|
|
|
|
لیست موضوع های تصادفی این انجمن :
- رهی معیری عاشقی که هیچوقت ازدواج نکرد...
- خدا را حس خواهی کرد …
- ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎﯾﺪ…
- زندگینامه ی لقمان حکیم
- و نامم حافظ بن مولوی بن خراسانیست!
- این یک بیت شعر را خودم گفتم نظر شما دوستان چیست ؟
- خوش به حالِ روزگار …
- اثری از عارف قزوینی
- آیا کتابخوانی در آینده منسوخ می شود؟
- آیا صلاحیت نقد کردن دارید؟
- غزلی زیبا از محمدعلی بهمنی
گفت استاد مبر درس از ياد
ياد باد آنچه به من گفت استاد
ياد باد آن كه مرا ياد آموخت
آدمي نان خورد از دولت يـــاد
هيچ يادم نرود اين معنــــي
كه مرا مادر من نـــــادان زاد
پدرم نيز چو استــــــادم ديد
گشت از تربيــــــــــت من آزاد
پس مرا منت از استـــاد بود
كه به تعليـــــــم من استاد استاد
هر چه مي دانست آموخت مرا
غــــير يك اصل كه ناگفته نهاد
قدر استـــــــــــــــاد نكو دانستن
حيف استــــــــاد به من ياد نداد
گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدا يارش باد !
ایرج_میرزا
لالهاش از سیلیت نیلوفری شد آه آه
ای معلم شرم از آن رویت نشد رویت سیاه
ای معلم ، ای خدا ناترس، ای بیدادگر
من گرفتم دارد او همسنگ حسن خود گناه
کرد رویت سد نگاه جان فزا ازبهر عذر
خونبهای سد هزاران چون تو ناکس هر نگاه
باد دستت خشک همچون خامهٔ آن ماهرو
باد رخسارت سیه چون مشق آن تابنده ماه
جان من معذور فرما، من نبودم با خبر
زندگی را ورنه من میساختم بر وی تباه
این زمان هم غم مخور دارم برای کشتنش
همچو وحشی تیر آه جان گداز عمر کاه
وحشی_بافقی
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)