اهتمام بیشتری است.
منابع تحقیق :
* یوسف اباذری و حسن چاوشیان، از طبقهی اجتماعی تا سبک زندگی: رویکردهای نوین در تحلیل جامعهشناختی هویت اجتماعی، نامهی علوم اجتماعی، 1381، شمارهی20، صص 3 تا 27.
* حسن بشیر و محمدصاق افراسیابی، شبکههای اجتماعی و سبک زندگی جوانان: مطالعهی موردی بزرگترین جامعهی مجازی ایرانیان، پایاننامهی کارشناسی ارشد (دانشکدهی معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات)، 1388.
* سلیمان پاکسرشت و حسین نورینیا، بررسی پیامدهای کاربرد فراغتی اینترنت بر رفتارهای فراغتی جوانان تهرانی، مطالعات فرهنگی و ارتباطات، 1386، شمارهی 3.
* محمد حقیقی و کاملیا احتشامی اکبری، تحلیل رفتار مصرفکننده در اینترنت، فصلنامهی دانش مدیریت، سال 19، 1385، شمارهی 57.
* ناهید خوشنویس، بررسی تأثیر برنامههای تلویزیونی بر سبک زندگی، ماهنامهی علمی تخصصی انجمن روابط عمومی ایران، 1388، شمارهی 69.
* زارعیان و دیگران، تبیین مفهوم سبک زندگی در نوجوانان پسر، پژوهش پرستاری دور 2، 1386، شمارههای 6 و 7.
* غلامحسن عیوض، سبک زندگی تلویزیونی و مصرف، فصلنامهی فرهنگی دفاعی زنان و خانواده، سال پنجم، 1388.
* سید اکبر سیدینیا، مصرف و مصرفگرایی از منظر اسلام و جامعهشناسی اقتصادی، 1391.
* محمد فاضلی، مصرف و سبک زندگی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات، 1382.
* دنیس مک کوایل، درآمدی بر نظریهی ارتباطات جمعی، ترجمهی پرویز اجلالی، تهران، دفتر مطالعه و توسعهی رسانهها، 1385.
* مجید موحد، محمدتقی عباسی شوازی و ندا مرحمتی؛ رسانه، جنسیت و مصرف گرایی؛ مطالعات راهبردی زنان؛ سال دوازدهم؛ 1389؛ شمارهی 47.
* سعید مهدوی کنی، مفهوم سبک زندگی و گسترهی آن در علوم اجتماعی، فصلنامهی تحقیقات فرهنگی، سال اول، 1386.
ضرورت پرداختن به مسئلهی سبک اقتصادی زندگی اسلامی
در این تحقیق، با بررسی جایگاه انسان در نظام اسلامی و اقتصاد اسلامی، بیان خواهد شد که آموزش اقتصادی افراد در جامعه مطابق با الگوها و اصول حاکم بر اقتصاد از دیدگاه اسلام، یکی از ضروریات ترویج سبک زندگی و گسترش تمدن اسلامی است. به عبارت دیگر، تبیین وجه پرداختن به اصول اقتصادی حاکم بر زندگی اسلامی یکی از لوازم اجراییسازی سبک زندگی اسلامی مطابق با بیان رهبری است که بدون توجه به این شئون، تحقق کامل زندگی و تمدن اسلامی میسر نخواهد بود.
1. جایگاه انسان در اندیشهی اسلامی
در اندیشهی اسلامی، انسان دارای جایگاهی اساسی و متعالی است. این اهمیت به حدی است که هدف تمامی انبیا تعالی و تربیت انسان و جامعهی انسانی بوده که ساختهشدهی این افراد است.
1-1. مدنی بالطبع بودن انسان
خداوند با قرار دادن نشانههای هدایت در مسیر زندگی فرد و ارسال رسل ظاهری، راه سعادت را برای او هموار کرده است. فطرت و عقل انسانی به عنوان ابزار دیگر و به عنوان رسول باطنی، جهت هدایت و تکامل انسان، آفریده شده است. عقل و فطرت، انسان را به سمت شرکت در اجتماع و رشد خود و تلاش در جهت سعادت جامعه وامیدارد؛ به گونهای که انسان را مدنی بالطبع ساخته است. اهمیت انسان در جامعه به حدی است که میتوان گفت سعادت جامعه از مسیر سعادت فرد میگذرد، ولی سعادت فرد لزوماً از مسیر سعادت جامعه نخواهد بود. زمانی که آحاد یک جامعه نسبت به مبانی احکام و آموزههای دینی آگاهی نداشته باشند، این مسئله موجب میشود که جامعه نتواند مسیر رشد خود را طی کند. البته این به معنی رد اصالت جامعه نیست، اما مطمئناً عدم آگاهی و بصیرت آحاد یک امت موجب عدم رشد و تعالی دنیوی و اخروی آن جامعه خواهد شد.
1-2. تأثیر ارزشها و بینشها در رفتارسازی انسان
هر نظام و مکتبی با توجه به مبانی بینشی و ارزشی ویژهای پایهگذاری میشود و سازوکارها و سامانههای آن با توجه به اهداف، مبانی ارزشی و بینشی شکل میگیرد. انسان نیز تحت این آموزهها به انجام رفتارها و کنشهایی دست میزند که این عملکرد، زندگی او را شکل میدهد. در این میان، مبانی ارزشی و بینشی حاکم بر رفتارهای اقتصادی است و به این رفتارها، جهت و سمتوسو میبخشد.
1-3. همهجانبه بودن رشد از دیدگاه اسلام و تأثیر آموزش ارزشهای اقتصادی در جامعه و فرد
اسلام مکتبی انسانساز است. لذا تمامی ابعاد انسان را جهت رشد و تعالی مد نظر قرار میدهد و با ارائهی دستوراتی کامل و همهجانبه، سعی در رشد تمامی پتانسیلها و امکانات انسانی دارد؛ ابعاد انسانی که هم در زندگی دنیایی فرد مهم است و هم در زندگی اخروی او و هر دو کمال دنیوی و اخروی از این دیدگاه اهمیت دارد. اقتصاد و معیشت به عنوان یکی از این شئون اساسی انسان، جایگاهی مهم در رسیدن او به کمال دارد؛ تا جایی که در حدیث داریم «اکمال کل الکمال... تدبیر فی المعیشه» لذا این نشان میدهد که شئون زندگی دنیوی انسان به چه میزان در مسیر رشد و تعالی او اهمیت دارد.
اسلام به عنوان یک کل مسنجم، با اصلاح نفسانیات و تمایلات دون انسانی و بر اساس فطرت انسانی، سعی در تربیت و تعالی انسان در مسیر سعادت دنیوی و اخروی دارد. امور مرتبط با معیشت و نیازمندیهای اولیهی انسان و... که در چارچوب اقتصاد میتوان آنها را تعریف کرد، یکی از شئون این رشد و تعالی است. لذا لازم است که مؤلفهها و رهنمودهایی که اسلام جهت رشد اقتصادی انسان مد نظر قرار داده است استخراج شود تا بتوان این راه را با توجه به ساختار اقتصادی اسلام برای وی هموار کرد.
1-4. جایگاه انسان در سیاستگذاریهای اقتصادی
اهمیت انسان در جامعه فقط محدود به کمال فردی او نیست. از نگاهی دیگر و از نظرگاه کلان اقتصادی و بر اساس تئوریهای جدید علمی، که به اهمیت رفتارهای اجتماعی و اقتصادی و تأثیر آن در موفقیت یا عدم موفقیت سیاستهای دولت میپردازند، تنها آن دسته از سیاستهای اقتصادی مؤثر و کارا هستند که با رفتارهای متناسبی از سوی مردم مواجه شوند. در غیر این صورت، سیاستهای مقابله با تورم یا بیکاری چه بسا به نتایج عکس خود منجر شوند.
شکلگیری انتظارات و عکسالعمل متناسب در برابر سیاستهای اقتصادی از سوی مردم، خود مستلزم برخورداری ذهن جمعی عامه از چارچوبی سازگار و منطقی است که این مهم نشان از جایگاه و اهمیت انسان در جهت ثمربخشی اهداف دولت دارد. بدیهی است در بستری آشوبناک و با وجود عکسالعملهایی که فاقد هر گونه نظم منطقی و معنادار عقلایی هستند، مدیریت کلان اقتصادی به اصطلاح از هر گونه علامتدهی سیاستی عاجز و درمانده خواهد شد. لذا دولت اسلامی، جهت ثمربخشی سیاستهای خود، باید ضمن شناخت انسان اقتصادی، که برای او برنامهریزی میکند، به آموزش و تربیت انسان بر اساس موازین و اهداف شریعت، اقدام کند.
انسان از یک طرف قدرت مدیریت نظام و تخصیص منابع را در اختیار دارد و از طرف دیگر، با نیروی کار خود، به تصمیمهای اتخاذشده جامهی عمل میپوشاند. لذا پیشرفت و موفقیت یا انحطاط و شکست جوامع بستگی تام به کموکیف نیروی انسانی آن جامعه دارد؛ به طوری که به جرئت میتوان گفت در صورت تربیت صحیح و تحول فکری مطلوب، عامل انسانی عوامل دیگر را علیرغم وجود کاستیها و دشواریها فراهم میسازد و مسیر توسعه و پیشرفت جامعه را مدیریت خواهد نمود.
از این رو، کشف عوامل مهم در شکلدهی رفتار انسان از دیدگاه اسلامی و جهتدهی برنامهی زندگی افراد در جامعه بر اساس اهداف و اغراض نظام اسلامی، یکی از مراحل تدوین اقتصاد اسلامی خواهد بود. از سوی دیگر، تقدیر معیشت به عنوان یکی از مفاهیم اساسی مد نظر اسلام (همان طور که در حدیث فوقالذکر نیز اشاره شد)، که هم در تعالیم اسلامی از آن بسیار یاد شده است و هم در متون قدما بسیار از آن سخن رفته است، در مقام تربیت انسانی و شکلدهی زندگی فردی و اجتماعی انسان جایگاه بسزایی دارد. اهمیت سبک اقتصادی زندگی اسلامی، تقدیر معیشت و برنامهریزی اسلامی جهت معاش انسانی به حدی است که تقدیر معیشت یکی از شرایط رسیدن به کمال انسانی در احادیث شناخته شده است و در سیاستگذاریهای کلان و هدایت آنها نیز اثر بسیاری خواهد داشت.
2. ضرورت طراحی الگوی اسلامی بر رفتارسازی انسان
توجه به تحولات سریع اجتماعی و اقتصادی دنیای امروز و اقتضائات و الزامات اجتماعی و اقتصادی حاکم بر زندگی بشر امروزی و نقش آن در نظام اسلامی، جایگاه انسان را در جهت رشد و تکامل جامعه نشان میدهد. لازمهی پیشرفت و رشد اقتصادی و فرهنگی جامعه، برخورداری از مردمی است که هر یک به عنوان جزء کوچکی از نظام اقتصادی و فرهنگی دارای شناختها، گرایشها و رفتارهایی باشند که همسو با اهداف آن نظام و متناسب با منابع و سرمایههای مادی و معنوی و ویژگیهای بومی و ارزشی کشور باشد.
با عنایت به همین مطلب بوده و هست که اکنون سبک زندگی، فرهنگسازی اقتصادی و اقدامات فرهنگی و تربیتی در حوزهی رفتارهای اقتصادی مورد توجه قرار گرفته است. در واقع بر خلاف تصور بعضی، دانش اقتصادی تنها در مجموعهای از مفاهیم انتزاعی خلاصه نمیشود، بلکه یک منطق عملی و شیوهای برای تفکر عقلایی و چارچوبی برای رفتارهای انسانی در دنیایی از تحولات و ارزشهای گوناگون است که شیوهی زندگی جدیدی را برای فرد و جامعه تعریف میکند. در بیان علت انجام چنین فعالیتهایی، بیان شده است که «کاهش فاصله بین الگوهای هنجاری اقتصادی افراد جامعه با انسان اقتصادی تصویرشده توسط عالمان اقتصادی» از طرفی سبب رشد و توسعهی اقتصادی خواهد شد و از طرفی مدیران اقتصادی جامعه، سیاستگذارانی خواهند بود که اولاً بر اساس علم منطبق با واقعیت جامعه تصمیمگیری میکنند و ثانیاً از قدرت پیشبینی بیشتری در اجرای سیاستهای اقتصادی خود برخوردارند.
در جامعهی ما به جرئت میتوان ادعا کرد افراد جامعه، که اغلب فارغالتحصیلان نظام آموزش و پرورش کشور نیز هستند، هنگامی که وارد زندگی خانوادگیـاجتماعی میشوند و عهدهدار مسئولیتهای مختلف میگردند، فاقد هر گونه اطلاعی از مفاهیم و اصول اولیهی اقتصادی، از جمله مصرف هستند و مدیریت خانواده و معیشت آنها بسیار متأثر از آموزههای غلط غربی است. آموختههای قبلی آنها، چه رسمی و از طریق برنامههای آموزشوپرورش و چه غیررسمی و از طریق برنامههای پنهان خانواده، نهادهای فرهنگیـآموزشی و رسانههای مختلف، به طور معمول، ارتباطی به مسائل و مفاهیم اقتصادی، خصوصاً از دیدگاه اسلامی ندارد.
این آسیب به دو مشکل اساسی اشاره دارد؛ نخست آنکه الگویی منسجم و مشخص از آموزههای اقتصادی و حتی سیاسی و اجتماعی مستخرج از وحی و آموزههای شریعت وجود ندارد و نظام تربیتی نیز قدمی در جهت چنین آموزشهایی برنداشته است.
مطلب دیگر آن است که انسان اقتصادی جایگاه اساسی در ساخت نظام اقتصادی اسلامی و نظامسازیهای مرتبط با آن دارد. انسان به بیانی زیرساخت هر نظام اجتماعی است که اندیشمندان در مورد آن نظریهپردازی خواهند کرد و بر اساس آن است که هر تئوری دیگری بنا میشود. لذا این نشان میدهد که این مؤلفهها در جهتدهی و ساخت نظام اقتصاد اسلامی نیز مؤثر خواهد بود؛ اما مهم آن است که نحوهی عملکرد چنین عاملی در نظامسازی مرتبط مشخص شود که نیازمند تحقیقی مفصل در این زمینه است.
لذا در صورت نبود الگویی منسجم از انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام در تقدیر معیشت، سبک زندگی و تربیت اقتصادی و رفتارسازی مطلوب آحاد جامعه در این زمینه، نه تنها آن میزان از رفتارهای اقتصادی که در نگاه دینی لازم یا ممدوح است به صورت نظاممند شکل نخواهد گرفت، بلکه لوازم تربیتی شهروند خوب بودن از نظر اقتصادی نیز فراهم نمیشود و در نتیجه، نظام اقتصادی و نهادهای مربوطه به شکلی متناسب و مطلوب عمل نخواهند کرد.
تبیین نوع نگاه اسلام به مسئلهی تقدیر معیشت و سبک زندگی
مطالعهی احادیث و استدلالات آیات قرآن بر این دلالت دارد که نوع نگاه اسلام به معیشت و زندگی انسان این آموزه را نشان میدهد که نگاه اسلام به اقتصاد اساساً متفاوت از نگاه موجود است. ظاهرگرایی و توجه بیش از حد به عوامل مادی در تقدیر معیشت، در مباحث اخیر اقتصادی بسیار گسترده شده است و مسائل ماورایی و غیرمادی زیادی مورد توجه نیست. در دیدگاه اسلامی، اساساً نوع نگاه به انسان متفاوت است و این امر سبب شده است تا انسان اقتصادی نیز از انسان اقتصادی غرب بسیار متفاوت باشد. دیدگاه اسلامی تعریف دیگری از انسان دارد و این امر موجب میشود که مسائل غیرمادی مثل صلهی رحم و نخوابیدن در بینالطلوعین و... در گسترش فقر یا توسعهی رزق مؤثر است و محدود به توجه به دخلوخرج تنها نیست.
در طرف دیگر، مطابق با بیان اسلامی که فطرت امالمعارف است، شاکله و بنای همه چیز بر اساس فطرت است و یکی از ریشههای این توجهات، توجه به فطرت انسانی است و اساس خلقت نیز بر همین بنیه استوار شده است. لذا اقتصاد اسلامی نیز زمانی از انحرافات و آسیبها مصون خواهد بود که به فطرت انسانی توجه داشته باشد. در این پژوهش، یکی از ریشههای این نوع نگاه اسلام به انسان و دخول عوامل غیرمادی در اقتصاد، ناشی از توجه به فطرت است. به عبارت دیگر، از آنجا که اساس اسلام بر فطرت بنا شده است، معیشت انسان زمانی بسامان و در جهت کمال خواهد بود که از فطریات در زندگی انسانی تبعیت شود. میتوان گفت یکی از نتایجی که ترک صلهی رحم موجب میشود آن است که چون اساس خلقت بر فطرت است و انسان فطرتاً اجتماعی است و نیاز به ارتباط با دیگران دارد و صلهی رحم نیز شامل نزدیکترین افراد به انسان است، لذا عدم انجام آن به معنی بروز ناکارآیی در سیستم انسانی است و یکی از تبعات این ناکارآیی، فقر خواهد بود. چون انسان معیشت را به درآمد محدود نمیکند، کمبود ارتباط با افرادی که انسان با آنها اشتراک، محبت و... دارد سبب میشود تا رغبت بیشتری به آن داشته باشد.
جایگاه تقدیر معیشت در رفتارسازی انسان
معیشت یکی از اصلیترین آموزههای دین مبین اسلام است که متأسفانه در ادبیات اقتصاد اسلامی، توجه چندانی به آن نمیشود. حدیث شریف «الْکَمَالُ کُلُّ الْکَمَالِ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النَّائِبَةِ وَ تَقْدِیرُ الْمَعِیشَةِ»[1]با ساختار مشابه، بر این مطلب تأکید میکنند که یکی از سنجههای کمال یا معیارهای کمال، تقدیر معیشت است. البته در میان احادیث، حدیثی که به بسط موضوع تقدیر معیشت پرداخته باشد موجود نیست، اما اغلب از ثمرات و نتایج آن بحث میکنند. حجم انبوه احادیث با چنین ساختاری، آن هم در کتب اربعه، ادعای فوق را که تقدیر معیشت یکی از جنبههای اصلی زندگی انسانی است تأیید میکند. از امام باقر (علیه السلام) و احادیث بسیاری که اساساً در ادبیات اسلامی، که به بسیاری از شئون زندگی انسان توجه میکند، امر معیشت و نحوهی زندگی از مهمترین معیارهای انسان است؛ تا حدی که در آیهی شریفه میفرماید: «من اعرض عن ذکری فان له معیشتا ضنکی» حضرت علامه طباطبایی، در کتاب شریف المیزان میفرمایند که «معیشت ضنک» به شکلی از زندگی گفته میشود که در آن، فرد احساس آرامش نداشته باشد و مدام به دنبال افزایش ثروت و دارایی خود باشد. به عبارت دیگر، ممکن است که فرد وضع مالی خوبی داشته باشد، اما احساس آرامش و راحتی در صورتی است که به ذکر خدا توجه کند. مطالعات تفسیری نشان میدهد که یکی از مصادیق اصلی این موضوع، ذکر قرآن و اهل بیت است که باید در تمامی قسمتهای زندگی به آن توجه کرد. این مسئله نشان میدهد که نوع نگاه به زندگی و نحوهی فعالیت در زندگی و فعالیتهای اقتصادی بسیار مهم است و بدون در نظر گرفتن دیدگاه اسلام در خصوص بسیاری از مفاهیم، از جمله تقدیر معیشت، تحقق اهداف نظام اسلامی و تربیت انسانی میسر نخواهد بود. از این رو، ضروری است بر این بُعد رفتار انسانی، که ناظر بر بسیاری از ابعاد دیگر انسان است، مداقهی بیشتری شود.
بر همین اساس، میتوان ادعا کرد که در صورت نپرداختن به این قسمت از سبک زندگی، یعنی اصول حاکم بر تقدیر معیشت از دیدگاه اسلام، تحقق تمدن اسلامی و اهداف نظام اسلامی بر اساس نگاههای اصیل اسلامی میسر نخواهد بود. لذا در یادداشتهای بعد، بر این نگاه اسلامی تأکید بیشتری خواهیم داشت.
پی نوشت ها :
[1]. الکافی (طـالإسلامیه)، ج 1، ص 32.
سبک زندگی دانشجوی انقلابی
متن پیش رو برگرفته از سخنرانی «حجت الاسلام مهدی همازاده» پیرامون سبک زندگی دانشجوی انقلابی میباشد که در نشست نوزدهمین نشست سراسری جنبش عدالت خواه دانشجویی در مشهد مقدس ایراد گردیده است.
در مباحث جامعه شناسی قبلاً از مفهوم طبقه در تحلیل جامعه زیاد استفاده میکردند بعد دیدند این مفهوم خیلی کارآمد نیست. بعد از آن و تا الآن مفهوم سبک زندگی را جانشین طبقه کردند؛ و این سبک زندگی است که تعیین کننده در رفتار اجتماعی است.
یک مفهوم دیگر طبقه متوسط است که رابط بین توده و حاکمان و مطالبات توده را منتقل میکنند. دو نوع متوسط داریم؛ متوسط قدیم و سنتی که روحانیون و تحصیل کردههای سنتی هستند و طبقه متوسط جدید روشنفکران و تحصیل کردگان جدید و هنرمندان و… که تعیین کننده هستند. البته خود جامعهشناسان اذعان دارند که این تحلیل یک جاهایی جواب نمیدهد، مثلاً فرآیند انقلاب اسلامی را نمیتواند توضیح دهد. میگویند در اینجا طبقات متوسط قدم و جدید با همدیگر هم راستا عمل کردند.
در وقایع قبل از انقلاب اگر بخواهیم از این واژگان استفاده کنیم ما هم یک طبقه متوسط داریم ولی آن طبق این تقسیمبندی آقایون نیست. بعد از انقلاب یک خواصی داریم که خیلی تأثیرگذار هستند و اینها طبق تعریف آقایون سنتی هستند مثل دانشجویان انقلابی مثل روحانیون. دانشجویان انقلابی نسبت به طلبهها بیشتر نقشآفرینی میکنند و تحولات را رقم میزنند. خیلی جاها اصلاً اینها هستند که تعیین میکنند شیب تحولات را و حتی جهتگیری تحولات را.
سبک زندگی پاشنه آشیل قشر دانشجو
میبینیم این قشر با توجه به اخلاصی که دارد و نسبت به بقیه پایبندی به شئونات دنیایی کمتری دارد و آرمانخواهتر است. ظاهراً رهبری انقلاب هم خیلی از مطالباتشان را روی دوش اینها میگذارند، عدالتخواهی، جنبش نرم افزاری، افسران جوان جنگ نرم و… هر چه میشود اهرام اصلی اجتماعی رهبری اینها هستند و واقعاً هم انگار اینها هستند که خیلی جاها دارند کار را شکل میدهند.
سبک زندگیشان نه به آن معنی که جامعهشناسان غربی تعریف میکنند، سبک زندگی با تعریف خودمان که پاشنه آشیل این قشر شده و میتواند از اثربخشی آنها کم بکند و حتی آن را تبدیل به ضدش بکند. کما اینکه در مصادیقی این کار را کرده است.
بعضی از این بچهها آن قدر غرق کار فرهنگی سیاسی شدند که اخلاق، معرفت، خانواده، درس و… به سمت صفر میل میکند. یک عده دیگر رفتند سراغ خوب درس خواندن تا اینکه هیئت علمی بشوند که… که… که… آن وقت برای انقلاب مفید واقع بشوند، الآن محو شده هر تکلیف فرهنگی سیاسی که پیش میآید میخواهند نمرات الف را بگیرند. یک نفر دیگر را میبینی که عرفان دود میکند که میخواهم خودمان را بسازیم، وقتی خودمان را ساختیم آن وقت انشاءالله… وارد جامعه میشویم و به وظایفمان عمل میکنیم.
یک نابسامانی و آشفتگی تازه در تشخیص هم و مهمها در نظام تکالیف است. وارد هر کدام که میشویم چگونگی عمل به هر کدام از اینها اینکه چطور عمل میکنند به تکالیف فرهنگی، سیاسی یا علمی درسی یا معرفتی و معنوی و خانوادگی خود داخل همه اینها میبینم که مشکلات برجستهای وجود دارد.
تکالیف، شاخصهای سبک زندگی دانشجوی انقلابی
سبک زندگی را جامعهشناسان غربی بر اساس شاخصههایی مثل الگوی مصرف و اوقات فراغت میسنجند. ولی راجع به دانشجویان انقلابی این شاخصهها تعیین کننده سبک زندگی نیست و مشکلشان هم اینها نیست، زندگیشان هم با اینها تعریف نمیشود و شکل نمیگیرد. نه اینکه در زندگی او الگوی مصرف و اوقات فراغت وجود ندارد بلکه وجود دارد اما تعیین کننده شاخصهای سبک زندگی دانشجوی انقلابی اینها نیست، همان نظام تکالیف زندگی او را شکل میدهد. اینکه بین شبکه گونه تکالیف چی را کجا قرار میدهد زندگی او را شکل میدهد. کجا و تا کی تکلیف فرهنگی سیاسی و اجتماعی؟ کجا و تا کی درسی؟ معنوی؟ اخلاقی؟ معرفتی؟ … البته فقط خود او نیست که زندگیاش را ترسیم میکند، مواردی هست که تحت اختیار او نیست مثل اقتضائات محیط که دانشگاه از آن جمله است.
فقر معرفتی یکی از علل آشفتگی زندگی دانشجوی انقلابی
این آشفتگیهایی که عرض شد در زندگی دانشجوی انقلابی وجود دارد؛ گاهی اوقات از جهت معرفتی ناشی میشود که مثلاً واقعاً شخص نمیداند که اینجا نباید کار سیاسی بنماید و باید به خانوادهاش سر بزند. گاهی اوقات میداند و از سستی شخصیتی است، میداند و عمل نمیکند چون استقامت اخلاقی ندارد.
یک نکته مهمی که افراد تشکلها باید متوجه آن باشند این است که زندگی خودشان و رشد جامع آنها یکی از بزرگترین کارهای فرهنگی است که میتوانند انجام دهند. هرچه زندگی دانشجوی انقلابی از نظر اسلامی پر بازدهتر باشد، چون خود فرد بهتر ساخته میشود و خود شخص محور است چون زندگی اینها در جامعه الهامبخش است و لااقل در جمع اطرافیان خود تأثیر گذار هستند.
رشد جامع و مأموریت گرایی، درمانهای آسیبهای سبک زندگی دانشجوی انقلابی
راه درمان آسیبهای زندگی دانشجوی انقلابی دو تا است: یکی توجه به رشد جامع شخصیت و یکی هم مأموریت گرایی است. زندگی دانشجوی انقلابی باید بر پایه یک مأموریتی که او انتخاب میکند پیش برود. ذیل رسالتی که برای دانشجوی انقلابی تعریف میکنیم که پیشبرد نظام جمهوری اسلامی است در راستای اهداف خودش و آن اهداف هم برگرفته از فرمایشات امام و رهبری است.
به نظر میرسد این آدم به طور کلی چهار دسته مأموریت دارد که یک کدام از این چهار تا را باید انتخاب کرد.
یک اینکه در عرصههای علمی پژوهشی و نوآوری داشته باشد اعم از انسانی، مهندسی و حوزوی.
دو حضور فعال در عرصههای آموزشی باشد.
سه فعالیت فرهنگی اعم از سیاسی و …
چهار کارهای عملیاتی با توجه به تخصص دانشگاهی است.
این مأموریتها اینطور نیست که با تخصصهایی که در دانشگاه به صورت کلاسیک میخوانیم تأمین شود، لذا ما علاوه بر تخصص یک چیزی بنام تیپ تخصصی احتیاج داریم که یعنی مجموعه تخصصهایی که این آدم به آن برای انجام مأموریت احتیاج دارد که میتواند چند تخصص رایج دانشگاهی باشد یا تلفیقی از چند تخصص و رشته دانشگاهی حوزوی باشد. مثلاً کسی که مأموریت پژوهش و نوآوری در عرصه علوم انسانی را انتخاب مینماید که یک خرده مأموریت میشود. تیپ تخصصی که برای او در این تحقیق تعریف میشود این است: فلسفه و کلام در حدی، آشنایی ابتدایی با سبک اجتهاد داشته باشد (مهارت استنباط از متن)، علم اخلاق، فرمایشات امام و رهبری در حوزه مرتبط و یک علم انسانی به طور عمیق، آن علمی که میخواهد در آن تولید گر باشد، این تیپ تخصصی این آدم است؛ و البته مأموریتگرشدن به این معنی نیست که من دیگر از بقیه تکالیف صرفنظر میکنم، یعنی اینکه محور زندگی او را مأموریت تشکیل میدهد ولی هرگاه که لازم باشد به سیاهی لشکر در بقیه زمینهها حاضر میشود. او در بقیه زمینهها تعیین کننده نیست اما هر جا حضور او لازم باشد حاضر میشود.
گاهی اوقات پیش میآید فردی رشتهاش مهندسی است و مأموریتی که انتخاب میکند کار فرهنگی است، چرا باید درس بخواند!؟ اینجا فرد مأموریت گرا میگوید درس تخصصی دانشگاهی را در حد 12 بخوان و پاس کن ولی برای آن مأموریت نیاز به پشتوانه نظری هست که آن را باید خواند. محتوی فعالیت درسی تغییر میکند ولی حذف نمیشود.
باید همه ابعاد رشد پیدا کند و الا میشود کاریکاتوری
در مورد رشد جامع شخصیت بر پایه اینکه ابعاد شخصیتی هر کدام از ما مختلف است باید همه این ابعاد رشد پیدا کند والا میشود یک شخصیت کاریکاتوری. ابعاد شخصیت ما چه چیزهایی است؟
یک سری خلقیات و گرایشات داریم یک سری باورها داریم که قلبی شدهاند و یک سری دانستهها داریم و یکی تعنیات رفتاری و مهارتهاست. در هر کدام از اینها مراحلی برای رشد وجود دارد. هر مرحله مقدمه مرحله بعد است؛ و هر مرحله آسیبهایی دارد که اگر به آنها دچار شویم عقبگرد میکنیم یا همان جا زمین میخوریم.
اقتضائات محیط، از نکات کلیدی رشد جامع
یکی از نکات کلیدی در رشد جامع اقتضائات محیط است و دانشجوی انقلابی یکی از محیطهایی که به طور ویژه با آن درگیر است محیط تشکل است، این تشکل و این کار ویژه هم برای او اقتضائاتی دارد و آسیبهایی مثلاً تجلی منیت در تشکیلات و گاه منیتها فردی است تا جایی که ما حتی میتوانیم به تعداد بچه حزباللهیها تشکل داشته باشیم، این قدر پتانسیل برای تفرقه فراهم است، البته یک بخشی هم به شخصیت بچهها برمیگردد.
از دیگر اقتضائات تشکیلاتی عدم عقلانیت است، عقلانیت به معنای نفی انقلابی گری نیست یک جاهایی عقلانیت اقتضا میکند که ما کارهای انقلابی و پرشور بکنیم، ولی کار پرشور و احساس شاخصه انقلابی گری نیست. اینطور نیست که ما بر اساس مترمربع شیشهای که شکستیم اندازه بگیریم انقلابی بودن این اقدام را. بعضی وقتها جلسات خصوصی بهتر نتیجه میدهد.
یکی دیگر از اقتضائات تشکیلاتی این است که معمولاً کارها از پشتوانه رفتاری معرفتی لازم برخوردار نیست، کار نظری لازم برای یک کار عملی انجام نشده است.
از دیگر اقتضائات تشکل که آسیبزا است غفلت از دستورالعملهای داخلی، اخلاقی و تقوا، غفلتهای روشن و نهادینه شده، نقل قولهای غیر موثق، غیبت و… است.
اگر کسی بخواهد رشد جامع داشته باشد باید بتواند این اقتضائات را حل نماید حتماً باید برنامه داشته باشد والا همان کار فرهنگی سیاسی که انجام میدهد برای او به ضد خودش تمام میشود به فرض که یک اثر اجتماعی سیاسی خوب داشته باشد.
اگر قرار باشد که همه بروند توی غار که کسی نمیماند
درباره تعارض خودسازی و جامعه سازی، آقا من باید اول خودم را بسازم که بعد جامعهام را بسازم! پس خداحافظ، این خودسازی هم معمولاً بیش از چهار سال طول میکشد. اگر بنا باشد همه بروند خودسازی پس این وظایفی که رهبری از دانشجویان میخواهد چه کسی باید انجام دهد. چون اگر قرار باشد همه بروند توی غار که کسی نمیماند. البته بعضیها میگویند که شما بروید انجام بدهید و ما بریم توی غار!
اگر واقعاً تکلیف هست که اول بریم توی غار (برای خودسازی) پس باید همه بریم. اگر اینطور نباشد پس کسانی که کار میکنند کار غیر شرعی انجام میدهند، چون به تکلیف خودشان عمل نمیکنند و فقط کسانی که توی غار رفتند در حال عمل به تکلیف خودشان هستند. پس مدل مطلوبی نیست. چون در این حالت کار کسانی که در صحنه هستند اشکال دارد.
سلوک اقتضای خلوتنشینی و عزلتگزینی ندارد
گاهی اوقات تمثلهایی هم به زندگی بزرگان میشود مثلاً میگویند حضرت امام قبل از اینکه وارد اجتماع شود چهل پنجاه سالی توی غار بود یا مثلاً پیامبر که واقعاً توی غار بود و… اصلاً عرفان و سیر و سلوک ما این را میگوید و این یک تعارض نظری است که باید یک جوری حل شود، این شبهه پذیرفته شده است. حال اینکه وقتی به متون عرفانی مراجعه میکنیم کمتر شاهدی بر این مدعا پیدا شد. مراحل عرفان، منازل سلوک و میادین سیر و… چون هر کدام از آقایان راه پیموده به گونهای اینها را تفسیر کردهاند، صد میدان، هزار منزل، هفت شهر، هفت مرحله و… و هرچه نگاه میکنی هیچ کدام از این دستورالعملهای سلوک اقتضای این را ندارد که ما به سمت خلوتنشینی و عزلتگزینی ببرد.
کتاب منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری هنوز کتاب کلاسیک عرفان نظری هست و تدریس میشود که هم بر اساس هزار منزل و هم صد میدان سلوک را تقسیمبندی کردهاند. وقتی این کتاب را نگاه کنید منازل عبارتند از: توبه، مروت، انابه، فتوت، ارادت، قصد، صبر، جهاد، ریاضت، تهذیب، محاسبه، یقذه، زهد، تجرید، ورع، تقوا، معامله و… هر کدام از اینها را که نگاه میکنی اصلاً اقتضا ندارد که آدم ول کند و برود، بلکه بعضی جاها عکس را گفتند.
حضرت امام دقیقاً عکس این قضیه چند موضعگیری کردهاند، مثلاً به حاج احمد آقا میگویند: «مبادا خود را از خدمت به جامعه کنار بکشی و گوشهگیر و کل بر خلق الله باشی، که این از صفات جاهلان تمسک است یا درویشان دکاندار، سیره انبیاء عظام و ائمه اطهار (علیهمالسلام) که سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قید و بند و وابستگان به ساحت الهی در قیام به همه قوا علیه حکومتهای طاغوتی و فرعونهای زمان بوده و در اجرای عدالت در جهان رنجها برده و کوششها کردهاند به ما درس میدهد و اگر چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم راه گشایمان خواهد بود، من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمثلهم، پسرم نه گوشهگیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورد در جامعه و تشکیل حکومت شاهد گسستن از حق میزان در اعمال انگیزههای آنهاست چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس و آن دام گستر با آنچه مناسب اوست چون خودبینی و خودخواهی و غرور و حجب و خود بزرگ بینی و تحقیر خلقالله و شرک خفی و امثال آنها او را از حق دور و به شرک میکشاند و چه بسا متصدی امور حکومت که با انگیزه الهی به معدن قرب حق نائل میشود چون داود نبی و سلیمان پیامبر والاتر و بالاتر چون نبی اکرم و خلیفه بر حقش علی بن ابیطالب و چون حضرت مهدی در عصر حکومت جهانیاش، پس میزان عرفان و حرمان انگیزه است.
هر قدر انگیزهها به نور فترت نزدیکتر باشند و از حجب حتی حجب نور وارستهتر به مبدأ نور وابستهتر تا آنجا که سخن از وابستگی نیز کفر است. پسرم از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالی مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان کمتر از میدان تاخت و تاز در بین مسئولین و دستاندرکاران نیست؛ و دست و پا برای بدست آوردن مقام هرچه باشد چه مقام معنوی و چه مادی مزن. به عذر آنکه میخواهم به معارف الهی نزدیک شوم یا خدمت به عباد الله نمایم که توجه به آن از شیطان است چه رسد که کوشش برای بدست آوردن آن… » (نامههای عرفانی امام به حاج احمد آقا)
تصور خودسازی در خلوت یک توهم است
در کتاب آدابالصلوه در بحث آداب معاشرت که امام برداشتهای عرفانی دارد، یکی اینکه مثل مؤمن مثل آب خالص است. امام میفرمایند اینکه آب امتزاج با بقیه اشیاء خاصیت خودش را از دست نمیدهد و اگر از آنها جدا شود آب باقی میماند و بعد میفرمایند یعنی مؤمن هم در اختلاط با بقیه خلقالله توجه خودش به خدا و ایمان خودش را از دست نمیدهد و وقتی هم از او جدا میشود به همان صافی و زلالی که بود میماند. امام میفرمایند یعنی اینکه دلت جای دیگری باشد ولی توی جمع باش، این عرفان است؛ و الا تصور خودسازی در خلوت یک توهم است.
مراقبه جمعی در کنارهای کارهای تشکیلاتی و سیاسی
در خصوص کارهای تشکیلاتی که معمولاً تماماً سیاسی است و غفلت زا، یک سری راهکارهایی به ذهن میرسد مثلاً مراقبه جمعی و تشکیلاتی تعریف میشود، همان طور که مراقبه و محاسبه فردی وجود دارد در دستورالعملهای اخلاقی و یک اراده و روح جمعی در تشکیلاتمان شکیل بگیرد. به محض مشاهده گناه تذکر دلسوزانه داده شود، محاسبه شود، توبه صورت گیرد، نظارت جمعی وجود داشته باشد که نیاز به اراده جمعی دارد. دیگر اینکه افرادی که خلق و خوی های اخلاقیتر دارند تصمیم گیر باشند و در رأس تشکیلات قرار بگیرند. با حضور یک فرد اخلاقیتر در رأس یک تشکل در کل رفتار بچههای تشکل تأثیر میگذارد. دیگر اینکه تعریف فعالیتهای معنوی و اخلاقی برای اعضا در کنار سایر فعالیتهای سیاسی و فرهنگی.
ضرورت ارائهی تعریف بومی از «سبک زندگی»
محققان اسلامی باید تحقیقات علمی خود را، بر پایهی تعریف بومی از «سبک زندگی» ابتنا نمایند. و از تعریف سبک زندگی، حسب تعاریف ذکرشده توسط غربیان، به شدت اجتناب نماید زیرا نتیجهی این امر، وجود تناقض در محتوا خواهد بود. به نظر میرسد ارائهی تعریف بومی از سبک زندگی که مبتنی بر جهانبینی اسلامیایرانی باشد امری ضروری است.
موضوع «سبک زندگی» در جامعهی ما، از جمله موضوعات جدید به شمار میرود که چند سالی از عمر ورود آن به مباحث بومی نگذشته است؛ چنان که هنوز به یک گفتمان شاکلهدار، مستحکم و تا حدودی اجماعی (به لحاظ مفهومسازی) تبدیل نشده است و در حال حاضر، محققان زیادی در حال قلم زدن در مورد آن و مباحث مربوط بدان هستند.
بر همین اساس، یکی از مباحث عمده در موضوع شناخت «سبک زندگی» که برای تحقیقات نظری و عملی آیندگان راهگشاست و نقش اساسی ایفا خواهد نمود ـو تا حدودی نیز متأسفانه از آن غفلت شده استـ بحث عدم توجه به اختلاف ماهوی نگاه غربی و اسلامی به «چیستی» سبک زندگی در تعریف از «سبک زندگی» است.
این امر چنانچه توجه کافی بدان مبذول نشود و محققان ارجمند، نقشهی ابتدایی و ترسیم اولیهی دقیقی از طرح بحث در این خصوص نداشته باشند، خود عاملی خواهد بود برای انحراف بحث از نقطهی هدفی که بایستی دنبال آن بود و حول آن جولان داد و فیالواقع نقطهی شروع و گام ابتدایی بحث، که همان تعریف از چیستی «سبک زندگی» است، به جای «رهنما» بودن «رهزن» خواهد شد.
مقدمتاً باید گفت بین دو مبحث «نوع سبک زندگی» و «چیستی سبک زندگی» تمایز وجود دارد؛ چرا که اولی اشعار به جنبهی «چگونگی» سبک زندگی دارد که از مسیر توصیف وضعیت موجود سبک زندگی یک شخص یا اشخاصی معین حاصل میشود و بیشتر جنبهی عملی دارد، لیکن «چیستی» سبک زندگی تقریباً گام اول در مباحث مربوط به سبک زندگی است که بیشتر جنبهی نظری دارد و به بحث از ماهیت و چه چیز بودن سبک زندگی میپردازد و چه بسا به عنوان مفروض ذهنی محقق در قلم ظاهر نشود، اما در هر حال، هر محققی در حوزهی سبک زندگی، تحقیق خود را مبتنی بر تصوری (چه صواب و چه ناصواب) از آن استوار میدارد. بدین معنی که هر مقاله، کتاب، گزارش تحقیقی و... که در موضوع سبک زندگی نگاشته شود، ناگزیر بر پایهی نگاه و تفسیری است که محقق و مجری آن طرح از مفهوم ماهوی و چیستی «سبک زندگی» دارد و بر اساس همان نگاه (چه درست و چه غلط)، نحوهی بررسی موضوع، اولویتهای بحث، چیدمان مطالب و... مشخص میشوند و لذا بدون چنین تصور و آگاهی از مفهوم و ماهیت موضوع، بحث از جوانب و مباحث مربوط به سبک زندگی امکان علمی ندارد.
برای مثال، تمام افرادی که در مورد سیب و خواص و فواید آن دست به قلم میشوند، بیتردید تصویری شفاف از ماهیت و چیستی سیب دارند و بر اساس نوع نگاه و تعریفی که از چیستی سیب دارند ـمثل اینکه سیب یک نوع میوه است که تنوع رنگی و مزهای (شیرین و ترش) داردـ زبان به ستایش یا نکوهش آن باز میکنند.
یکی از مباحث عمده در موضوع شناخت «سبک زندگی» که برای تحقیقات نظری و عملی آیندگان راهگشاست و نقش اساسی ایفا خواهد نمود و تا حدودی نیز متأسفانه از آن غفلت شده استـ بحث عدم توجه به اختلاف ماهوی نگاه غربی و اسلامی به «چیستی» سبک زندگی در تعریف از «سبک زندگی» است.
اختلافنظر در «چیستی» سبک زندگی
حقیقت آنکه آنچه در نگاه دینی و اسلامی از «چیستی» مفهوم سبک زندگی فهمیده میشود و بر اساس آن، به چگونگی و خوب و بد بودن سبک زندگی پرداخته میشود، زمین تا آسمان متفاوت از آن تعریف و نگاهی است که در فرهنگ غرب و توسط محققان غربی از «چیستی» سبک زندگی، حسب جهانبینی خودشان ارائه میشود.
آن چیزی که غرب تحت عنوان سیب (در مثال مذکور) تعریف میکند بسیار متفاوت از آن چیزی است که ادراک مشرقزمین و فرهنگ ایرانی از سیب دارد. آنچه غرب آن را سیب توصیف میکند، از منظر فرهنگ خودی، اصلاً سیب نیست که حالا بخواهد بگوید میوهی خوبی است یا بد و... آنچه غرب بر اساس مشخصات و شاخصهای کمی و کیفی، از سیب تعریف میکند فرهنگ خودی، آن را تحت عنوان دیگری میشناسد و آن توصیفات را بر میوهی دیگری مثلاً گلابی منطبق میبیند، نه سیب!
این یک بحث بسیار جدی و زیربنایی است که وقوع آن در حوزههای دیگر و الفاظ دیگر نیز مشاهده میشود و متأسفانه عدم توجه به این مطلب، همواره مشکلاتی را در بر داشته است؛ چنان که همین بحث در مورد چیستی و ماهیت «فرهنگ» نیز مطرح است. تعریف و نگاهی که غرب به مقولهی فرهنگ دارد، به دلیل اختلاف در جهانبینی، ویژگیها و شاخصهای مد نظر، نوعاً به ارزشها و نگرشهای عرفی و قانونی، آداب و رسوم و آثار باستانی و بناهای تاریخی و مانند آن ارتباط دارد و به هیچ وجه به طور جدی به ارزشها و نگرشهای دینی و مکتبی نظر نمیکند. در حالی که بخش اصلی تعریف خودی از «فرهنگ» را بیگمان، ارزشها، نگرشها، رفتارها و نمادهای دینی جامعه تشکیل میدهد. حال فرض شود بین دو متفکر از این دو جامعه (غربی و خودی) بخواهد بحث و مقایسه صورت گیرد که کدام فرهنگ مترقی و بهتر است؟ در حالی که نوع نگاه به فرهنگ در جامعهی خودی که منبعث از چینش بومی اولویتها، شاخصها و ویژگیهایی چند، برای این مقوله است، متفاوت از آن چیزی است که در غرب تحت عنوان فرهنگ فهمیده میشود!
لذا عبارت «سبک زندگی» بین فرهنگ غربی و اسلامی، صرفاً یک اشتراک لفظی است و مفهوم ماهوی و چیستی آن، که منتزع از نوع نگاه و تعریف هر فرهنگ بدان است ـدر دو فرهنگ مذکورـ کاملاً متفاوت از همدیگر است.
خروجی «تعریف» از هر چیزی، حسب نگاهی است که انسان نسبت بدان دارد و هر چیزی را بدان گونه که میبیند برای دیگران تعریف و شناسایی میکند و از طرفی، بدون تردید، نوع «نگاه» انسان نسبت به چیزی، در درجهی اول منبعث از نوع نگاه و جهانبینیای است که مکتب و آیین شخص نسبت به آن چیز ارائه میدهد (در صورت وجود)، و در وهلهی ثانی، ناشی از شناختی است که انسان از کارکردها، ویژگیها، شاخصهای بررسی آن چیز، فلسفهی وجودی (دغدغهها و عوامل زمینهساز برای پرداخت به آن چیز) و اهداف مورد انتظار از پرداختن به مقولهی مورد نظر ـکه در اینجا سبک زندگی استـ دارد. چنان که واضح است و در ادامه نیز توضیح داده خواهد شد، در تمام این موارد، نوع شناخت ما نسبت به مقولهی سبک زندگی متفاوت از نوع شناخت غربیهاست و زمانی که شناخت اولیه متفاوت بود، نگاهها نیز چندگونه خواهد بود. درست مثل مقولهی «اجتهاد» در مکتب تشیع و تسنن که به سبب تفاوت در کارکردها، فلسفهی وجودی و اهداف مورد انتظار از پروسهی اجتهاد، نوع شناخت و نگاهشان از بحث اجتهاد، کاملاً مغایر با همدیگر است. لذا آنچه از مصادیق آن، تحت عنوان اجتهاد در میان اهل تسنن یاد میشود، از منظر شیعه اصلاً اجتهاد نیست که بخواهد بگوید نقاط قوت و ضعفش کدام است، بلکه اسمش چیز دیگری، تحت عنوان «اجتهاد به رأی» یا در مواردی «قیاس» و «استحسان» و... است.
چنان که مشاهده میشود، محققان شیعی در مباحث مربوط به اجتهاد، در مواردی که احتمال خَلط مبحث وجود دارد، نوع نگاه خود به اجتهاد و مراد خود از فرآیند و ویژگیهای اجتهاد را، در ابتدای بحث بیان می-کنند و صریحاً اعلام میدارند که آنچه از اجتهاد گفته میشود اجتهاد در ذیل این جهانبینی و با شاخصها و ویژگیهای فلان است.
حال در مورد سبک زندگی همین اتفاق رخ داده است. بدین معنی که تعاریف ارائهشده توسط غربیان از «چیستی» سبک زندگی و نوع نگاهی که به این مقوله دارند، متفاوت و در نقطهی مقابل شناخت و معرفت جامعهی خودی از ماهیت و چیستی «سبک زندگی» است.
چند نمونه از تعاریف ارائهشده در غرب در موضوع سبک زندگی عبارتاند از:
سوبل: سبک زندگی، مجموعهای از رفتارهای قابل مشاهده و بیانگرانه در میان افراد است.4
چینی: سبکهای زندگی الگوهایی از کنش هستند که افراد را از یکدیگر متمایز مینمایند و کمک میکنند تا آنچه را مردم انجام میدهند و چرایی و معنای آن را، که برای آنها و دیگران دارد، درک شود. با اینکه سبکهای زندگی بخشی از زندگی اجتماعی روزمرهی نوین هستند و به صور فرهنگی وابستهاند، ولیکن هر یک سبک و منش و راهی برای استفاده از کالاها، مکانها و زمانهای خاص است که اگرچه از مشخصات یک گروه محسوب میشوند، اما کل تجربهی اجتماعی آنها نیست. سبکهای زندگی مجموعهای از اعمال و نگرشهاست که در متن و زمینههای خاص قابل درک هستند.5
گیدنز سبک زندگی را به مجموعهای از رفتار تعبیر کرده است که فرد آنها را به کار میگیرد تا نه فقط نیازهای جاری خود را برآورد، بلکه روایت خاصی را که وی برای هویت شخصی خود برگزیده است در برابر دیگران نیز مجسم سازد.6
بوردیو: سبک زندگی شامل اعمال طبقهبندیشده و طبقهبندیکنندهی فرد در عرصههایی چون تقسیم ساعات شبانهروز، نوع تفریحات و ورزش، شیوههای معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخن گفتن و راه رفتن است. در واقع عینیتیافته و تجسمیافتهی ترجیحات افراد است. سبکهای زندگی، شیوههای مصرف عاملان اجتماعیای است که دارای رتبهبندیهای مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعیاند. این شیوههای مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسلهمراتبی است؛ اما چنان که بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان میدهد، مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست.7
چنان که در تعاریف ارائهشده ـکه بخشی از تعاریف مربوط به سبک زندگی از زبان غربیان استـ مشاهده میشود، تعاریف نوعاً به دو دسته تقسیم میشوند: 1. تعاریفی که تأکیدشان صرفاً بر روی واژهی مصرف است و 2. تعاریفی که علاوه بر مصرف، بر روی رفتار نیز تأکید دارند.
نقطهی کلیدی بحث در فهم این نکته است که منظور از مصرف، در این تعاریف، بررسی وضعیت مصرف از حیث اقتصادی و نهایتاً جنبهی عدالت اجتماعی آن است و از رفتارها نیز آداب و رسوم عرفی و احیاناً رفتارهای قانونی و غریزی انسانی مد نظر است و بدون تردید، چه در حوزهی مصرف و چه در حوزهی رفتار، مسائل مربوط به وضعیت همخوانی آنها با آموزههای دین و مکاتب الهی مد نظر نیست که با این حساب، این تعاریف، خارج از جهانبینی الهی، ارائه شدهاند که در آن، بررسی رفتارها و مصارف، علاوه بر موارد مذکور، به منظور پی بردن به میزان شدت و ضعف ارزشها و نگرشهای دینی در جامعه صورت میگیرد.
لذا همانند مقولهی فرهنگ و البته یک لایه عمیقتر از آن، اختلاف ماهوی بین این دو وجود دارد و همچنان که در فرهنگ پرسیده میشد منظور شما از فرهنگ چیست و آن گاه فهمیده میشد که آنچه غرب، اسم آن را فرهنگ گذاشته بسیار متفاوت از آن چیزی است که در جامعهی خودی بدان فرهنگ گفته میشود، در موضوع سبک زندگی نیز، وقتی از سبک زندگی سؤال شود، مثلاً گفته میشود سبک زندگی شیوهی مصرف و نوع رفتار است یا حتی ممکن است برخی بگویند نوع نگرشهاست. آن گاه اگر دوباره سؤال شود که منظورتان از شیوهی مصرف و نوع رفتار و نگرش، چه نوع رفتارها و نگرشهایی است؟ رفتارهایی که صرفاً منبعث از آداب و رسوم و قوانین عرفی و غریزهی انسانی است یا همهی اینها به اضافه و تأکید بر رفتارهایی که منبعث از ارزشها و نگرشهای دینی و الهی است؟ آن گاه اختلاف ماهوی در چیستی سبک زندگی در فرهنگ غرب و خودی، مشخص خواهد شد.
همچنین اگر دربارهی مصرف سؤال شود که منظور از مصرف و بررسی آن پی بردن به هزینه های اقتصادی و ایجاد عدالت اجتماعی است یا اینکه علاوه بر آنها، هدف، بررسی سنخیت مصرف و اقتصاد خانواده، با الگوی مصرف صحیح دینی هم هست؟ آن گاه مشخص خواهد شد که تفاوت از کجاست تا به کجا.
لذا اختلاف ماهوی در «چیستی» سبک زندگی در فرهنگ خودی و غرب مبتنی بر یک سری دلایل کاملاً عقلی است؛ دلایلی که امید است در مجالهای دیگر، به صورت مبسوط بدانها پرداخته شود، اما اجمال و کلیّت آنها عبارت است از:
1. تضاد در جهانبینی:
وقتی بحث از سبک زندگی میشود، در واقع آنچه مورد پردازش و بررسی قرار میگیرد سبک «زیستن» و «زندگی» است که با این حساب، مقتضی است، قبل از بررسی «سبک زندگی»، خود مفهوم «زیستن» و «زندگی»، به طور دقیق، مشخص و معین شود تا آن گاه و در گام بعدی، در خصوص وضعیت زندگی و سبک آن و... بحث و بررسیهای لازم صورت گیرد. هر محققی در حوزهی سبک زندگی، قبل از ورود به بحث، بایستی با مفهوم «زندگی» و «زیستن» از منظر جهانبینی مکتب خود، آشنایی کافی و لازم را داشته باشد و بداند که بر اساس فرهنگ خودش، زندگی و زیستن چه مفهوم و نمادهایی دارد؟ در فرهنگ او، نمادها، علائم و مصادیق زندگی سعادتمند و زندگی شقاوتمند چیست؟
ناگفته پیداست که در این زمینه، تضاد جدی بین فرهنگ غرب و فرهنگ خودی وجود دارد و تعریفی که فرهنگ اسلامیایرانی از زندگی و خوب و بد بودن آن، بر اساس آخرتگرایی و نقش مزرعه بودن زندگی دنیوی برای زندگی اخروی (که هدف اصلی و زندگی واقعی است) توصیف میکند، درست در نقطهی مقابل فرهنگ غرب است که بر مبنای مکتب اومانیسم و لذتگرایی و هدف غایی بودن زندگی دنیوی استوار است. این دو جهانبینی دقیقاً در نقطهی مقابل هم قرار دارند و بیگمان این اختلاف نگاه و دیدگاه در مورد «زندگی»، در نگاه و بررسی وضعیت سبک «زندگی» و خوب و بد بودن آن و برنامهریزی برای اصلاح آن، تأثیر تام و تمام خواهد گذارد. چه بسا بر اساس دیدگاه اسلامی در بررسی سبک «زندگی»، توجه به برخی رفتارها و مصارف مورد توجه باشد یا حتی در اولویت قرار گیرد که در دیدگاه غربی توجه به آنها اصلاً بی-مورد به نظر برسد و آنها را اصولاً داخل در سبک زندگی ندانند که به تبع این وضعیت، برنامهریزی در خصوص اصلاح وضعیت سبک زندگی نیز کاملاً متفاوت خواهد بود.
این مطلب از دید اندیشمندان اسلامی به دور نمانده است؛ چنان که مقام معظم رهبری در این خصوص میفرمایند: «رفتار اجتماعی و سبک زندگی، تابع تفسیر ما از زندگی است. هدف زندگی چیست؟ هر هدفی که ما برای زندگی معین کنیم، برای خودمان ترسیم کنیم، به طور طبیعی متناسب با خود، یک سبک زندگی به ما پیشنهاد میشود.»8
2. تضاد در فلسفه و هدف غایی:
اینکه مباحث مربوط به سبک زندگی با چه هدف و نیتی در جوامع غربی و متقابلاً در جوامع اسلامی مطرح میشود و بر اساس چه فلسفه و پشتوانهی فکری بدان پرداخته میشود، کاملاً مغایر با همدیگر است.
اگر در جوامع غربی، هدف غایی و نهایی از طرح بحث سبک زندگی را صرفاً اندیشههای سودجویانهی کارتلهای سرمایهداری و شرکتهای بزرگ تولیدی ندانیم، در خوشبینانهترین حالت، ابزاری است برای انسجام ملی، حفظ هویت ملی و نهایتاً بسط عدالت اجتماعی حسب تعریف مادی که خودشان از عدالت دارند. به عنوان نمونه، ساموئل هانتینگتون در کتاب «چالشهای هویت در آمریکا» موفقیت نظام سیاسی آمریکا را در هویتسازی، علیرغم حضور افراد متعدد خارجی با رسوم، اعتقادات و فرهنگهای متفاوت و بعضاً متضاد با تمامی جهان خاکی و در یک کلمه «آمریکایی کردن» (Americanization) آنها میداند. به این معنا که ما با دین شما، مذهب شما، رنگ پوست و موی شما کاری نداریم، فقط آمریکایی زندگی کنید [سبک زندگی آمریکایی داشته باشید]، حتی اگر مسلمان هستید. هانتینگتون معتقد است که تداوم جامعهی آمریکا در پرتو فرآیند آمریکایی کردن ممکن میشود؛ با این استراتژی که در مدل مرکزـپیرامون یا شمالـجنوب و برای افزایش حداکثری عمق استراتژیک آمریکا باید وارد زندگی پیرامونیها و جنوبیها نیز بشود.9
ولی در دیدگاه اسلامیایرانی، هدف از طرح بحث سبک زندگی خیلی فراتر از آنی است که در برخی از اهداف مثبت غرب بیان شد. هدف از طرح بحث «سبک زندگی»، که اولین جرقههای آن در اذهان، توسط مقام معظم رهبری صورت گرفت، نشئتگرفته از یک دغدغهی فرهنگی و دینی و با هدف بررسی نقاط ضعف و قوت سبک زندگی، حسب شاخص آموزههای دینی و اقدام در جهت ارتقا و رفع آسیبهای آن است؛ چنان که مقام معظم رهبری میفرمایند: «تمدن نوین اسلامی بدون سبک زندگی شکل نمیگیرد... ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم ـکه هدف انسان، رستگاری و فلاح و نجاح استـ باید به سبک زندگی اهمیت دهیم. اگر به معنویت و رستگاری معنوی اعتقادی هم نداشته باشیم، برای زندگی راحت، زندگی برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی، باز پرداختن به سبک زندگی مهم است... باید ما به دنبال این باشیم که فرهنگ زندگى را تبیین کنیم، تدوین کنیم و به شکل مطلوب اسلام تحقق ببخشیم...
اگر ما به این مقولات به طور جدى نپردازیم، پیشرفت اسلامى تحقق پیدا نخواهد کرد و تمدن نوین اسلامى شکل نخواهد گرفت. هر چه ما در صنعت پیش برویم، هر چه اختراعات و اکتشافات زیاد شود، اگر این بخش را ما درست نکنیم، پیشرفت اسلامى به معناى حقیقى کلمه نکردهایم.»10
بر این اساس، با اختلاف فاحشی که در فلسفهی آغازین سبک زندگی و اهداف غایی آن بین فرهنگ غربی و خودی مشاهده میشود، «چیستی» سبک زندگی در دو فرهنگ، متفاوت از هم خواهد بود. فرهنگ غربی در تعریف «چیستی» سبک زندگی به حوزههایی از آن نظر دارد که در راستای اهداف و اغراضش باشد و متقابلاً فرهنگ اسلامیایرانی سبک زندگی را آن چیزی تعریف میکند که بتواند با بررسی آنها، به اهدافی که در ذهن دارد نائل آید.
ثمره و نتیجهی بحث
حسب آنچه گفته شد، اختلاف ماهوی در تعریف از ماهیت و چیستی «سبک زندگی» بین فرهنگ غربی و فرهنگ بومی وجود دارد. بنابراین لازم است:
1. محققان اسلامی تحقیقات علمی خود در این حوزه را، بر پایهی تعریف بومی از «سبک زندگی» ابتنا نمایند. و از تعریف سبک زندگی، حسب تعاریف ذکرشده توسط غربیان، به شدت اجتناب نماید. بسی جای تأسف خواهد بود که محققان مسلمان بخواهند تحقیق خود را بر تعریف محققان غربی استوار نمایند که نتیجهی این امر، وجود تناقض در محتوا خواهد بود. مثل اینکه یک محقق شیعی برای بررسی سیر تطور اجتهاد، در ابتدای تحقیق خود، تعریف چند تن از محققان اهل تسنن را در خصوص اجتهاد ذکر نماید! با این حساب، مبتنی نمودن مباحث مربوط به سبک زندگی بر نگاه و تعریف غربی، رهزن و دامی است در پیش پای محققان اسلامی.
مضاف بر آن، ابتنای قدم اول یک تحقیق ـکه تعریف اصطلاحات و عبارات استـ در حوزهی فرهنگ، بر تعریف و نگاه عرضهشده از جانب فرهنگ رقیب، در تضاد کامل با فلسفه و هدف بحث از سبک زندگی، یعنی ارتقای فرهنگ دینی و پس زدن فرهنگ غربی از زندگی است. این اقدام، ناخواسته و بدون اینکه در گامهای بعدی اختیاری برای محقق باشد، نوعی الزام نانوشته را در پیمودن گامهای بعدی بر اساس همان نگاه و دیدگاه غربی، برای محقق، جاری و ساری خواهد نمود. خروجی چنین اقدامی، یک خروجی التقاطی و سردرگمکننده خواهد بود که نه ثمرهی علمی دارد و نه قابلیت اجرایی؛ چون نه با فرهنگ بومی همخوانی دارد و نه حتی با فرهنگ غربی سازگاری. هرچند فرهنگ غربی نیز در این جامعه و با این سبک زندگی چندان قابلیت اجرایی ندارد.
2. به نظر میرسد ارائهی تعریف بومی از سبک زندگی امری ضروری است؛ تعریفی که مبتنی بر جهانبینی اسلامیایرانی باشد و خروجی آن، علاوه بر فراهمآوری اهداف مثبت موجود در مباحث سبک زندگی غربی، گامی در جهت ارتقای وضعیت ارزشها و نگرشها حسب آموزههای دینی و رفع کاستیها در این زمینه باشد. این تعریف بایستی رابطهی «سبک زندگی» را با سایر پدیدهها و مفاهیم همجوار نشان دهد.
بنابراین بر محققان و صاحبنظران در این حوزه، یک وظیفه است تا با بررسی و تعمق در موضوع، به ارائهی تعریف بومی از «سبک زندگی» با در نظر داشتن شاخصهای بومی (اسلامیایرانی) اقدام نمایند.
سبک زندگی مهدوی
آگاهی کامل از جزئیات و دستاوردهای عصر ظهور برای کسی که پیش از ظهور زندگی میکند بسیار دشوار مینماید. تنها در پرتو روایات معصومین (علیهم السلام) و بر اساس استنباط علمای بزرگ از احادیث و قرآن میتوان تا حدودی از این شاخصهها و واقعیتها پرده برداشت.
از جمله ویژگیهای عصر ظهور، پدیدار گشتن رشد معرفتی و دانشی انسان است. البته این سخن به این معنا نیست که بشر پیش از ظهور، اندیشه، تعقل، تلاش و جستجو برای دست یابی به حقیقت را نداشته است، بلکه منظور این است که بندها گسیخته و دیدهها گشوده خواهد شد. امام باقر (علیهالسلام) میفرمایند: هنگامی که قائم ما قیام کند، دست خداییاش را بر سر بندگان مینهد، از آن پس خردها و دانشهای آنان به هم میپیوندد و کمال مییابد. 1- (بحارالانوار، ج 52)
یکی از رسالتهای تربیتی خانواده های مهدوی تربیت نسل مستعد و مهیا از نظر علمی و عملی برای یاوری و اجرای منویات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. خانه های نورانی به نور ولایت و امامت، کانون تربیت سربازان امام زمان (علیهالسلام) و عهده دار پرورش دادن یاوران جان بر کف برای حضرت هستند که تربیت دینی آنان بر اساس، قرآن و عشق پیامبر و آل پیامبر (صلوات الله علیه و آله) میباشد. پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) در روایتی میفرمایند: «فرزندانتان را بر سه پایه و خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان، محبت اهل بیت او و قرآن 2- ( کنزالعمال، ج 16، ص 456.)»
برای انجام این رسالت بزرگ ما از سه الگو و روش استفاده میکنیم:
* تربیت فرزند بر اساس اصول تربیتی کلی شرعی و عقلی
* تربیت فرزند بر اساس توصیه های خاص اهل بیت (علیهالسلام)
* تربیت فرزندان بر اساس الگوی صفات یاوران حضرت مهدی (علیهالسلام)
تربیت نسل یاوران مهدی، بر اساس الگوی صفات یاران حضرت مهدی (علیهالسلام) میباشد. در قرآن کریم و روایات اهل بیت (علیها سلام) به مجموعه ای از خصلتها و ویژگیهای شخصیتی اصحاب المهدی پرداخته شده است. شمارش این صفات در قرآن و روایات به معنای حرکت در مسیر تربیت چنین نسلی و الگو قرار دادن این شیوه میباشد، قرآن شش صفت برای یاوران حضرت مهدی (علیهالسلام) بر می شمارد:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ...»
«ای کسانی که ایمان آوردهاید هر کس از شما که از دین خود باز گردد، باکی نیست پس به زودی خداوند قومی را میآورد که:
1- خدا ایشان را دوست دارد.
2- آنان نیز خدا را دوست میدارند.
3- در مقابل مؤمنین فروتن هستند.
4- در مقابل کافرین سرسختند.
5- در راه خدا جهاد میکنند.
6- از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسند.
از جمله مصادیق این روایت یاران حضرت مهدی (علیهالسلام) میباشند. با توجه به ضرورت سبک گزینی و احیای اصول زندگی نبین سلوک فاطمی و مهدوی (سلام الله علیهما) نیز از دیگر مباحثی است که جهت معاصر سازی اسوه های اسلامی مطرح و بیان گردیده است.
از یکسو دچار شدن به روزمرگی و از سویی تقلید کورکورانه سبک زندگی غربی (که هیچ تناسبی با سبک زندگی اسلامی ندارد) لزوم برنامه ریزی و پیاده سازی سبک زندگی اسلامی را دو چندان میکند. سبک زندگیای که باید هر چه بیشتر ما را به جامعه مهدویت نزدیک نماید.
الزامات اقتصاد مقاومتی و ارتباط آن با الگوی سبک زندگی
مقدمه
با توجه به تحریمهای گسترده اقتصادی، نفتی، مالی، بانکی، دارویی و بهداشتی از سوی مستکبرانی چون آمریکا و کشورهای غربی که به ظاهر مدعی دفاع از حقوق بشر و برقراری امنیت و صلح در جهان هستند، باید با عزم و اراده ملی، و درایت و مدیریت عقلانی و مسئولانه بیش از پیش دولت و دستگاههای مربوطه، بار دیگر با پیروزی و سربلندی از این توطئه و دسیسه دشمنان قسم خورده اسلام، انقلاب و مردم شریف ایران، سربلند بیرون بیاییم.
رسانههای گسترده دشمنان در سراسر جهان با شگردهای مختلف رسانهای درصدد منزوی کردن و تحت فشار قرار دادن ملت ایران به منظور کوتاه آمدن از مواضع و حقوق خود در بهرهگیری از انرژی صلحآمیز هستهای هستند و متأسفانه نابخردی و ضعف برخی مسئولان در عدم برنامهریزی مناسب اقتصادی و مدیریت هوشمندانه در خنثی کردن این توطئهها، سبب شده است تا بار بیشتری بر دوش مردم عزیز تحمیل شود.
اقتصاد ایران دارای بخشها و ظرفیتهای اقتصادی بالقوهای است که نیازمند یک برنامه بلندمدت و همه جانبهنگر در بهرهگیری از این ظرفیتها، موهبتهای الهی و منابع انسانی کارآمد است تا با تخصیص بهینه این منابع، آینده اقتصادی ایمنتر و پررونقتری را برای نسلهای بعدی رقم زند و آنچه مسلم است آن است که تحریمها به هیچ وجه تهدیدی برای اقتصاد ایران نیست مگر آنکه با مدیریت شتابزده و غیرمسئولانه و عدم توجه به ظرفیت عظیم اقتصاد ایران این امر رخ دهد.
این مقاله با محوریت بررسی رهنمودها، بیانات و سیاستهای مورد نظر رهبر فرزانه انقلاب در خصوص اقتصاد مقاومتی و الگوی سبک زندگی به عنوان سند راهبردی حرکت کشور، تدوین شده است.
الزامات اقتصاد مقاومتی
در نگاه راهبردی رهبر معظم انقلاب، اقتصاد مقاومتی یک شعار نیست، یک واقعیت اقتصادی است، اقتصاد مقاومتی یک بحث کاربردی است و شاخصهای آن ریشه در عمل دارد.
القای تفکر اقتصاد مقاومتی یک تدبیر هوشمندانه است تا مدیران ارشد اقتصادی را از غفلت ایجادشده در بخش اقتصادی برهاند و رشد و توسعه و شکوفایی و تولید ملی و قطع وابستگی اقتصادی را حتی در سختترین تحریمها و فشارهای اقتصادی دشمنان به بار بیاورد. اقتصاد مقاومتی مکمل جهاد اقتصادی است و سبب امنیت و ثبات در اقتصاد و عدم تزلزل در برابر شوکهای خارجی اقتصادی یا همان استقلال اقتصادی از شاخصههای بارز اقتصاد مقاومتی است.
دشمن در طول چند دهه اخیر، تمام ابزارهای مبارزه با تفکر جمهوری اسلامی را مورد آزمون قرار داده است، و ابزاری که همواره دشمنان از ان بهره میجویند، مبارزه اقتصادی و تحریمهای همه جانبه است که امروز تبدیل به آخرین و مؤثرترین ابزار دشمن شده است. ضعف اقتصاد ایران در وابستگی به اقتصاد تک محصولی نفت راه حل تحریم نفتی را پیش پای غرب قرار میدهد.
نفت که میتوانست ابزار فشار ما بر غرب باشد امروز ابزار فشار غرب بر اقتصاد ایران شده است و اینجاست که جای خالی اقتصاد مقاومتی احساس میشود. اقتصاد مقاومتی به دنبال پیشبینی مشکلات این چنینی و ارائه راه حل لازم است و مقام معظم رهبری به درستی کاهش وابستگی به صنعت نفت را یکى از الزامات اقتصاد مقاومتى بیان کردند و توجه مسئولان و دستگاهها به این مسئله مهم میتواند آینده اقتصادی مناسبی را که در چشمانداز 20 ساله ایران ترسیم شده است را به ارمغان بیاورد. اقتصاد مقاومتی تنها مربوط به زمان تحریم و جنگ نیست، بلکه یک چشم انداز بلندمدت پیش روی اقتصاد ایران است، زیرا اقتصاد ایران در سایه تفکر مقدس و آرمانهای والای جمهوری اسلامی همیشه آماج حملات دشمنان خواهد بود. اقتصاد مقاومتی به معنای ریاضت اقتصادی نیست، بلکه مفهوم شکوفایی اقتصاد و رفع مشکلات موجود در زیربخشهای اقتصادی به منظور جلوگیری از امتیازدهی به دشمنان و بهبود سطح رفاه عموم مردم است.
اقتصاد مقاومتی و الگوی سبک زندگی
از طرفی اقتصاد مقاومتی نیازمند بازنگری در شیوه و سبک زندگی مدرن به سبک اسلامی و ایرانی است به طوری که موضوع توجه به سبک زندگی اسلامی ایرانی با فرمایشات اخیر مقام معظم رهبری وارد فاز تازهای شده است.
رهبر معظم انقلاب در یکی از دیدارهای خود با جوانان بحث کاملی را در خصوص سبک زندگی ارائه فرمودند که این فرمایشات باید به عنوان یک سند فرهنگی برای تحول در جامعه چه از سوی مسئولان و چه از سوی مردم، مورد توجه و عنایت ویژه قرار داد.
مقام معظم رهبری در سفر خود به استان خراسان شمالی همچون طبیبی حاذق به درستی علت اصلی بیماری مبتلا به جامعه را تشخیص دادند و آن الگوی سبک زندگی است.
الگویی که متأثر از آداب و اصول اسلامی و ایرانی است و سبک زندگی یک انسان مسلمان ایرانی را از یک فردی که تحت تأثیر فرهنگ غربی است متمایز می میکند.
با توجه به تحریمهای گسترده اقتصادی، بانکی، دارویی و ... از سوی آمریکا و کشورهای غربی به نظر میرسد که در مقطع فعلی نیازمند یک رویکرد انقلابی و جهادی نیز در سبک زندگی هستیم.
رهبر معظم انقلاب اسلامی بارها بر ضرورت دستیابی به اقتصاد مقاومتی تأکید فرمودهاند و بسیاری از صاحب نظران و اقتصاددانان نیز معتقدند که بنای اقتصاد مقاومتی از دل رفتارهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی مردم بیرون می آید، بنابراین رابطه مستقیم و مثبتی میان اجرا اقتصاد مقاومتی در کشور و نحوه و سبک زندگی و فرهنگ اقتصادی و الگوی ذهنی و رفتاری جامعه وجود دارد و ریشه اصلاح مسائل اقتصادی در اصلاح فرهنگ اقتصادی، سبک زندگی مردم، الگوی مصرف و توسعه فرهنگ کار و تلاش و تولید ملی است.
بنابراین همان گونه که بسیاری از اقتصاددانان ریشه اقتصاد را در فرهنگ میدانند ، به درستی رهبر فرزانه انقلاب مسیر را برای مردم و مسئولان معین فرمودند و ریشه اقتصاد مقاومتی در اصلاح الگوی سبک زندگی بر اساس الگوی اسلامی و ایرانی است که اندیشمندان، نخبگان و اساتید و دانشجویان باید عزم خود را جزم کنند تا الگویی کارآمد را برای سبک زندگی اسلامی و ایرانی مردم ارائه کنند.
خلاصه مهمترین محورهای بیانات مقام معظم رهبری در خصوص اقتصاد مقاومتی:
به منظور آن که اهم دیدگاهها و برنامههای راهبردی رهبر معظم انقلاب در خصوص اقتصاد مقاومتی و الزامات اجرای آن در جامعه مشخص شود، بخشی از مهمترین بیانات و رهنمودهای معظم له در زیر به صورت خلاصه بیان شده است:
محورهای اصلی الزامات و اهمیت اقتصاد مقاومتی در بیانات مقام معظم رهبری عبارتند از:
1ـ اقتصاد مقاومتی یک شعار نیست، بلکه یک واقعیت است و باید محقق شود
2ـ وجود عزم ملی و اراده راسخ در عبور از تحریمها و تنگناهای اقتصادی دشمن
3ـ به هیچ وجه ملت ایران در بنبست نیست و به هیچ وجه با مشکلاتى که ما را از تصمیم به ادامه راه باز بدارد، مواجه نیستیم.
4ـ ما باید هر کدام نقش خودمان را بشناسیم و آن را ایفا کنیم.
5ـ اقتصاد مقاومتی، مقاومت در مقابل کارشکنى و خباثت دشمنان کشور و هدف دشمن، فشار اقتصادى بر کشور و تمرکز بر اقتصاد کشور است.
6ـ شرکتهای دانش بنیان، یکى از مؤثرترین مؤلفههاى اقتصاد مقاومتى هستند.
7ـ اصلاح الگوى مصرف، جلوگیرى از اسراف، همت مضاعف و کار مضاعف، جهاد اقتصادى، تولید ملى و حمایت از کار و سرمایه ایرانى و جهاد اقتصادی حلقههایى براى ایجاد یک منظومه کامل در زمینه مسائل اقتصادی کشور است.
8ـ کاهش وابستگی به صنعت نفت یکى از الزامات اقتصاد مقاومتى است.
9ـ مردمى کردن اقتصاد، جزو الزامات اقتصاد مقاومتى است.
10ـ دولت، قوه مقننه و قوه قضائیه کمک کنند که مردم وارد میدان اقتصاد شوند.
11ـ مسئلهى مدیریت مصرف، یکى از ارکان اقتصاد مقاومتى است، مصرف متعادل و پرهیز از اسراف و تبذیر، در دستگاههاى دولتى، غیردولتى، آحاد مردم و خانوادهها.
12ـ استفاده از تولیدات داخلی توسط دولت و نهادهای حاکمیتی و هم آحاد مردم و پرهیز از مصرف کالاهای خارجی.
13ـ یکى از کارهاى اساسی حرکت بر اساس برنامه است، تصمیمهاى خلقالساعه و تغییر مقررات، جزو ضربههایى است که به «اقتصاد مقاومتى» وارد میشود و لزوم توجه دولت و مجلس به این مسئله که نگذارند سیاستهاى اقتصادى کشور در هر زمانى دچار تغییرهاى بىمورد شود.
14ـ استفاده حداکثرى از زمان و منابع و امکانات.
15ـ حفظ وحدت و همبستگى میان مردم و همچنین میان مسئولان و عدم انعکاس اختلافات میان خود به سطح رسانهها.
16ـ همه مسئولان و دلسوزان کشور باید خود را موظف و مکلف بدانند به ایجاد کار، تولید، کارآفرینى، و پررونق کردن روزافزون این کارگاه عظیم (کشور ایران(
بنابراین میتوان بر طبق فرمایشات مقام معظم رهبری به چند نکته اصلی اشاره کرد:
•حرکت مداوم و پویا در رشد اقتصادی
• وظیفهشناسی افراد جامعه
• رشد و توسعه شرکتهای دانش بنیان
•حرکت به سمت اقتصاد مردمی
• کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی
• مدیریت بهینه در مصرف و اصلاح الگوی مصرف
•حمایت از تولید داخلی با مصرف کالای داخلی
• رشد و توسعه اقتصادی بر مبنای کارآفرینی
•حفظ وحدت و همبستگی میان مسئولان کشور و آحاد مردم
• استفاده حداکثری از زمان، منابع و امکانات
• حرکت بر اساس برنامه و پرهیز از تصمیمات عجولانه در عرصه اقتصاد
• شناخت عزم دشمن و ناتوانسازی حربه دشمنان با هوشیاری و عزم و اراده ملی و خنثی کردن تمام تحریمها
در نتیجه میتوان بر طبق بیانات حکیمانه مقام معظم رهبری به چند نکته اصلی مورد تأکید معظم له در این باره اشاره کرد:
حرکت مداوم و پویا در رشد اقتصادی، وظیفهشناسی افراد جامعه، رشد و توسعه شرکتهای دانش بنیان، حرکت به سمت اقتصاد مردمی، کاهش وابستگی به درآمدهای نفتی، مدیریت بهینه در مصرف، حمایت از تولید داخلی با مصرف کالای داخلی و رشد بر مبنای کارآفرینی، حفظ وحدت و همبستگی میان مسئولان کشور و آحاد مردم، استفاده حداکثری از زمان، منابع و امکانات، حرکت بر اساس برنامه و پرهیز از تصمیمات عجولانه در عرصه اقتصاد، شناخت عزم دشمن و ناتوانسازی حربه دشمنان با هوشیاری و عزم و اراده ملی.
سبک زندگی بر پایه بندگی
خداوند متعال در قرآن مجید هدف از خلقت انسان و همه موجودات هستی را عبودیت و توحیدمحوری بیان نموده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ من جن و انس را نیافریدم جز برای عبودیت و بندگی» (1) و نیز «و لقد بعثنا فی کل امت رسولا ان اعبد و ا الله و اجتنبو الطاغوت و منهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلاله؛ میان هر امتی پیغمبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از طغیانگری کناره گیری کنید. بعضشان را خدا هدایت کرد و بعض دیگرشان ضلالت برایشان مقرر گشت» (2) و برای رسیدن به این بندگی و توحیدمداری، بیشک سبک زندگی از مهمترین لوازم آن است.
اگر انسان در همه شئون زندگی خویش و در همه فعالیتها و افعال و گفتار خود صبغة اللهی عمل نماید و رنگ خدا را که بهترین رنگهاست بر گزیند «صبغهَ ٱللهِ وَ مَن أَحسَنُ مِنَ ٱللهِ صِبغَةً وَ نَحنُ لَهُ عَابِدُون؛ این رنگ خداست و رنگ چه کسی از رنگ خدا بهتر است و ما پرستندگان او هستیم» (3) و در صراط مستقیم الهی که همان عبودیت الهی است قدم بردارد «وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛ و این که مرا پرستش کنید که این راهی است راست» (4) به یقین زندگی معنادار خواهد شد.
پاسخ به تمامی پرسشهای 20 گانه ای که رهبر معظم انقلاب در راستای سبک و فرهنگ زندگی مطرح نمودهاند؛ همان بندگی خدای متعال در تمامی شئون زندگی میباشد.
در این مجال سعی شده است به عنوان نمونه به دومین پرسش معظم له که: چرا در روابط اجتماعی، حقوق متقابل رعایت نمیشود؟ به صورت اجمالی پاسخ داده شود تا به نقش برجسته بندگی و عبودیت در شکل گیری سبک زندگی اسلامی اشاره ای نموده باشیم.
رعایت حقوق متقابل افراد در روابط اجتماعی یکی از مهمترین شاخصههای جامعه اسلامی میباشد. در جامعه ای که مبنا و جهان بینی بر اساس مادیات و منافع فردی شکل گرفته باشد قطعاً رعایت حقوق متقابل بی معنی خواهد شد. امروزه بیتوجهی به این شاخصه مهم در جامعه باعث بروز مشکلات فراوانی برای حاکمیت و افراد جامعه شده و این در حالی است که آیات و احادیث فراوانی در باب رعایت حقوق متقابل افراد بیان شده است.
کسی که در مسیر بندگی خدای متعال قرار گیرد چه در محیط خانواده و چه در اجتماع سعی بر آن دارد تا با عمل به دستورات دین مبین اسلام و با این بینش که بنده باید به وظیفه بندگی خود در تمام شئون زندگی عمل نماید؛ نمایش کاملی از انسان با ایمان و با هدف را به اجرا گذارد.
بندگی خدا در همه زندگی روزمره ما میتواند جریان داشته باشد. به عنوان نمونه صداقت یکی از فضایل اخلاقی در اسلام است که با نبود آن جامعه به سمت دروغ و فریب و عدم اعتماد افراد به یکدیگر پیش خواهد رفت.
کسانی که طوق بندگی بر گردن نهند با صداقت و اخلاص خود سعی بر آن دارند تا دوستی، برادری و برابری در جامعه مسلمین افزایش یابد و همه با وحدت و همدلی جامعه ایده آل اسلامی که از آن به مدینه فاضله تعبیر میشود را به وجود آورند.
روایات زیادی در باب حقوق افراد نسبت به یکدیگر در منابع اسلامی وجود دارد. بهتـریـن مـتـن حـدیـثـی کـه بـه بـیـان حقوق و وظـایـف متقابل پرداخته اسـت؛ رساله حقوقیه از امام زینالعابدین (علیهالسلام) است که در آن امام چهارم حق برادر دینی، حق هـمـسـایـه، حـق خـویـشاوند، حق فرزند و اولاد و پدر و مادر، حق زن و شوهر، حق شاگرد و اسـتـاد، حق مولا و بنده، حق همنشین و دوست و شریک، حق والی و رعیت، حق مشیر و مستشیر را بیان نمودهاند.
در حدیثی امـام صـادق (علیهالسلام) بـه مـعـلی بـن خـنیس به برشماری حقوق برادران دینی نسبت به یکدیگر پرداخته و میفرمایند: «ایسر حق منها ان تحب له ما تحب لنفسک و تکره له ما تکره لنفسک؛آنچه برای خود دوست میداری، برای او هم دوست بداری و آنچه برای خویش ناخوشایند میدانی، بـرای او هـم نـاخـوشـایـنـد بـدانـی.» (5)
به راستی اگر همه افراد جامعه اسلامی به این حدیث زیبا عمل نمایند جامعه، رنگ الهی نخواهد گرفت؟
و یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فـرمـوده اند: «المـسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده؛ مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در سلامت و آسایش باشند.» (6)
امروزه شاهد آن هستیم که تمامی رسانهها و مطبوعات اعم از سایتها و خبرگزاریها و روزنامهها بدون هیچگونه واهمه ای از عواقب کارشان، انواع تهمتها و دروغها را منتشر میکنند و هیچ شهروند عادی و یا مقام مسئولی امنیت جانی و حیثیتی ندارد.
مخلص کلام این که اگر به اعمال و رفتار خود با دیگران ریزبین شویم و هر روز ولو دقایقی اندک سعی بر محاسبه و مراقبه از نفس، روحیات، افکار و اعمال خود داشته باشیم و واقعاً بخواهیم به وظایف بندگی که خدای متعال برای انسان در همه شئون زندگی مقرر نموده است عمل نماییم به طور حتم روابط متقابلی که با دیگران در موقعیتهای متفاوت خواهیم داشت به سمت اسلامی و الهی شدن پیش خواهد رفت و جامعه ای اسلامی به وجود خواهد آمد که غیر مسلمین هم راغب به روی آوردن به آن جامعه و عمل به دستورات نورانی آن خواهند شد.
پی نوشت ها :
1- الذاریات/56
2- نحل /36
3- بقره/138
4- یس/61
5- محجة البیضاء، ج3، ص354
6- محجة البیضاء، ج3، ص358
سبک زندگی از منظر دین
نویسنده: حجت الاسلام محسن الهی
یکی از مؤلفه های مهم سنجش یک دین، کارآمدی آن دین در مدیریت زندگی فرد و جامعه است و هر مکتب و نحله فکری در پی این است که خود را کارآمد نشان دهد. از لحاظ روان شناسی انسان طالب رسیدن به چیزی است که نفع او را در پی داشته باشد؛ حتی اموری که از لحاظ نفع معقول، فاقد سود هستند، ولی موجب شادی کاذب و موقت می شوند، میل نفع طلبی حکم به پیگیری این امور می کند. زنده یاد علامه طباطبایی این مبحث را با عنوان بحث «استخدام» مطرح می نمایند. یعنی انسان برای رسیدن به مقاصد خود، تمام امکانات و ابزار جهان مادی را به استخدام و خدمت خود می گیرد و هدف وی از این کار، به دست آوردن نفع و سود شخصی قبل از هر چیز دیگر است. این روحیه باعث می شود انسان بیشتر در حالت تهاجم به سر ببرد تا در حالت تعاون. برای مثال در بحث تمدن و توحش، آدمی وقتی می بیند عده ای در حال تجاوز از محدوده های خاصی هستند، نه برای اینکه مانع طغیان آنها شود، بلکه از این رو که خود نیز به عوایدی برسد، دست به وضع قوانین و تمایل برای ایجاد سازوکارهای قانونمند زندگی می زند. این ناشی از همان روحیه استخدام بشر است. بالطبع این گونه انسانی توحش را بر تمدن می پذیرد؛ ولی نباید پنداشت که قضیه به اینجا ختم می شود. چون انسان دارای دو بُعد طبیعی و غریزی (فطری) است. در بعد طبیعت میل انسان به توحش بیش از تمدن است و الا آدمی فطرتاً تمایل به تمدن دارد. علت میل انسان به استخدام دیگران، رسیدن به اهداف خود است که ناشی از همان روحیه جلب نفع برای خود است.
این خصلت باعث می شود که انسان هرچه را که به او نفع برساند، برای خود مفید ببیند و هرچه برای افراد جامعه دارای فایده باشد، لزوماً در متن جامعه به صورت کارآمد دیده شود. از این جهت در زمان ما دینی می تواند کارآمد محسوب شود که با فطرت پاک بشر تطابق بیشتری داشته باشد؛ چرا که طبیعت بشر دوام و ثبات ندارد و اگر به سبب عواملی انسان موقتاً از فطرت خود دور بماند، در مواقع خاصی سرانجام به فطرت خود و نیاز به استخدام دین رو می آورد. کاری که در این بین لازم است انجام شود، ارائه دین به صورت خالص و بدون برداشت های غلط است؛ چرا که انسان به دینی میل می کند که مطابق فطرتش باشد.
راهکارهای ارائه صحیح دین
بدین منظور دو راهکار متفاوت، البته راهکار صحیح، معقول و اندیشمندانه، وجود دارد؛ وگرنه راهکارهای غلط و ناقص بسیاری جهت ارائه دین وجود دارد. نتیجه ی این دو راهکار یکسان است؛ یعنی هر دو، انسان را به سرمنزل مقصود می رسانند؛ ولی یکی بیش از دیگری و سریع تر انسان را به هدف خواهد رساند. اولین راهکار ارائه دین، ارائه محاسن دین در قالب صورت های مفهومی است. مثلاً برای نشان دادن فواید و محاسن عدل یا صدق یا شجاعت در یک جامعه به وسیله کتاب، منبر، تلویزیون، اینترنت و... به مردم آموزش های لازم را می دهیم یا آگاهی آنها را تکامل می بخشیم و اگر دارای نقص برداشت و دیدگاه نسبت به آن مقوله ها هستند، این نقص را جبران می کنیم. این راه شیوه انبیا (ع) و ائمه (ع) و بزرگان دین بوده است؛ مثلاً برای عدل و شجاعت و صداقت آثار زیادی را برمی شمرند و از آثار مثبت دنیوی و اخروی آن یاد می کردند. مردم هم با شنیدن این آثار معمولاً به آن مفاهیم تمایل پیدا می کردند. ولی دو مشکل در اینجا رخ می دهد. توجه دادن مردم به این مفاهیم مثبت و شرعی، کار ساده ای نیست؛ چون همه ی مردم اهل وقت گذاشتن برای اعتنا به این امور و اندیشیدن درباره ی آنها نیستند. مشکل بعدی دیربازدهی این قسم از ارائه مفاهیم دینی است. گفتن آثار مثبت صدق و راستگویی برای مردم کاری پسندیده است؛ اما بیان حدود و ثغور این مسئله چندان ساده نیست. چون بسیاری از مطلق ها دارای استثنا می شوند و مردم یا به این استثناها بی توجه می مانند یا از آنها سوءاستفاده می کنند. نتیجه این بی توجهی یا سوءاستفاده، خلاف هدف ترویج آن مفاهیم است؛ لذا راه دوم، یعنی ارائه مفاهیم و قواعد دینی راهکار مناسب تری نسبت به راهکار نخست است. در این راهکار به جای ارائه مختصات و آثار مفاهیم دینی، اقدام به معرفی یک نمونه عالی از اشخاصی می شود که آن مفاهیم را در وجود خود تحقق بخشیده اند و منظومه فکری و ساختار وجودی شان رنگ و بوی آن مفاهیم را به خود گرفته است. نام این گونه ارائه را می توان «ارائه اسوه ای» نهاد. راهکاری که قرآن نیز به آن اشاره کرده است: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (1). ارائه اسوه ای یعنی به جای بیان مفاهیم و شاخصه های دین برای مخاطب خود، یک مصداق برجسته و اسوه شاخص معرفی کنیم. این اسوه البته به دنبال خود همان مفاهیم مثبت را نیز خواهد داشت؛ یعنی راهکار اول نیز با این راهکار عملی می شود. فایده این نوع ارائه دین، جذب سریع، ماندگاری بالا و حرکت خودجوش فرد در اتصاف به مفاهیم مثبت دینی است که از آن تعبیر به معروف می شود. در طرف مقابل، به واسطه قاعده نفی اضداد، هنگامی که یک نفر اسوه کاملی را برای خود برگزید، صفات مورد طرد آن شخص را هم مورد طرد خود قرار می دهد. یعنی منکر را نیز از زاویه دید همان فرد می بیند. البته برای از بین بردن مفاسد اخلاقی، علاوه بر معرفی اسوه مثبت، می توان به معرفی اسوه منفی هم دست زد. حُسن این وسعت مانور این است که برای از بین بردن منکران و مفاسد، دو راهکار اسوه ای خواهیم داشت.
برای تبیین کارآمدی دین در جامعه، دو راهکار معقول در پیش روی خود داریم. راهکار مفهومی راهکاری مناسب و مورد تأیید عقلا است؛ ولی کارآمدی راهکار اسوه ای بیشتر است. در روش راهکار اسوه ای، هیچ دین و مذهبی همانند تشیع، غنی و دارای گنجینه های فراوان نیست.
نکته مهم آن که این راهکار، علاوه بر تحلیل عقلی، مبتنی بر ارتباط عاشقانه و عاطفی نیز هست. همان طور که بیان شد راهکار اسوه ای در دل خود راهکار مفهومی را هم دارا است.
وقتی یک اسوه با دلایل عدیده به مخاطب معرفی شد و شخص نسبت به آن اسوه، اطمینان حاصل کرد، مفاهیمی را که به واسطه تقلید از این اسوه و تبعیت از وی انجام می دهد، دارای پشتوانه عقلی می گردد.
در عین حال در معرفی اسوه فقط به شاخصه های ظاهری اکتفا نمی شود و خصوصیات اخلاقی او هم بیان می شود. شخص به خاطر اسوه قرار دادن یک نمونه برتر، اقدام به رعایت مفاهیم مثبت و ترک مفاهیم منفی می کند. این به معنای تقلید کورکورانه و اشعری منشانه نیست. در واقع محبت و عشق به همان اسوه باعث می شود انسان با میل کامل او را سرمشق خود قرار دهد.
اگر درباره خوبی عدالت و فراگیری آن سخن بگوییم، به خصوص با تفسیر شیعه از عدل، مردم بسیاری به آن تمایل پیدا می کنند؛ ولی اگر حضرت علی (علیه السلام) را نمونه ی برتر عدالت معرفی کنیم، مطمئناً تأثیر روش دوم، یعنی معرفی اسوه، بسیار بیشتر از حالت قبل است. زیرا اشخاص به علت خوبی عدالت که در وجود این اسوه در عیار بالایی مشاهده می کند، مجذوب شخص شده و به سمت رعایت همان مفهوم اخلاقی و رفتاری کشیده می شود. مدت ها است غرب به این مطلب رسیده که معرفی اسوه بسیار اثرگذارتر از راهکارهای دیگر ارائه مفاهیم مبتذل و غیراخلاقی است. ما طبق عقاید خود برای حجاب که یک اندیشه تابناک در اسلام است، قواعد خاص خود را داریم و آن را نه محدودیت که مصونیت می بینیم. غرب با این مسئله مخالف است و علاوه بر ممنوعیت حجاب و ایراد شبهه درباره ی آن، سعی در ترویج بی حجابی و بی بندوباری دارد.
از این طریق بسیار بهتر به هدف خود می رسد تا اینکه بخواهد از باب مفهوم سازی بخواهد ذهن مخاطب را از بدی حجاب پر کند. به علاوه از لحاظ روان شناسی انسان میل به استقلال شخصی دارد؛ یعنی دوست ندارد چیزی به او تحمیل شود. تأکید اسلام بر بندگی، در واقع آزاد شدن از قیود بسیار است. چنانچه انسان را بخواهیم به سوی یک امر سوق دهیم، به راحتی نخواهد نپذیرفت؛ ولی اگر در او انگیزه ایجاد کنیم، راحت تر خواهد رفت. یک نکته مثبت در اسوه مداری بشر این است که با این روش او را غیرمستقیم و بدون اصطکاک، ضمن رعایت روحیه استقلال دوستی، به سمت دلخواه اسلام برده ایم.
نگارنده طی تجربه ی چندین ساله خود، با افراد مختلف از نقاط گوناگون ایران و در رده های سنی مختلف برخورد داشته ام. متأسفانه الگوگیری از اسوه های کاذب باعث شده افراد به تباهی کشیده شوند. گروهی از جوانان به اشتباه به الگوهای ناصحیح توجه نموده اند (که امری بسیار ناپسند است) و چنین الگوهای بی ارتباط با فرهنگ بومی را الگوی خود قرار داده اند؛ حتی در نحوه راه رفتن و حرف زدن و لباس پوشیدن ظاهری و حتی در زمینه رفتار باطن و عقاید نیز. این ترویج اسوه های بی مایه در داخل و خارج و عدم ارائه وسیع و صحیح و هنرمندانه اسوه های راستین یکی از عوامل ضربه به تبلیغات دینی است. در حالی که ماشیعیان به مراتب بیش از اهل سنت دارای اسوه هستیم و در اسلام هم نسبت به سایر ادیان اسوه های زیادتری وجود دارد. صحیح استفاده نکردن از این اسوه ها خسران و زیان بزرگی است.
شایان ذکر است که اسوه کسی است که یا دارای ملکه عصمت باشد یا تأییدی از جانب اهل عصمت یا عقلا بر حُسن تبعیت از وی در دست باشد. به طور کلی امر اسوه محوری یک بحث دارای مرتبه است. شما می توانید برای ترغیب جامعه به صدق و راستگویی، مثلاً از ابوذر غفاری یا برای زهد از سلمان فارسی استفاده کنید.
در بحث علم آموزی خواجه نصیر و ابن سینا و در زمینه اخلاق میرزای شیرازی دوم را اسوه قرار دهید. در عمل به تکلیف، امام خمینی (ره) و در پشتکار صاحب الذریعه یا عبقات الانوار را اسوه قرار داد. اسوه ها لزوماً در محدوده اهل عصمت نیستند.
بزرگان دین ما که می توان بر اخلاق و رفتارشان تکیه کرد هم می توانند اسوه قرار گیرند. در حدیثی امام عصر (عج) حضرت زهرا (علیها السلام) را نیز اسوه خویش می دانند. ما می توانیم «تعدد اسوه» داشته باشیم.
معرفی اسوه هنگامی کارآیی دارد که در ابعاد زندگی از آنها تبعیت شود؛ البته این به این معنا نیست که بتوانیم مثل حضرات معصومین (ع) شویم؛ چون به تعبیر نهج البلاغه «لایقاس بهم احد»؛ کسی با آل محمد (علیهم السلام)مقایسه نمی شود. این سخن به معنای نفی اسوه قرار دادن آنها نیست.
با دقت در سبک و روش رسیده از معصومین (ع) در زندگی فردی و اجتماعی، مشاهده می کنیم که برای اسوه پذیری در همه ی عرصه های زندگی کمبودی نداریم. الگو قرار دادن این اسوه ها و تبعیت از رفتار آنها که در اصطلاح «سنت» و «سیره» نام دارد، دارای فواید بسیاری است. اینکه اسوه های دیگری غیر از معصومین (ع) نیز در مذهب شیعه قابل تبعیت هستند، به علت پیروی این اسوه ها از اسوه هایی برتر چون ائمه (ع) و انبیا (ع) است.
بنابراین برای نشان دادن کارآمدی دین در جامعه، یک راه مناسب و زودبازده عرضه ی مفاهیم دین در قالب اسوه ها است که خواه ناخواه منجر به کارآمدی دین خواهد شد. این معرفی اسوه، می تواند برای جوامع دیگر هم مورد فایده باشد. برای نمونه برخی مسیحیان لبنان یا آشوری های عراق یا ارمنی های اصفهان و نیز هندوهای هندوستان، شیفته برخی اسوه های برتر اسلام مانند امام علی و امام حسین (علیهماالسلام) هستند.
اگر برای این افراد، از خوبی عدالت و مقابله با ظلم و ترویج عدل صحبت می کردیم، به اندازه آشنا کردن این افراد با اسوه هایی چون آن امامان همام تأثیر سریع و وسیع نمی گذاشت.
اگر کسی یک اسوه مثبت را به طور کامل مورد اعتنای خود قرار دهد، نه تنها به سمت معروف کشیده می شود، از منکر هم بازداشته می شود. برای رفع آسیب های اجتماعی معرفی اسوه های منفی باعث سرایت زشتی آن شخصیت ها به کردارشان می شود. لذا این هم یک گونه روش و طرز و شیوه برای از بین بردن مفاسد اخلاقی و اعتقادی است.
برای نمونه حجاج ثقفی یا یزید را به طور صحیح معرفی کنید. همین معرفی آنها باعث نفرت مخاطبان از رفتارهای زشت آنها خواهد شد. یک راه خشک کردن ریشه مفاسد همین نفرت است؛ چون نفرت مسبوق به فکر است و علمای اخلاق می گویند از اصلی ترین راه ها برای ترک مقابح، اندیشه و فکر است.
اما برای معرفی اسوه ها، منابع فراوانی وجود دارد که در درجه ی اول، قرآن کریم قرار دارد. احادیث و کتاب های معتبر تاریخی هم می توانند متکفل معرفی اسوه ها باشند. حلیه المتقین علامه مجلسی و سنن النبی علامه طباطبایی از این دست کتاب ها هستند.
پی نوشت :
1- سوره احزاب آیه (21)
چیستی سبک زندگی
گفتاری از حجتالاسلام دکتر سعید مهدوی کنی
اهمیت پرداختن به بحث «سبک زندگی»
زندگی روزمرّه و عادی مردم در نیم قرن گذشته بسیار مورد توجه جدی جامعهشناسان و اندیشمندان حوزهی فرهنگ قرار گرفته است. قبلاً به نظر میآمد که رفتارهای عادتی و معمول مردم اهمیت چندانی ندارد و معمولاً به دنبال بزنگاهها و نقاط عطف زندگی نخبگان و برجستگیهای فرهنگی اقوام بودند، اما در دهههای اخیر به این مسأله توجه ویژهای شد که جریان زندگی عمومی مردم بسیاری از رفتارها و اتفاقات را در فضای سیاسی و اقتصادی جوامع رقم میزند.
زندگی عمومی مردم خصوصاً از وقتی مورد توجه قرار گرفت که به لحاظ سیاسی مسألهی «قدرت مردم»، «رأی مردم» و «نگرش دموکراتیک» و به لحاظ اقتصادی «مصرف» به عنوان رکن تصمیمسازی سرمایهداری اهمیت یافت؛ آنقدر بازار اشباع شده بود که مردم دیگر کالا نمیخریدند. پس باید کاری میکردند تا در زندگی مردم اتفاقاتی میافتاد که باعث میشد مردم بیشتر مصرف کنند.
نکتهی بعدی این بود که اندیشمندان متوجه شدند خیلی اوقات اندیشه و انتخاب افراد تابع نوع رفتارهای روزمرهی آنها است. قبلاً چنین باوری وجود نداشت و خیلی روی معانی، مقاصد و رفتارهای خاص سیاسی، اقتصادی و حقوقی تکیه میکردند، اما بعد متوجه شدند که اتفاقاً طرز خوردن و خوابیدن و راهرفتن انسانها بر اندیشههای آنها اثر بسیاری میگذارد. به نوعی میتوان گفت اگرچه این رفتارها میتواند برآمده از اندیشه باشد، اما میتواند اندیشه را هم بسازد. البته در نگرش اسلامی این امری شناختهشده بود؛ همانطور که قرآن کریم بیان میکند: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الأرضِ هَوْناً»1. قرآن میگوید کسی که نه قدّش اندازهی این کوهها است و نه میتواند زمین را بشکافد، پس به عنوان بندهی خدا بر روی زمین متواضعانه راه میرود. یعنی اندیشه بر رفتار اثر میگذارد. البته از آن طرف هم اگر این آیه را در سیاق امر بخوانیم، وقتی رفتار متواضعانه انجام میدهیم، بهتدریج «حقیقت تواضع و بندگی» بیشتر در مؤمن رسوخ میکند. یعنی هم تأثیر است و هم تأثّر. به عبارتی شما تفکری دارید، از تفکر شما رفتارتان و از رفتار شما تفکرتان دائماً تولید و بازتولید میشود. دنیای غرب روی این کار کرد و متوجه شد که برای تأثیرگذاری میتواند از همین نوعِ سادهی رفتار روزمره استفاده کند تا عقاید و افکار و ایدئولوژی و نهایتاً طریقهی زندگی و عمل مردم را تحت کنترل خود درآورد.
مفاهیم را نباید خلط کرد
متأسفانه بعضاً مفهوم «سبک زندگی» را با چند مفهوم نزدیک به آن، مثل فرهنگ، اخلاق، روش و مهارتهای زندگی هممعنی گرفته و یکسان بهکار میبرند. حجم بالایی از مطالب معارف اسلامی توصیههایی است برای بهزیستی و طرق بهتر زندگی کردن. مثلاً دروغ نگویید! غیبت نکنید! محبت کنید! روابط نزدیک خانوادگی و قوم و خویشی داشته باشید! پیوندهایتان را حفظ کنید! بسیاری از اینها جنبهی اخلاقی دارد. یا اینکه چگونه دوستان بیشتری داشته باشیم؟ چگونه خواب راحتتری بکنیم؟ چگونه از فضای کوچک آپارتمانمان استفادهی بهینه کنیم و مواردی مشابه که در حوزهی مهارتهای زندگی مطرح است. اما اینها هیچکدام سبک زندگی به معنی دقیق و کامل نیست! پس سبک زندگی را چه چیزی قرار بدهیم که بتوانیم به توسعهی حوزهی مفاهیم خودمان کمک کنیم؟
باید ادبیاتمان را توسعه بدهیم، نه این که بگوییم این کلمه همانی است که قبلاً هم داشتیم و فقط عبارتش را امروزی و شیکتر کردهایم! برای این کار پیشنهاد من این است که از همین ترکیبِ «سبک زندگی» کمک بگیریم. واژهی «لایفاستایل»2 که ریشه در ادبیات مدرن غربی دارد، هم کاربردی روزمره و ژورنالیستی دارد و هم تعبیری در علوم اجتماعی (فلسفهی حیاتگرا، زیباییشناسی، مصرفگرایی، هویت و تمایزخواهی، تحقق خود و ...)، ولی مثل خیلی از چیزهای دیگری که ما از غرب یاد گرفتهایم و آوردهایم، میشود از آن گرتهبرداری کرد و آن را در فرهنگ خودمان بازتعریف نمود.
برداشت من از مفهوم سبک زندگی در علوم اجتماعی این است که سبک زندگی «الگوی کنشهای مرجّح است یا کنشهای مرجّحی که دارای الگو است.» پس بنا به این تعبیر، سبک زندگی دو ویژگی اصلی دارد: یکی داشتن الگو و سبک و دوم این که در این کنشها نوعی ترجیح وجود دارد. به عبارتی مردم بسیاری از رفتارها را بر حسب اجبار یا عادت انجام میدهند، اما بخشی از رفتارهایشان از سر انتخاب و ترجیح است. این انتخابها به باورها و سلیقههای افراد برمیگردد و در نتیجه با هم تناسب و ربط دارد. یا حداقل هر دسته از رفتارهای ناشی از ترجیحات در حوزهی خود با هم تناسب دارد و از این مناسبات میشود الگو یا الگوهایی استخراج کرد. این مناسبات یا الگومندی همان سبک زندگی است.
سبک زندگی دینی و سبک زندگی اسلامی-ایرانی
بر اساس معنی ارائهشدهی فوق از سبک زندگی، آیا ترکیب «سبک زندگی دینی» ترکیبی درست و بامعنی است یا نه؟ پاسخ مثبت است. سبک زندگی دینی سبکی است که الگوهای مطرح در آن از ترجیحات دینی یا مبتنی بر مبانی دینی پدید آمده است. به لحاظ عینی ما میتوانیم درون هر نوع فرهنگ مبتنی بر مذهب و مکتبی (اعمّ از شیعه، سنی، مسیحی، بودایی و ...) این الگوها را دنبال کنیم و اتفاقاً این یکی از حوزههای مطالعاتی فعال در مورد سبک زندگی در مجامع علمی است. در حوزهی اندیشه و فرهنگ اسلامی و شیعی هم مطالعاتی شده و میتوان تحقیقات بسیار دیگری انجام داد، چون اسلام همهی حوزههای زندگی را پوشش داده و برایشان دستور دارد. لذا اسلام کاملترین سبکهای زندگی را عرضه میکند.
اما ترکیب سبک زندگی «اسلامی-ایرانی» یعنی چه؟ آیا این یک اصطلاح توصیفی (عینی و انضمامی) است یا تجویزی (ذهنی و آرمانی)؟ به عبارتی آیا ما با واقعیتی در زندگی روزمرهمان روبهرو هستیم که میشود آن را سبک زندگی اسلامی-ایرانی نامید؟ یا اینکه ما مجموعهای از گزارهها، آموزهها و دستورالعملهای برآمده از اسلام را فراهم کردهایم و به مردم ایران 1392 میگوییم اینها را انجام دهند تا رستگار شوند؟ پاسخ این است که این ترکیب هم میتواند توصیفی باشد و هم تجویزی. هم در تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم و هم در زندگی روزمرهی مردمان امروز میتوان به الگوهای متعدد رفتاری اشاره کرد که برآمده از ترجیحات اسلامی و شیعی است. همچنین میتوان از میان آموزههای دینی، الگوهایی رفتاری را تجویز کرد که مردم را با توجه خصائص تاریخی و جغرافیاییشان بهتر از هر مرجّحی به سعادت برساند. پس این الگوی اسلامی-ایرانی از یک سو تجویز است و رو به سعادت و معنویت انسان دارد و از سوی دیگر با واقعیات زندگی انسان ایرانی و محیط او پیوند و تناسب دارد.
سبکهای زندگی اسلامی
نکتهی دیگری را هم من اینجا تذکر بدهم: آیا ما سبک زندگی اسلامی داریم یا سبکهای زندگی اسلامی؟ این نکته بسیار مهم است. برای این که ببینیم آیا اسلام حدی از ترجیح، ذوق و سلیقه را میپذیرد؟ به تعبیر دیگری آیا اسلام اختیار و انتخابی افزون بر انتخاب سعادت یا شقاوت (إنّا هَدَیْناهُ السّبیلَ إمّا شاکِراً و إمّا کَفُوراً)3 در مسیر دستیابی به کمال و قرب الیالله برای انسان قائل است یا نه؟ مسلّم است که انسانها در پایههای وجودیشان با هم متفاوتاند. کسی نمیتواند نفی کند که پدر و مادر متفاوت، زمان متفاوت، مکان متفاوت، استعدادهای متفاوت تربیت اجتماعیاند. واقعیت این است که حتی دو بچهای که از یک سلّول اولیه پدید آمدهاند و درون یک خانواده بزرگ شدهاند، با هم شبیه نیستند؛ بزرگ که میشوند، یکیشان مثلاً تندخو است و یکیشان نرمخو است.
پس ما باور داریم که تفاوتهای مربوط به فضای پیدایش و آنچه مربوط به ذات و طبیعت افراد است و هم قبول داریم که تفاوتهای افراد در حوزهی تربیت و تأثیرپذیری از جامعه را. همینها سبکهای زندگی متفاوتی پدید میآورد یا طلب میکند. یعنی شما نمیتوانید به همه بگویید یکجور باشند و نمیشود اینگونه توصیه کرد. البته در همهی ما فطرت و ماهیت انسانی در حوزهی تکوین و اصول و جهت و محدودهها در حوزهی تشریع مشترک است، اما نقطهی شروع با هم برابر نیست. حتی دو برادر هم چهبسا از یک نقطه شروع نمیکنند و این تعبیری از همین عبارت است که «الطّرق الی الله بعدد نفوس (أنفاس) الخلائق»4. (البته بسیاری از این عبارت تعابیر غلط و تسامحی به معنی لیبرالیستی میکنند.)
پس نمیتوان از همه انتظار داشت که از ابتدا از یک جا شروع کنند، چون هر کسی از یک دامنهای برخاسته است، اما جهتِ حرکت، شیوهی حرکت، ممنوعیتها و محدودیتهای آدمها یکی است، چون همه انساناند و در ماهیت انسانی با هم برابرند. فطرتهای پایه یکی است. در اصل جریان خلقت همهی انسانها حرکت «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون»5 را طی میکنند. صراط یکی است. شاهراه یکی است، اما سُبُل متعدد است و البته «الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا»6. نفرموده یک سبیل. یک سبیل نیست؛ سبل است، برای اینکه هر کسی از نقطهای آغاز میکند.
پس اسلام اقتضائات افراد را پذیرفته و نفی نکرده است: «قُل کُلٌّ یعملُ علی شاکِلَتِهِ»7. اثر این بحث را بهخوبی در فروعات و احکام و اخلاق اسلامی میبینیم که از آن به مقتضیات زمان و مکان و ارجاع به عرف و منطقةالفراغ و مشابه این مفاهیم تعبیر میکنند.
عنصر تدریج کارگشا است
به این نکته هم باید توجه داشت که نفوس تدریجاً با امور خو میگیرند. ملکهی تقوا و عدالت در وجود افراد هم همینگونه است. ما باید به این تدریج در امر هدایت انسانها و ادارهی امورشان -بهویژه در حوزهی سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی- توجه کنیم. مثلاً برخیها بهخاطر تقدسی که قائلاند و بعضی سوابق، با ورود هر کسی به خیمهی اباعبدالله علیهالسلام مخالفاند. معتقدند اول آدم باید حسینی شود. بعضیها هم معتقدند این آقا که آمده در خیمهی اباعبدالله علیهالسلام، با هر لباسی که هست، باید تحملش کنیم و بپذیریمش. (کاری ندارم با آنها که دینداری را فقط به «دل پاک!» تعبیر میکنند و به همان بسنده میکنند و صلح کلاند.) دستهی دوم میگویند این قدم اول است و در خیمه برای او برنامه داریم. بگذار بیاید داخل، به این قلاب ما که گیر کرد، ما کارمان را انجام میدهیم. این همان کاری است که در غرب هم میکنند. یعنی اول که شما میروید غذا بخورید، برای یک ساندویچ همبرگر میروید داخل رستوران. قرار است همبرگر بخرید، اما با همبرگر به شما یک ذائقه و انتظار جدید میدهند. به بچهتان هم یک عروسک یا اسباببازی (هپیمیل)8 میدهند. بچهتان دفعهی بعد میگوید بابا باز هم برویم همان جا؛ این قلاب گیر کرده است. کارش این است که با همین اقدام مرحلهبهمرحله شما را پیش میبرد تا برسید به دنیای مکدونالد و بپیوندید به جامعهی جهانی و نظم نوین آن.
اما بحث سر این است که ما متأسفانه «تدریج» را فراموش میکنیم. ما میخواهیم یک شبه مؤمن تنوری درست کنیم. (به یاد بیاوریم داستانی را که امام صادق علیهالسلام در مورد آن تازهمسلمان و آن مرد عابد نقل میکنند.) خوب نمیشود. مگر همه مخلص و حزباللهی و رزمنده و بسیجیاند؟! بسیاری این مسیر را نرفتهاند و ندیدهاند و لذتش را نچشیدهاند. باید تدریجی آمد. در بحث مقولهی سبک زندگی هم باید تدریجی بیاییم و این را رتبهبندی و مرحلهبندی کنیم. ما میگوییم افراد تمایلات متفاوتی دارند و اگر این تمایلات برگرفته از شهوات و هوای نفس است، اسلام کلاً نهیاش نمیکند، بلکه آموزهها و دستورهایی را ارائه میکند که تدریجاً به این سلیقه و سبک و دلیل ترجیحگذاری، رنگ و بوی الهی میدهد. تفاوت در انتخاب و تفاوت در سلیقه را میپذیرد. اسلام نمیگوید همه رنگ سبز یا آبی و قرمز را دوست داشته باشند. واقعیت این است که هر کسی بنا بر نوعی که به دنیا آمده و تربیت شده است، یک رنگی را دوست دارد و اسلام هم نفیاش نمیکند. یعنی حدی از سلیقه، حدی از تفاوت انسانها در اسلام پذیرفته شده است. میفرماید ترجیحت را در مسیر و محدودهی الهی قرار بده. همه قرار نیست سلمان باشند یا ابوذر. بسته به تواناییها وساختار وجودیشان است؛ «لا یُکَلّفُ اللهُ نَفْساً الاّ وُسْعَها»9. سلمان و ابوذر هم اول در رتبهای نبودند که در آخر رسیدند. تا آخر هم نه سلمان ابوذر شد و نه ابوذر سلمان؛ «لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ»10.
یونیفورمسازی نکنیم
نکتهی دیگر این است که ما تجارب خوبی نداریم از این نوع یکسانسازیها و یونیفورم دادنها. تاریخ هم این مسأله را تأیید میکند؛ (بررسی تاریخ کمونیسم و کشورهایی مانند شوروی و چین و آلبانی و کره درسآموز است.) بحثی را که رهبر معظم انقلاب در مورد سبک زندگی بیان فرمودند، تبدیل به یونیفورمازیسیون نکنیم. این نکته بسیار مهم است، زیرا اصلاً یک نوع دلزدگی ایجاد خواهد کرد که همه باید یکجور بخورند و یکجور بخوابند. بحث از سبک زندگی بحث از ترجیح و انتخاب است. در الگوهای تجویزی باید جنبهی ترجیحی قوی باشد. یعنی باید ذهن آدمها را طوری تربیت نمود که به خاطر خدا بخورند. باید مرجّحشان شرعی باشد. اقتضای این بدن یک چیزی است. اقتضای این زمان و اقتضای این خانواده یک چیزهایی است. باید این تفاوتها را بپذیریم و لِحاظ کنیم. اصلاً بسیاری از مسائل شرعی به عرف واگذار شده است. مثلاً در امر عزاداری از امام علیهالسلام سؤال کردهاند که آقا ما چه کنیم درعزاداریها؟ فرمودهاند آن طوری که برای مرگ عزیزترین عزیزانتان عزاداری میکنید، آن را انجام بدهید [البته حریم شرعی را نگهدارید.] ببینید مردم چگونه میفهمند که شما به بیشترین حد عزادار هستید، همان را نشان بدهید. نمیفرمایند رسم ما اهل بیت علیهمالسلام این است و شما هم در عزاداری چنین کنید. البته خود ایشان هم روشی داشتهاند، اما امام علیهالسلام امر به یک شکل خاص نمیکنند؛ مؤمنان را امر به محتوا و نتیجه و البته رعایت محدودهی شرعی میکنند.
لذا شناخت مخاطب برای ما یک اصل است. اگر ما این کار را انجام دهیم و بتوانیم سبکهای متعدد را با توجه به حفظ آن اصول و حریمهای شرعی تولید کنیم، آن وقت خواهید دید که بسیاری این الگو را میپذیرند. «لَوْ عَرَفُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعُونا»11. اصلاً من اینجوری به شما بگویم که سرمایهداری غرب همراهی با خود را به وسیلهی هدایت میل و تمایل مردم فراهم میکند. بسیاری عقیده و جهتگیری و اهداف نظام سرمایهداری را در دنیا قبول ندارند، اما پوشش آن را میپذیرند و بعد تمایلاتشان نیز همسو میشود؛ مانند بسیاری از اندیشمندان منتقد سرمایهداری. البته باید تفاوتی را که اینجا وجود دارد نیز لحاظ کرد؛ اینکه اسلام حرکت آگاهانه و معقولانه و از سر اختیار را مطلوب میداند و نه همسو کردن مردم از سر اضطرار یا کشش غرائز یا سوء استفاده از جهالت انسانها را.
فرصتی برای نشر فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام
ما یک فرهنگ بسیار غنی داریم، منتها بیجهت و به یک معنی و ناخواسته و ناآگاهانه اکثریت مسلمانان در مقابلش موضع گرفتند. منظورم فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام و به تبع آن، فرهنگ اسلامی-ایرانی است. متأسفانه به دلیل اینکه این فرهنگ منتسب به شیعه است، از ابتدا در مقابلش موضع گرفته شده است. در امر تبلیغ بسیاری اوقات ضرورتی ندارد که شما اسمی از شیعه ببرید، بلکه اگر همان فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام را تبدیل به سبک زندگی کنید و در اختیارشان قرار دهید، آنها میبینند که این حلّال مشکلاتشان است و مطمئناً خواهند پذیرفت. این روش مورد تصدیق هر وجدان پاکی است. مکتب اهل بیت علیهمالسلام معانی و مضامین بسیار وسیع و متعددی دارد و محدود نیست. این معانی متعدد را میتوانیم به جلوههای متعددی در مصر، عربستان، افغانستان، پاکستان و ... تکثیر کنیم. اصلاً مکتب اهل بیت علیهالسلام خودش فضاسازی میکند و راهش را باز میکند. این اتفاق مبارک تاکنون در حد کمی رخ داده است، ولی سازمانیافته و برنامهریزیشده نیست. دشمنی با این فرهنگ نیز سازمانیافته است، اما دوستان ما متأسفانه غیر سازمانیافته کار میکنند.
برای رسیدن به تمدن نوین و مطلوب اسلامی باید الگو داشته باشیم. نقطهی آغاز آن نیز تولید سبکهای زندگی اسلامی متناسب با مخاطبان است. اصل موضوع در همان بحثی است که رهبر معظم انقلاب در الگوی پیشرفت مطرح کردهاند، منتها باید نمادهایش را -همانگونه که فرمودهاند- در حوزهی سبک زندگی روشن کنیم. هر کشوری، هر قومی، هر فرهنگ و هر پارهفرهنگی نمادهای خاص خودش را میخواهد؛ «إنّا خَلَقْناکُم مِنْ ذَکَرٍ و أُنْثی وَ جَعَلْناکُم شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إنّ أکْرَمَکُم عِنْدَ اللهِ أتقیکُمْ»12. لبنانیها هم شیعه هستند، اما واقعش این است که تفاوت بسیاری با شیعیان ایران و پاکستان دارند.
اگر میخواهیم الگوسازی کنیم، باید باور کنیم که جوامع انسانی با هم تفاوت دارند. باید این تمایزها را بشناسیم؛ «وَ مِنْ آیاتِهِ [...] اخْتِلافُ ألْسِنَتِکُم وَ ألْوانِکُمْ»13. یک کاری ژاپنیها و چینیها میکنند؛ در جاهای مختلفی و از جمله ایران میگردند تا روشها و عادات و رسوم مردم را ببینند. مثلاً طریقهی پخت برنج و دمکردن چای ما را. بعد پلوپز و سماور خاص و ویژهی ایرانیها میسازند و به ما میفروشند. ما هم باید دنیا را ببینیم. باید ببینیم برای این آدم در هند و یمن چه میتوان کرد. بالأخره این آدم اسماعیلی است، زیدی است، هر چه هست، محبّ اهل بیت علیهمالسلام است و افکار کلّی ما را قبول دارد، اما در هند یا یمن زندگی میکند. باید شیوههای مناسب برای زندگی او را نیز تولید کنیم. این یکی از گامهای بسیار مؤثر در مسیر «بیداری اسلامی» و نهادینهسازی آن است.
سبک زندگی غربی تهدید محض نیست
از جمله مسائل ما با غرب، اختلاف در نگرش به زندگی و سبک زندگی است. آنها مقولهی لذت را مبنا قرار میدهند و ما تقرّب به خدا را اصل قرار میدهیم، ولی لذت مشروع را هم ممنوع نمیدانیم. سبک زندگی هم بر همین اساس شکل میگیرد. چند نکته نیز قابل تأمل است: اول این که یادمان باشد غرب همهاش سرمایهداری نیست و تجارب تاریخی که در آنجا وجود دارد، همهاش کفرآمیز نیست. اندیشههای اندیشمندان بزرگ را نباید از نظر دور داشت. اخلاق مسیحیت را نباید دست کم گرفت. اخلاق یهود را نباید دست کم گرفت. تأثیر آموزهها و اندیشههای اسلامی در آنجا را نباید فراموش کرد. اگرچه از تحریفها هم در آنها نباید غافل بود.
دوم اینکه بالأخره سیستم سرمایهداری در درون نظام عقلانی و با بهرهگیری از نعمات الهی و قانونمندیهای طبیعت شکل گرفته است. اینها واقعیتهایی است که در آن جامعه وجود دارد. آنچه در غرب به عنوان سبک(های) زندگی غرب وجود دارد، یکسره باطل نیست؛ مثل همین مفهوم سبک زندگی که اتفاقاً حاصل مطالعات و تحلیل سرمایهداری است و ما امروزه از آن استفاده میکنیم و داریم از مزایای آن میگوییم. عناصری در آن وجود دارد که قابل تأمل است، منتها همیشه باید توجه کنیم که آن عنصر، درونِ ترکیب است. اگر ما این عنصر را استخراج کردیم، باید توجه داشته باشیم که ایدئولوژیاش را همراه نیاوریم. پیشینه، کار کرد، ساختار و بافتی را که یک عنصر در آن بوده، بهخوبی بشناسیم. جداسازی بسیار سخت است، ولی نباید حاصل اندیشه و راههای رفتهی دیگران را نادیده گرفت.
دنیای غرب -چه در حوزهی نظری و چه در حوزهی مصداقی و عملی- تجربیاتی دارد که باید این تجربیات را پالایش نمود و استخراج کرد و در تماس با غرب به آنها توجه داشت. آنچه که در دنیای غرب میگذرد، درست است که در نظام و گفتمان مسلط سرمایهداری است، اما همهی غربیها بیدین و سکولار و نامعقول نیستند. این برای تعاملات ما با دنیای غرب بسیار مهم است. هم برای اینکه ما از دستاورد آنها استفاده کنیم و هم برای اینکه ما با آنها تعامل کنیم. این قضیه باعث نشود که ما چشم روی هم بگذاریم و یک حکم کلی و عام بدهیم. این قضیه ما را از واقعنگری دور خواهد کرد. فرهنگ اسلامی و جامعهی مسلمانان از روزی که درست شد، اصلاً نفی همهی عناصر موجود در فرهنگ جاهلیت نبود. پالایش و جهتدهی به آن بود. مثلاً پیامبر صلّیاللهعلیهوآله روزی که آمد، فرمود: من تمام معاملات شما را امضا میکنم غیر از ربا «أحلّ اللهُ البیعَ و حرّم الرّبا»14. فرمودند که محدودهی من این است، بقیهی معاملات را قبول دارم. به آنها که نگران التقاط هستند، باید گفت که ما زمانی دچار التقاط میشویم که با سهلگیری و تسامح جهانبینی و ایدئولوژی و مقاصد آنها را با ابزارها، نمادها، طرق، تکنیکهایشان خلط کنیم و از فرط شوق و رعب از مسیر اعتدال خارج شویم. ما میتوانیم از دستاورد دیگران -چه در حوزهی عملی و چه در حوزهی نظری- بهره ببریم و نباید خودمان را محروم کنیم و مثلاً چرخ را دوباره ابداع کنیم. نباید بنبستهایی را که دیگران آزمودهاند، دوباره بیازماییم. میتوان با بعضی از آجرهای آنها بنای خودمان را بسازیم. سبکهای زندگیای که از این رهگذر ایجاد میشوند، فرصت مفاهمه و ایجاد گرایش آنها را به فرهنگ غنی اسلامی با سرعتی بیشتر فراهم خواهند کرد.
منبع:
http://www.tasnimnews.com