داستان جالبی در مورد تلقین منفی یا مثبت:
روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد.
مار گفت:انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من می میرند نه به خاطر نیش زدنم.
اما زنبور قبول نکرد.
مار، برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت:
آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود.
مار رو به زنبور کرد و گفت من او را می گزم و مخفی می شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خود نمایی کن.
مار نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر چوپان کرد.
چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"و شروع به مکیدن جای نیش و تخلیه زهر کرد.
مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد چندی بهبودی یافت.
اینبار که باز چوپان در همان حالت بود.
مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند.
اینبار زنبور نیش می زد و مار خودنمایی می کرد.
اینچونین شد.
چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت.
و به خاطر وحشت از مار دیگر زهر را تخلیه نکرد وضمادی هم استفاده نکرد.
چند روز بعد چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد...
برخی بیماری ها و کارها نیز همینگونه هستند. فقط به خاطر ترس از آنها افراد نابود می شوند...بیماری سرطان از جمله بیماری هاییست که دلیل عمده مرگ ومیر بیمارانش باخت و تضعیف روحیه آنهاست.