به انجمن سبک زندگی ایرانی اسلامی خوش آمدید

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1
  1. #1
    هم دل کاربر ویژه
    تاریخ عضویت : جنسیت Nov 2014
    سن : 63
    صلوات : 16690 دلنوشته : 133
    الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد :ایام شهادت امام زین العابدین تسلیت
    نوشته ها : 889 تشکر : 377
    مورد تشکر: 409 مرتبه تشکر شده در 304 پست
    دریافت : 0 آپلود : 0
    امتیاز : 0 وبلاگ :
    حسنعلی ابراهیمی سعید آنلاین نیست.

    شمع ویژه نامه اربعین حسینی

    باساربان بگوئید احوال حال چشمم،تا بر شتر نبندد محمل به روز باران















    بلاخره تمام شد




    تمام شد آن روزهای پر عطش


    آن روزهای پر هراس کودکان



    آن پدره دری ها ، آن حرمت شکنی ها


    سیلی خوردن ها ، تازیانه خوردن ها



    تحقیر شدن ، سنگ باران شدن


    روزهای غم انگیز عبور از شام



    آن روزهایی پر درد اسارت


    روزهای ایستادگی در مقابل ظلم



    روزهای خطبه خوانی زینب شکسته دل


    روزهای زخم زنجیر بر دستهای حضرت سجاد



    حالا کاروان به کربلا رسیده


    به دیار شقایقها و لاله های پرپر



    وقت است که زینب عقده گشایی کند


    وقت است که رباب با اصغرش خلوت کند



    وقت است که لیلا به وسعت آسمان اشک بریزید


    وقت است که سجاد علیه السلام با پدرش درد دل کند



    کاروان رسیده است و دیگر کسی نگران اشک هایش نیست


    دیگر نیازی نیست بغض ها را در گلو فرو خورند



    دیگر نیاز نیست که برای حفظ خون عاشورائیان


    بی صدا و پنهانی اشک بریزند



    صدای های های گریه های تمام دشت کربلا را می لرزاند


    و خون سرخ شهیدان از زمین پر بلای کربلا فوران می کند


    و اینچنین قیام سرخ حسین بر جبین تاریخ تا ابدیت حک می شود



    السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین


    و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین


    و علی انصارو الاحباب الحسین













    سلام ای نازنین آلاله های سرخ زهرایی


    که بشکفتید روی نیزه ها در اوج زیبایی



    سلام ای یوسف بی پیرهن! ای بحر لب تشنه!


    سلام ای آفتاب منخسف! ای ماه صحرایی!




    زجا بر خیز، ای اشکم نثار حنجر خشکت!


    که از بهر تو آب آورده ام با چشم دریایی



    اگر چه قامتم خم گشت از کوه فراق تو


    خدا داند شکستم پشت دشمن را به تنهایی




    سر تو قطعنامه خواند و من تکبیر می گفتم


    که بر بیدادگر طشت طلا شد طشت رسوایی



    اگر از شام می پرسی زننگ شامیان این بس


    که با سنگ جفا کردند از مهمان پذیرایی




    چنان داغ تو آبم کرده و از پا درافکنده


    که ممکن نیست جز با چشم تو زینب را تماشایی


    به لطف و رأفتت نازم که در ویران سرا یک شب


    سر پاک تو شد بر ما چراغ گردهم آیی




    خدا دادِ دل ما را ز اهل شام بستاند


    که بهر کف زدن کردند دور ما صف آرایی



    گرفتم پیکرت را چون به روی دست در مقتل


    گریبان چاک زد ازاین شکیبایی، شکیبایی




    قبول حضرتت افتد که هم چون ابر باران زا


    به یاد حلق خشکت چشم میثم گشته دریایی










    اربعین که می‏آید، باید از زینب گفت؛


    از حاصل زخم‏ها و نمازهای نشسته‏ ای


    که هنوز او را به یاد دارند.



    اربعین می‏آید؛ اما تلاوت زیبایی را


    تنها در چشمان زینب علیهاالسلام باید جست.




    اربعین می‏شکفد و نام زینب گل می‏کند.


    زینب از آن چه یزیدیان شرم‏زده هراس داشتند هم بالاتر بود.



    زینب علیهاالسلام ، با خطبه‏ای از غربت


    در میان هلهله زنان شام، گل گریه کاشت.




    اربعین است و کاروان تأثیرگذار عشق آمده است.


    فرزند مکه و منا ـ زین‏ العباد ـ آمده است؛



    پیک انقلاب‏گر، برای شامیانی آمده است


    که دل‏هاشان از بنای مسجد دمشق هم سخت‏تر بود.




    اربعین آمده است؛ همراه سپاه پیروز افتخار


    و وارثان خون و روشنی.



    چهل روز پیش ...


    چهل روز از اشک‏های کربلا می‏گذرد؛


    قطراتی که حاوی پیام فتح‏ اند و دلاورمردی.



    امروز «جابر» و «عطیه» خود را


    به مدفن حنجره آزادگی رسانده‏ اند.



    در چهلمین روز، تنها چیزی که برای همه تداعی می‏شود،


    حدیث خون و پیروزی است.










    در غروب عطش آلود، وقتی برق شقاوت


    خنجری آبگون بر حنجره آخرین شهید نشست.



    وقتی صدای شکستن استخوان در گوش سم‏ها پیچید


    و آنگاه که خیمه‏ها در رقص شعله‏ها گم شدند،




    جلادان همه چیز را تمام شده انگاشتند.


    هشتاد و چهار کودک و زن،


    در ازدحام نیزه و شمشیر، از ساحل گودالی


    که همه هستی‏شان را در آغوش گرفته بود گذشتند.



    تازیانه در پی تازیانه، تحقیر و توهین و قاه‏قاهی که


    با آه آه کودکان گره می‏خورد، گستره میدان شعله‏ور را می‏پوشاند.




    دشمن به جشن و سرور ایستاده است


    و نوازندگان، دست افشان و پایکوبان، در کوچه ‏های آراسته،


    به انتظار کاروانی هستند که با هفتاد و دو داغ، با هفتاد و دو پرچم،


    با شکسته‏ ترین دل و تاول‏زده ‏ترین پا،


    به ضیافت تمسخر و طعنه و خاکستر و خنده آمده است.



    زنان با تمامی زیورآلاتشان به تماشا آمده ‏اند.


    همه را اندیشه این است که با فرو نشستن سرها بر نیزه،


    همه سرها فرو شکسته است.




    اما خروش رعدگونه زینب ‏علیها السلام، آذرخش خشم سجادعلیه السلام


    و زمزمه حسین‏ علیه السلام بر نیزه، همه چیز را شکست.



    شهر یکپارچه ضجه و اشک و ناله شد و باران کلام زینب


    جان‏ها را شست و آفتاب را از پس غبارها


    و پرده‏ها به میهمانی چشم‏های بسته آورد.



    چهل روز گذشت. حقیقت، عریان‏تر و زلال‏تر از همیشه


    از افق خون سربرآورد. کربلا به بلوغ خویش رسید


    و جوشش خون شهید، خاشاک ستم را به بازی گرفت.



    خونی که آن روز در غریبانه ‏ترین غروب، در گمنام‏ترین زمین،


    در عطشناک‏ترین لحظه بر خاک چکه کرد، در آوندهای زمین جاری شد


    و رگ‏های خاک را به جنبش و جوشش و رویش خواند.




    چهل روز آسمان در سوگ قربانیان کربلا گریست و هستی،


    داغدار مظلومیت‏ حسین‏ علیه السلام شد.



    چهل روز، ضرورت همیشه بلوغ است،


    مرز رسیدن به تکامل است




    و مگر ما سرما و گرما را به «چله‏» نمی‏شناسیم


    و مگر میعادگاه موسی در خلوت طور، با چهل روز به کمال نرسید.



    اینک، چهل روز است که هر سبزه می‏روید، هر گل می‏شکفد،


    هر چشمه می‏جوشد و حتی خورشید در طلوع و غروب،


    سوگوار مظلوم قربانگاه عشق است.




    چهل روز است که انقلاب از زیر خاکستر قلب‏ها شراره می‏زند.


    آنان که رنج پیمان‏شکنی بر جانشان پنجه می‏کشید



    و همه آنان که شاهد مظلومیت کاروان تازیانه و اشک و اندوه بودند


    و همه آنان که وقتی به کربلا رسیدند که تنها غبار صحنه جنگ و بوی خون تازه


    و دود خیمه ‏های نیم سوخته را دیدند، اینک برآشفته‏ اند، بر خویش شوریده ‏اند.



    شلاق اعتراض بر قلب خویش می‏کوبند و اسب جهاد زین می‏کنند.


    چهل روز است که یزید جز رسوایی ندیده و جز پتک استخوان کوب، فریادی نشنیده،



    چهل روز است استبداد بر خود می‏ پیچد و حق در سیمای کودکانی داغدار


    و دیدگانی اشکبار و زنانی سوگوار رخ نموده است.




    اینک، هنگامه بلوغ ایثار است. هنگامه برداشتن بذری است


    که در تفتیده ‏ترین روز در صحرای طف


    در خاک حاصلخیز قتلگاه افشانده شد.









    اربعین است. کاروان به مقصد رسیده است.



    تیر عشق کارگر افتاده و قلب سیاهی چاک خورده است.



    آفتاب از پس ابر شایعه و دروغ و فریب سر برآورده


    و پشت پلک‏های بسته را می‏کوبد و دروازه دیدگان را به گشودن می‏خواند.




    اربعین است. هنگامه کمال خون، باروری عشق و ایثار،


    فصل درویدن، چیدن و دوباره روییدن.


    هنگامه میثاق است و دوباره پیمان بستن.




    و کدامین دست محبت‏ آمیز است تا دستی را که چهل روز


    از گودال، به امید فشردن دستی همراه، برآمده، بفشارد؟




    کدامین سر سودای همراهی این سر بریده را دارد


    و کدامین همت، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد؟



    اربعین است. عشق با تمام قامت ‏بر قله «گودال‏» ایستاده است!


    دو دستی که در ساحل علقمه کاشته شد،


    بلند و استوار چونان نخل‏های بارور، سربرآورده


    و حنجره‏ای کوچک که به وسعت تمامی مظلومیت فریاد می‏کشید،




    آسمان در آسمان به جست‏جوی همصدا و همنوا سیر می‏کند.


    راستی، کدامین یاوری به «همنوایی‏» و همراهی برمی‏خیزد؟




    مگر هر روز عاشورا و همه خاک، کربلا نیست؟


    بیایید همواره همراه کربلاییان گام برداریم تا حسینی بمانیم.




    دکتر محمد رضا سنگری







  2. کاربران زیر به خاطر این پست از شما تشکر کرده اند : : بهمن پور (2017-10-14)
  3.  

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •